eitaa logo
توسل خاص به شهدا
317 دنبال‌کننده
597 عکس
362 ویدیو
9 فایل
"خوش آمدی مهمانِ شهدا بدون که شهدا دست خالی نمیزارن بری " تو دعوت شدی 😊 تا یه رفیق شهید داشته باشی هرکسی نمیتونه در این کانال بمونه🥺 شرط شهیدشدن شهید بودن است 🌺 لینک کانال 👇🏻 @tavasolbeshogada https://eitaa.com/joinchat/2079457461C0cb5cce9d8
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 هر خانمی که چادر به سرکند اگر دستم برسد، سفارشش را پیش مولایم حسین علیه السلام خواهم کرد...! 🌷 آدرس مزار: (بهشت رضای مشهد، قطعه ۳۰، ردیف ۸۷، شماره ۳۹) 🌷شرط شهیدشدن شهید بودن است 🌷 لطفاً فوروارد کنید لینک کانال 👇🏻 @tavasolbeshogada
🌷شرط شهیدشدن شهید بودن است 🌷 لطفاً فوروارد کنید تا مهمانهای بیشتری در کانالمون داشته باشیم. لینک کانال 👇🏻 @tavasolbeshogada
مدافع حرم خندانی که به او گفتند نماز نخوان تا شهید نشوی! ●حسین محرابی تازه به سوریه آمده بود.یک شب قبل از خواب با اشاره به بچه‌ها گفتم که بیاییدکمی با او شوخی کنیم و سر به سرش بگذاریم.ابوزهرا با یک چشمک به من فهماند که امشب خسته‌ایم و بهتر است بخوابیم.صبح حسین باصدای اذان از خواب بیدار شد.بالای سرم آمدو گفت:حاجی بلند شو!سرم را از زیر پتو بیرون آوردم و گفتم:مرد حسابی ولمان کن!نماز چی؟برو بخواب! ـ حاجی صدای اذانه! ـ بگیر بخواب آقا جان حوصله داری؟! ـ من می‌خواهم نماز بخوانم. ـ می‌خواهی نماز بخوانی بخوان!ولی از من می‌شنوی نماز نخوان که شهیدمی‌شوی. حسین آقا که هاج و واج از صحبت‌های هم‌رزمش ماتش برده بود،اصلاً نمی‌دانست اذان اول،اذان اهل سنت است،بلند شد،اما سراغ هر کسی رفت، می‌گفت:نماز نمی‌خواند! به ناراحتی بسیار خودش مشغول نماز شد. اما از آن سوی،رفقایش که از زیر پتو او را تحت نظر داشتند،آهسته می‌خندیدند.حسین آقا همین طور که روی سجاده نشسته بود و داشت ناله می‌کرد که یک دفعه با صدای اذان دوم(اذان شیعیان)جاخورد،یک نگاه به پنجره کرد که این اذان چیست؟!در همان لحظه همه هماهنگ با هم بلند شدند و آستین‌ها را بالا زدند که بروند وضو بگیرند!اما چشمان متعجب محرابی،آن‌ها را دنبال می‌کرد.یکی در آن وسط خنده بچه‌ها به او گفت:اینجا ۲۰ تا اذان می‌گویند.تو باید تشخیص بدهی اذانت کدومه! در دهم آذرماه سال ۱۳۹۵ در آخرین روزهای ماه صفر و در ایام شهادت امام رضا (ع) در منطقه حلب به شهادت رسید. 🕊 🌷شرط شهیدشدن شهید بودن است 🌷 لطفاً فوروارد کنید لینک کانال 👇🏻 @tavasolbeshogada
: مرا حلال ڪنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بے قرارے نڪنید و شاد باشید ڪہ با عنایت امام رئوفم علے بن موسے الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفتہ اند. هر خانمے ڪہ چادر بہ سر ڪند و عفت ورزد، و هر جوانی ڪہ نماز اول وقت را در حد توان شروع ڪند، اگر دستم برسد سفارشش را بہ مولایم امام حسین (ع) خواهم ڪرد و او را دعا مے ڪنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالے قرار گیرد. نذر ظهور عج نشر دهید 🌷شرط شهیدشدن شهید بودن است 🌷 لطفاً فوروارد کنید لینک کانال 👇🏻 @tavasolbeshogada
حسین به خوابم اومد؛ تا دیدمش شروع کردم سؤال کردن؛ گفتم: کجایی گفت: در محضر سید الشهدا یه کم ساکت شد گفت: جز شهادت هیچی به دردم نخورد. پرسیدم: نماز شب ؟ گفت: برای رضای خدا نبود... میدونی فقط چیزی پذیرفته میشه که فقط و فقط برای رضای خدا باشه گفتم: هیئت رفتن هات؟ گفت: کامل برای رضای خدا نبود. دیگه نگذاشت چیزی بپرسم، خودش ادامه داد که: شهادت من رو برد بالا اگه شهید نمیشدم، دست خالی بودم خیلی کار دارم، اگه میمردم بدبخت میشدم نفس کشیدن هم باید برای رضای خدا باشه به سختی صحبت میکرد، انگار اجازہ صحبت کردن نداشت . دوبارہ تأکید کرد: جز شهادتم هیچی به دردم نخورد، اعمال دیگم برای دل خودم بود آخرش هم گفت: خیلی زود دیر میشه بهش گفتم حسین جان سفارش منم بکن. خندید؛ هیچی نگفت ؛رفت خیلی زود دیر میشهههه🥺💔 راوی: همسر شهید نذر ظهور عج نشر دهید 🌷شرط شهیدشدن شهید بودن است 🌷 لطفاً فوروارد کنید لینک کانال 👇🏻 @tavasolbeshogada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به سوریه رو نمی زنم. ● آن روز وقتی به حرم حضرت رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم هایش برق خاصی داشت. وارد صحن که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه می رفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم، برای دفاع از حرم آواره ی شهرها شدم، رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشت نما شدم. ●طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک زیارت نامه از طرف خودم برایش خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. ●نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می شوم، شک نکن. محکم شده بود. گفت: امام رضا (ع) پارتی ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا (ع) بهش گفته بود. ✍به روایت همسر شهید 🕊 🌷شرط شهیدشدن شهید بودن است 🌷 لطفاً فوروارد کنید لینک کانال 👇🏻 @tavasolbeshogada