💌نامه شهید خطاب به همسرشان 💌
📝 #همسر_عزیزم؛ سلام….
امیدوارم زمانی که این نامه📨 را می خوانی از دست من #راضی باشی و به خاطر تمام سختی ها و اذیت هایی که در این چند سال📆 برایت رقم زدم بنده حقیر را #بخشیده باشی،….
📝نمی دانم با چه زبانی از #تو، خوبی هایت، صبر و تحملت درکنار من💞 و… تشکر کنم. توصیه میکنم که همیشه به #یاد_من باشی و مرا فراموش نکنی💬 از #دختر خوبمان مواظبت کنی و زیر چادر خودت💫 پرورش دهی تا راه خودت را ادامه دهد……
📝همیشه با نمــاز و قرآن و #توسل به ائمه اطهار و حضرت ابوالفضل؛ و #حضرت_زینب برای سلامتی خودت، دختر عزیزمان و بنده حقیر دعا کن🙏 که میدانم دعای تو #همیشه مستجاب می شود .
#شهید_رضا_دامرودی
#شهید_مدافع_حرم
#به_بهانه_روز_کارگر
💠کارگر سادهای که شهید مدافع حرم شد
آقا سید ۱۳ سالش بود که جهت جنگ با کفار بعثی عازم جبهه شد.
پس از دفاع مقدس و ازدواج ، به همراه همسر خود بر روی زمین های کشاورزی مردم گلستان کارگری می کرد.
با شروع حمله تکفیری ها احساس وظیفه کرد و با پیگیری های فراوان عازم سوریه شد تا در پیشگاه عمه سادات شرمنده نشود.
تا اینکه در ۲۷ ماه مبارک رمضان سال گذشته پاداش زحمات خود را از #حضرت_زینب سلام الله علیها دریافت کرد و آسمانی شد.
#شهیدسیدرضا_حسینی_نوده🌷
دیدن #حضرت_زینب (ع) ✨
ما در منطقه خان طومان مستقر بودیم و تازه با این بزرگوار آشنا شده بودم🌹. که درست چند روز بعد دشمن به ما حمله کرد و این مرد در پشت خاکریز آروم و قرار نداشت با تیربار شلیک میکرد و میدوید این طرف با آرپیجی خودم دیدم دوتا تانک دشمن رو زد💥 خلاصه با هرچه دم دستش بود میجنگید اونروز باور بفرمایید با شجاعت ایشون ما پیروز شدیمو دشمن عقب نشینی کرد✌️.بعد چند روز که فرصتی دست داد از این دلاور که حالا نورانی تر شده بود✨پرسیدن چرا اینقدر با شوق وذوق میجنگی و آوم و قرار نداری جوابی داد که مو بر تنم سیخ شد 😮
گفت :من در موقع جنگ حضرت زینب ..سلام الله علیها.. را میبینم😳😯 که به من نگاه میکند و لبخند میزند!!!
من ابتدا باور نکردم تا اینکه آن روز آمد روز سقوط خانطومان😔من با همه ی شلوغی حواسم به "علیرضا" بود او باز شروع کرد به جنگیدن و چه جانانه میجنگید💪 و صحنه ای را که میدیدم باور نمیکردم ...این شهید بزرگوار وسط معرکه جنگ به پشت سرش نگاه میکرد و لبخندی میزد که اورا آسمانی تر میکرد🕊 این نگاه کردنش چند بار تکرار شد و من یقین کردم خود #بیبی نظاره گر ایشون هستند😭 من به فراخور کارم خودم را به جایی دیگر رساندم و در این حین مجروح شدم و دیگه چیزی نفهمیدم تا تهران ...در بیمارستان خبر #شهادت_علیرضا🕊 و چند تن ار رفقای نازنینم را دادند 😭💔
راوی: همرزم شهید مدافع حـرم
علیرضا بریری🌷
🌷 @taShadat 🌷
برشی از کتاب عمار حلب📚
یک بار هم روز عاشورا شنیده بوده حرم #حضرت_زینب(س) خالی است و عزادار ندارد🖤
می گفت:توی اوج جنگ، هیچ پروازی نبود. فقط یه هواپیمای کوچیک می رفت #دمشق که پای باند پرواز رفتم بالا.
رفته بود داخل حرم حضرت زینب(س)، تک و تنها👤
می گفت: تک و توک خمپاره💥 می افتاد داخل حیاط و گاهی می خورد به دیوارهای #صحن. شروع کردم به عزاداری و سروصدا کردن کم کم چند نفری رو دیدم.
بعد هم یه دسته #عزاداری اعراب وارد حرم شدند و حرم حضرت زینب(س) #عاشورا شد💔
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌷 @taShadat 🌷
🔸نورانی بود و دنبال نور می گشت راه میانبرش را پیدا کرده بود و هیچ چیز نمی توانست جلودارش باشد. تنها یک چیز به او آرامش می داد و آن شهادت بود🌹 همان چیز که به گفته مادرش به عنوان #اولین_کلام در کودکی به زبان آورد.
نامش #مهدی بود و تاب دیدن اسارت دوباره #حضرت_زینب(س) را نداشت😔 چرا که رسم پروانگی در تار و پود وجودش بافته شده بود.
🔸جنگ 33 روزه یا جنگ #سوریه برایش فرقی نداشت چرا که حرف پیر مسجدشان هر روز در گوشش نجوا می شد که می گفت: #راه_شهادت را در دوران خودت بیاب.🕊
او نه برای #اسد رفت و نه برای پول💰 بلکه برای بی بی زینبی رفت که ندای "هَل مِن ناصر یَنصُرنی" اش را می شنید و تاب ماندن در خود نمی یافت.❗️
🔸از او عکس های کمی به یادگار مانده؛ شاید حرف #پیر_جماران را شنیده بود که می گفت: "اینها دنیاست"🕊
#شهید_مدافع_حرم
مهدی عزیزی🌹
🌷 @taShadat 🌷
🍃همزمان با ظهور داعش و نا امنی اطراف حرم عمه سادات (س) از آنجایی که عشق وصف ناشدنی به #حضرت_زینب (س) داشت، عاشق دفاع از حریم عمه سادات (س) شد. و مکرراً عازم آن مکان مقدس جهت دفاع از حرم گردید.🍃
7⃣
@tashadat