📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۲ آبان ۱۳۹۸
میلادی: Wednesday - 13 November 2019
قمری: الأربعاء، 15 ربيع أول 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام
▪️19 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️23 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️25 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️28 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 45روز)
🌷 @taShadat 🌷
✍پیامبر اڪرم(صلی الله علیه و آله) :
زیاد وضو بگیر تا خداوند عمرت
را طولانی کند اگر توانستی شب
و روز با طهارت باشی این کار را
بڪن زیرا اگر در حال طهـارت
بمیری شهید خواهی بود.
📚منتخب میزان الحکمه
🌷 @taShadat 🌷
4_5924623676472295763.mp3
3.73M
🎼 نماهنگ بسیار زیبای خط مقدم
با صدای جاوید عسگری
تقدیم به #پدر_موشکی ایران
❤️ #شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#سالروز_شهادت
🌷 @taShadat 🌷
#شهید_محسن_خزایی
خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما در سوریه حین تهیه گزارش درتاریخ ۹۵/۸/۲۲آبان ماه منطقه عملیاتی حلب به شهادت رسید.
گروه خبری خبرگزاری صدا و سیما به همراه سایر رسانه ها برای پوشش آخرین وضع میدان نبرد و پیشروی رزمندگان در منطقه منیان در غرب شهر حلب حضور داشت که تروریست ها با خمپاره این گروه را مورد حمله قرار دادند.
شهید خزایی در اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار خمپاره به ناحیه سر به شهادت رسید.
شهیدخبرنگار مدافع حرم محسن خزایی
تاریخ شهادت:۹۵/۸/۲۲
محل شهادت:سوریه حلب
#سالروز_شهـادت
🌷 @taShadat 🌷
#شهید_محسن_خزایی
در پانزدهم آذر ماه سال ۵۱ درخانواده ای مذهبی که ذاکر اهل بیت بودند به دنیا آمد.
👈او در سال ۷۴ به عنوان متصدی صدا فعالیت خود را در صدا و سیما آغاز کرد و به خاطر شور و نشاط خاصی که در برنامه های جوان ایجاد می کرد و با جوانان ارتباط زیادی داشت مدیر باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان شد.🌷
👈اوج کارش زمانی بود که جریان تکفیری گروهک جندالشیطان در جنوب شرق فعال شده بود. او یک بار از کمین گروهک تکفیری در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت.
👈شهید محسن خزایی پس از موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان به عنوان مدیر خبر گیلان معرفی شد. 🌷
👈پس از فعالیت های تخصصی و حرفه ای خبر، عشق دفاع ازحرم او را به سوریه کشاند او درسوریه بعد از هر گزارش خبری خود، در بین رزمندگان مقاومت مداحی اهل بیت می کرد.🌺
وی دارای سه فزرند، دو پسر 💚و یک دختر❤️ است.
#روحمان_با_یادش_شاد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
🌷 @taShadat 🌷
✅ تلنگر به سبک شهدا
#کلام_شهید
#شهید_عبدالله_میثمی:
اگر کسی برخوردی ناپسند با ما داشت و بعد طلب بخشش کرد
چه راست بگوید چه دروغ ، باید او را عفو کنیم.
اگر انتظار داریم گناهانمان عفو شود ، باید خودمان هم عفو کنیم.
قهر کردن با دیگران ، یعنی قطع علاقه قلبی ،
حالت حقد و بدبینی نسبت به برادران مسلمان را در دل داشتن حرام است و بروز دادن آن حرام دوم.
🌷 @taShadat 🌷
#حجاب
#حیا
#شهید_علیرضا_ملازاده
در فرازی از وصیتنامه خود نوشته است: من اکنون فریاد برمیآورم که «خواهرم حجابت را، حجابت را حفظ کن. خواهرم نگذار پوشش را از تو بگیرند، نگذار به اسم آزادی زن، با تو و دیگر خواهرانم همانند «شیئ» رفتار کنند».
#شهید_مهدی_باغیشنی
خواهرانم! شما با حجاب خود مشت محکمی بر دهان ابرقدرتها بکوبید و بگوئید «ای از خدا بیخبران! ما مانند حضرت زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) هستیم و هرگز از راهی که آنان رفتهاند، برنمیگردیم و با تمام توان راه آنها را ادامه میدهیم.»
#شهید_رضا_بکائیان
خواهران با حفظ عفت و پاکدامنی و حجابشان، موجب عزت و سربلندی انقلاب اسلامی باشند و این مسئله یکی از تکالیف مهم آنهاست.
🌷 @taShadat 🌷
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 7⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
با شنیدن این حرف دلهره عجیبی گرفتم. فکر اسارت خودم و بچه ها بدجوری مرا ترسانده بود. وقتی اوضاع کمی آرام شد، دوباره به طبقه بالا رفتیم. پشت پنجره ایستادیم و ردّ دودها را گرفتیم تا حدس بزنیم کجای پادگان بمباران شده که یک دفعه یکی از خانم ها فریاد زد: «نگاه کنید آنجا را، یا امام هشتم!»
چند هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند. ما حتی رها شدن بمب هایشان را هم دیدیم. تنها کاری که در آن لحظه از دستمان برمی آمد، این بود که دراز بکشیم روی زمین. دست ها را روی سرمان گذاشته و دهانمان را باز کرده بودیم. فریاد می زدیم: «بچه ها! دست ها را روی سرتان بگذارید. دهانتان را نبندید.» خدیجه و معصومه و مهدی از ترس به من چسبیده بودند و جیک نمی زدند. اما سمیه گریه می کرد. در همان لحظات اول، صدای گرومپ گرومپ انفجارهای پشت سر هم زمین را لرزاند. با خودم فکر می کردم دیگر همه چیز تمام شد. الان همه می میریم. یک ربعی به همان حالت دراز کشیدیم. بعد یکی یکی سرها را از روی زمین بلند کردیم. دود اتاق را برداشته بود. شیشه ها خرد شده بود، اما چسب هایی که روی شیشه ها بود، نگذاشته بود شیشه ها روی زمین یا روی ما بریزد. همان توی پنجره و لا به لای چسب ها خرد شده و مانده بود. خدا را شکر کردیم کسی طوری نشده. صداهای مبهم و جورواجوری از بیرون می آمد.
ادامه دارد...✒️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
یکی از خانم ها گفت: «بیایید برویم بیرون. اینجا امن نیست.»
بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود و گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدمیِ مان را می دیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانم ها گفت: «چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج آقای ما خانه بود، گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد، توی خانه نمانید. بروید توی دره های اطراف.»
بعد از خانه های سازمانی سیم خاردارهای پادگان بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود و هر بار که با صمد یا خانم ها می رفتیم پیاده روی، از آنجا عبور می کردیم؛ اما حالا با این همه بچه و این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم خاردار و چاله چوله ها سخت بود. بچه ها راه نمی آمدند. نق می زدند و بهانه می گرفتند. نیم ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانه خشکی رسیده بودیم که رویش پلی قدیمی بود. کمی روی پل ایستادیم و از آنجا به پادگان و خانه های سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم. هواپیماها آن قدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می توانستیم خلبان هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان ها هم ما را می دیدند. از ترس ندانستیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار را شنیدیم. یکی از خانم ها ترسیده بود. می گفت: «اگر خلبان ها ما را ببینند، همین جا فرود می آیند و ما را اسیر می کنند.»
ادامه دارد...✒
تقدیم نگاه پر مهر شما ❤️
@tashadat🕊