eitaa logo
تصویر
293 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
979 ویدیو
19 فایل
ما در انتظار رویت خورشیدیم
مشاهده در ایتا
دانلود
😜 💎ﺧﺎﻧﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ : ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻭﺣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﺑﻮﺩ اﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ . ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﺮﺩﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻡ؟ ❤️🍃ﺭﮒ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺬﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻡ! ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺁﺭﻩ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯼ ! ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺻﺪﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯽ؟ ﺩﯾﺪﻡ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺪﺟﻨﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ ﻣﻦ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ ! 🌺🍃ﮐﻤﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ از ﺗﻮ بهتر نبود.. ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺟﻬﻨﻢ 😂 شادی روح تمامی شهدا صلوات❤️ @tasvirr
📖 محمود ڪاوه ، فرمانده مؤمن و دلاور لشڪر ویژه شهدا ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️ 🔹سال‌های اول درگیری ڪردستان ، ضد انقلاب در سقز بیانیه‌ای پخش ڪرد ڪہ قصد حملہ بہ شهر رو داریم ، وای بہ حال ڪسی ڪہ مغازه‌اش باز باشہ ! خبر بہ ڪاوه رسید . گفت : «بی خود ڪردن ! ما در شهر مستقریم . از ڪی تا به حال از این جرات‌ها پیدا ڪردن ؟ بہ مردم بگید نترسن و بہ ڪار و زندگیشون برسن . ڪسی جرأت حملہ نداره ، اگر حملہ ڪنند زنده بر نمی‌گردن .» 🔸اما مردم ترسیده بودن . تمام شهر تعطیل بود . هر چی گفتیم ڪاوه چہ گفتہ ، گوش ندادن . بہ آقا محمود گفتیم مردم حسابی ترسیدن و مغازه‌ها همہ بستہ است . گفت: «عیبی نداره ، الان ڪاری می‌ڪنم تا همہ بیان سر ڪار و زندگیشون .» بعد گفت : «یڪی بلند شہ و با یڪ قوطی رنگ و قلم‌مو با من بیاد .» در هر مغازه‌ای ڪہ بستہ بود علامت می‌زد . مردم ڪہ دیدن ڪاوه چنین ڪاری می‌ڪنہ از ترس اینڪہ فردا اعدامشون نڪنہ بہ ڪسب و ڪار خود بازگشتند . 🔻چیزی نگذشت ڪہ شهر بہ تڪاپو افتاد و بازار رونق گرفت و زندگی عادی جریان پیدا ڪرد. ڪاوه گفت : ترس ، ترس رو برد . 🔺ضد انقلاب هم جرأت نڪرد یڪ سنگ بہ سمت شهر پرتاب ڪنہ. شهید ڪاوه بہ مردم گفت : «من از شما بہ جان و مال و ناموستون حساس‌ترم . وقتی می‌گم نترسید و در شهر باشید و فرار نڪنید ، گوش ڪنید و اعتماد داشته باشید . ما مسئول امنیت و سلامت شما هستیم و ڪار ضد انقلاب را تمام می‌ڪنیم.» 🔹شهید ڪاوه بہ همراه یاران از جان گذشتہ اش عرصہ را بر ضدانقلاب تنگ ڪرده و ڪار آنها را یڪسره ڪردند . 🌷 @tasvirr 🌷
🌺ِ آسمانی ها🌺 داشتیم پیڪر شـــــهدامون رو با کشته های بعثی تبادل میڪردیم که ژنـرال «حسـن الدوری» رییس ڪمیته رفات ارتش عـراق گفت : «چند تا شهید هم ماپیداڪردیم، تحویلتون میدیم تا به فهرستتون اضافه کنید.» یکی ازشهدایی که عراقی ها پیدا ڪردند پلاڪ نداشت . سـردار باقر زاده پرسـید: ازڪجا میدونید این شــــهید ایـرانـــیه؟ این ڪــــه هیچ مـدرڪی نداره! ژنرال بعثی گفت : با این شـــهید یه پارچه قرمز رنگ پیدا ڪردیم ڪه روش نوشته بود: « » فـهمـیدیم ایــرانــیه... 🌷 @tasvirr 🌷
#خاطرات_شهدا #حضرت_زهرا_س عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد . ترڪش خورده بود بہ سرش ، با اصرار بردیمش اورژانس . می‌گفت : « ڪسی نفهمہ زخمی‌ شدم . همینجا مداوام ڪنید ». دڪتر اومد گفت : «زخمش عمیقہ ، باید بخیہ بشہ ». بستریش ڪردند . از بس خونریزی داشت بی هوش شد . یہ مدت گذشت . یڪدفعہ از جا پرید . گفت : « پاشو بریم خط ». قسمش دادم . گفتم : « آخہ تو ڪه بی هوش بودی ، چی شد یهو از جا پریدی »؟ گفت : « بهت میگم بہ شرطی ڪه تا وقتی زنده ام بہ ڪسی چیزی نگی . « وقتی توی اتاق خوابیده بودم ، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل .» « فرمودند : «چیہ ؟ چرا خوابیدی ؟» عرض ڪردم : « سرم مجروح شده ، نمی‌تونم ادامہ بدم ». حضرت دستی بہ سرم ڪشیدند و فرمودند : « بلند شو ، بلند شو ، چیزی نیست . بلند شو برو بہ ڪارهات برس . » بہ خاطر همین است ڪه هر جا ڪه رفت حاج احمد ڪاظمی‌حسینیہ فاطمه ‌الزهرا (س) ساختہ است … « سردار عشق و شهید عرفہ » #شهید_حاج_احمد_کاظمی 🌼🌻🌺🌹🏵🌷 📡کانال تصویر👇 https://eitaa.com/tasvirr https://sapp.ir/tasvirr
🌹 🌸 توسل به مادر توی منطقه عملیاتی رمضان محاصره شده بودیم ۱۵ نفری می شدیم تشنگی فشار آورده بود همه بی حال و خسته خوابمون برد وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت: بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که شهید شده بود دست زدیم ، پر از آب خنک بود انگار همین الان توش یخ انداخته بودند همه ی بچه ها از اون آب سیراب شدند از اون آب شیرین و گوارا... از مهریه ی حضرت زهرا سلام الله علیها... 📚راوی: غلامعلی ابراهیمی منبع: کتاب افلاکیان ،صفحه 284 🌻عزیزان! در ورود به ، هر چه میخواهید از مادر بگیرید، او آنقدر بخشنده است که هیچ سائلی را از در خانه اش رد نمی کند. 🌺🇮🇷🌼🇮🇷🌻🇮🇷 📡کانال تصویر👇 https://eitaa.com/tasvirr https://sapp.ir/tasvirr