محمد در مدتی که منطقه بود، در طول روز شاید سه مرتبه زنگ میزد و گاهی هم یک هفته از ایشان بیخبر میماندم. در طول همصحبتی اجازه نمیدادم که بغضها و اشکهایم دل محمدم را خالی کند.
یک هفته مانده به بازگشت محمد و اتمام مأموریتش، رزمندگان متوجه میشوند که داعش منطقهای که آنها در اختیار گرفته بودند را مجدداً تصرف کرده است، به خاطر کم بودن نیروی دیدبان محمد داوطلبانه به کمک بچهها میرود.
نزدیکیهای ظهر از بچهها سؤال میکند که اذان گفته شده یا نه، بعد از خواندن نماز ظهر با اصابت ترکش به چشم راستش بیهوش شده و به بیمارستان منتقل میشود.
در نهایت بعد از جانبازی از ناحیه چشم در ساعت ۱۱و ۳۰دقیقه ۱۵ آبان ماه سال ۱۳۹۴به آرزوی دیرینهاش میرسد.
راوی:همسر شهید
#شهید_محمد_طحان