🌹 قصه ی امروز 🌹
♥️ داستان اخلاقی
پدرشہید:
«وقتی بابڪ
می خواست بره سوریہ من گفتم که بابڪ دیگه بر نمی گرده
بابک شهید میشه...
او می گوید: موقع خداحافظے نای بلند شدن نداشتم..
منو و بابڪ با چشم هایمان از همدیگر خداحافظے ڪردیم ومن از پشت سر پسرم را یڪ دل سیر نگاه ڪردم...
خواهرش می گوید: وقتے
بابڪ سوار ماشین شد و رفت من و مادرم خیلے گریہ می کردیم ڪہ دیدیم بابڪ برگشت و گفت: خواهش می کنم گریہ نکنید این جورے اشک ها تون همیشہ جلوے چشمامہ..
بابڪسہ بار و رفت و برگشت و دفعہ چهارم ما رو خنداند
و رفت»
#شہیدبابڪنورے❤️🌈✨
🌷 @taShadat 🌷
🌸♥️🌸
خنده ات
زیباترین هدیه ی خدا بود
وقتی به چشم های من
نگاه می ڪنی ولبخند میزنی
باخودم میگویم
توڪه برای من میخندی
انگارتمام دنیاهمینجاست
ڪنارهمین خنده ها:)
#شهیدبابڪنورے🌸
🌷 @tashadat 🌷