eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
درلشکر دوستی داشتیم به ساجد لشکر معروف بود،چون همیشه درحال سجده بود هرجای خلوت راکه پیدامی‌کرد برای شکرگذاری به سجده می‌رفت؛ شب عملیات، نمی‌دانم چرا امااحساس کردم قرار است برای ساجد لشکر اتفاقی بیفتد بنابراین من پشت سراو به راه افتادم بالاخره عملیات تمام شد ماخط راشکسته بودیم، هواآفتابی بود باید مسافتی 20 متر را می‌دویدم تابه یک خاکریز برسیم من صدای زوزه‌ی گلوله‌هایی راکه ازکنار سرم می‌گذشت می‌شنیدم آنقدرآتش زیاد بود که کلاه آهنی‌ام ازسرم افتاد یک دفعه ساجدلشکر را دیدم میان آن همه ترکش و آتش زانو زد و به سجده افتاد، درهمان حال که داشتم فیلم می‌گرفتم در ذهنم گفتم توی این اوضاع،سجده کردنت چیه آخه؟! که یک دفعه دیدم به عقب برگشت و کلاه ازسرش افتاد،جلو رفتم یک گلوله وسط پیشانی‌اش خورده بود به طورطبیعی باید به عقب پرت می‌شد امااو به سجده درآمده بود بعدها در وصیت‌نامه‌اش خواندم که نوشته‌بود: "خدایا! بچه‌های لشکرمن راساجد لشکر صدا می‌زنند من خجالت می‌کشم، امااگر تو من را از کوچکترین سجده کنندگان قبول داری دلم می‌خواهد به حالت سجده به دیدارت بیایم" و دیدم که دقیقا همین اتفاق افتاد. 🌷
در لشکر دوستی داشتیم به ساجد لشکر معروف بود چون همیشه در حال سجده بود هر جای خلوت را که پیدا می‌کرد برای شکرگذاری به سجده می‌رفت... یک شب که خود را برای عملیاتی آماده می‌‌کردیم نمی‌دانم چرا اما احساس کردم قرار است برای ساجد لشکر اتفاقی بیفتد بنابراین من پشت سر او به راه افتادم بالاخره عملیات تمام شد ما خط را شکسته بودیم، هوا آفتابی بود باید مسافتی بیست متر را می‌دویدم تا به یک خاکریز برسیم من صدای زوزه‌ی گلوله‌هایی را که از کنار سرم می‌گذشت می‌شنیدم آنقدر آتش زیاد بود که کلاه آهنی‌ام از سرم افتاد یک دفعه ساجد لشکر را دیدم میان آن همه ترکش و آتش زانو زد و به افتاد در همان حال که داشتم فیلم می‌گرفتم در ذهنم گفتم توی این اوضاع، سجده کردنت چیه آخه؟! که یک دفعه دیدم به عقب برگشت و کلاه از سرش افتاد جلو رفتم یک گلوله وسط پیشانی‌اش خورده بود به طور طبیعی باید به عقب پرت می‌شد اما او به سجده در آمده بود بعدها در وصیت‌نامه‌اش خواندم که نوشته‌بود: "خدایا! بچه‌های لشکر من را ساجد لشکر صدا می‌زنند من خجالت می‌کشم، اما اگر تو من را از کوچکترین سجده کنندگان قبول داری دلم می‌خواهد به حالت سجده به دیدارت بیایم" و دیدم که دقیقا همین اتفاق افتاد... @taShadat
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 متولد: اردیبهشت ۱۳۴۲ شهادت: ۱۳۶۴عملیات: والفجر ۸ مسئولیت: جانشین مخابرات لشکر ثارالله کرمان ⚡️آرزوی که برآورده شد شهادت در حال سجده ✍ می‌گفت: دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم. در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است. فکر کردم نماز می خواند؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت. جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم، به پهلو افتاد. دیدم گلوله‌ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت. صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم، با خودم گفتم: «این که یوسف شریف است... 🔹راوی: همرزم شهید 🌱 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸 @tashahadat313