ایتا - - تاسیان - #خودم‌نوشت

- تاسیان -
محبوبِ قلبم

زینت بانو همیشه حرفای قشنگی میزد..
بچه بودم ولی همه حرفاش و یادمه..
عادت داشتم موقعی که دعوام میکردن یا بخاطر هرچیزی بغض میکردم، نمیذاشتم اشکام سرازیر بشه.. ازهمون بچگی هیچوقت دوست نداشتم کسی گریه کردنمو ببینه..یه ضعف بزرگ بود برام که بقیه تماشا کنن اشک ریختن منو..
یه بار خیلی بغضی شده بودم و حتی آب دهنمو نمیتونستم قورت بدم از شدت بغضی که خونه کرده بود تو گلوم،،زینت بانو اومد کنارم و گفت:
« هیچوقت جلوی قطره اشکی که از گوشه چشمت سرازیر میشه و نگیر؛ با دستات اشکاتو پاک نکن..اون راهشو بلده، می‌غلطه رو گونه هات و میوفته تو زمین میره تو دل خاک...
خدارو چه دیدی دختر جان.؟
شاید از همون یه قطره گیاهی جوونه بزنه و رشد کنه، و یه درخت تنومند بشه..که زیر سایش قد بکشی و بزرگ شی..بهش تکیه کنی.
یادت بره چیا بهت گذشته،یادت بره چه سختی هایی کشیدی و قراره بازم سختی به دوش بکشی...
از همین اشکاست که آدم قلبش قوی میشه..نمیذاره کینه جا خوش کنه گوشه قلبت..این اشکا جلوی اتفاقای بد و تلخ وایمیسه.. 
دخترم هیچوقت جلوی اشکاتو نگیر اونا راهشونو خوب بلدن..میدونن چیکار کنن..تو نذار غم و غصه هات رو دلت سنگینی کنه.. »
چندسال بعد از رفتنش به حرفش رسیدم..اونموقع دست میکشید روی موهام و میگفت : « دخترِ ناز من تو فقد حرفای منو یادت بمونه بعدا میفهمی چطور ازشون استفاده کنی. »
انگار که اونموقع میدونست قرار نیست همیشه کنارم بمونه و با حرفاش آرومم کنه...

جای تو که خیلی خوبه زینت بانو جان..ولی جای ما اینجا اصلا خوب نیست..خاستم بگم از اون بالا برای آروم شدن قلبم دعا کن قربونِ چشمای قشنگت برم که نمیدونم خاک باهاشون چیکار کرده...
دلم خیلی هواتو کرده زینت بانو...🖤

#خودم‌نوشت
226 مشاهده10:45
پرسش‌ها

قوانین

داغ‌ترین‌ها

چندسکویی
