eitaa logo
تصریح (تفکر و تأمل و تعقل)
77 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
※ مجموعه داستان ۱ | ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما | روز اول | عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی ※ عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین(ع)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیام‌کنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت. ✘ پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد. نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمه‌ای دید و پرسید که آن از کیست؟ گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی. امام(ع) کسی را نزد او فرستاد، تا او را به یاری اردوی امام(ع) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام(ع) رساند. پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و نشست و خدا را سپاس گفت، و گفت: «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه می‌کند، آیا نمی‌خواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته می‌شوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافته‌ام.» ✘ امام (ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند: «و ما کنت متخذ المضلین عضدا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمی‌طلبیم.» اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم می‌اندازد و هلاک می‌شود. ــــــــــــــــــ پ. ن : داشتم به خودم فکر می‌کردم: از روزی که فهمیدم باری بر زمین هست، که باید بروم و بلندش کنم که یقیناً جمعیتی را به امامشان می‌رساند، تا روزی که این تصمیم عملی شود، یکسال طول کشید و من مصمم بودم که عملی نشود ! یکسال من " عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی " بودم، و این بار بزرگ، کم و بیش بر زمین ماند، تا ... امروز می‌فهمم رحم خدا را و منّت امام را، که نگفت برو، احتیاجی به تو و خودکارت ندارم! ※ چشمانش را بست و ۳۶۵ روز بعد راهم داد!
※مجموعه داستان ۳ | ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما | روز سوم | فرزدق ※ فرزدق از شاعران شیعه است و همواره در مدح اهل بیت علیهم‌السلام شعر می‌سروده. امام علیه السلام در مسیر کوفه، فرزدق را دید. فرزدق سلام کرد و گفت: اى فرزند رسول خدا، چگونه به مردم کوفه اعتماد کردى، با آن که پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟ اشک از دیدگان امام جارى شد و فرمود: خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوى رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدان که " او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقى مانده است. (تذکر اول) امام علیه السلام از وضعیّت مردم کوفه سؤال کرد و فرزدق پاسخ داد: «دل هاى مردم با تو و شمشیرهایشان بر ضدّ توست!». امام(علیه السلام) فرمود: اى فرزدق! اینان گروهى هستند که پیروى شیطان را پذیرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهى را از بین بردند و باده ها نوشیدند و دارایى هاى فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و "من از هر کس به یارى دین خداوند و سربلندى آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خداوند پیروز باشد". (تذکر دوم) ※ اما فرزدق نرفت! و امام، انتخاب او نبود! زیرا امام بسمت مکانی در حرکت بود که فرزدق مطمئن بود، نتیجه‌ای جز کشته شدن نخواهد داشت! ـــــــــــــــــــــــــــــ پ. ن ※ صدق، صداقت، وفا، آنجایی معلوم می‌شود که تو بظاهر می‌بازی و کسی به پایت می‌ماند! اینکه از همان ابتدا نتیجه‌ی کربلا مشخص بود برای این است که فقــط آنانی به همراهی امام برسند، که جز "همراهی امام" چیز دیگری نمی‌خواستند. همان " فمعکم معکم لا مع غیرکم " را ... داشتم با خودم فکر می‌کردم: عجیب نیست که در مسیر یاری امام، هیچ چیز آسان جلو نمی‌رود! اگر آسان جلو می‌رفت که " همه می‌رسیدند " ! همیشه سخت‌ترین موانع در شروع یک حرکت کوچک یا بزرگ اتفاق می‌افتد، تا کار جلو نرود! مهم کار نیست که قرار است جلو نرود، که خدا به تحقق اهداف خویش، قادر است. مهم تویی که انتخاب می‌کنی در هجوم شدائد می‌مانی پای امام یا نه. ※ فقر، کمبود یار و ابزار، قضاوت، تحقیر و تهمت و .... اگر آمدند و ایستادی: آرام آرام به " أن یثبت لی قدم صدق " نزدیک میشوی! کسی که به " صدق " نرسید؛ (أن یبلغنی المقام المحمود) که همان مقام همراهی و معیت با امام است، محال است در درون او به ثمر برسد. فرزدق دوبار از امام تذکر برای همراه شدن گرفت و نفهمید! همان فرزدقی که مداح اهل بیت علیهم‌السلام بود... آخر شرایط، شرایط دلچسب و امیدوارانه‌ای نبود. " فرزدق" های درون ماست، که چرتکه می‌اندازد برای همراهی امام، مقام معیت اما ... ابزاری بنام چرتکه ندارد! است آنجا که تعیین می‌کند می‌مانی یا .....