هدایت شده از 🌷یاد یاران🌷
🔰 #خاطرات_شهید
📍صلیاللهعلیکیاصاحبالزمان...
🔻کنارش ایستاده بودم، شنیدم که میگفت:
[صلیاللهعلیکیاصاحبالزمان]
بهش گفتم: چرا الان به امام زمان سلام دادی..؟! گفت: شاید این وزشِ باد و نسیم
سلام منو به امام ِزمان برساند!
🌷شهید ابومهدی المهندس
🌹 یازهرا🌹
هدایت شده از 🌷یاد یاران🌷
#خاطرات_شهید
از بیان حق هیچگاه خودداری نکرد، و هرگاه او را به سکوت دعوت میکردند، پاسخ میداد «هیچ دلیلی نمیبینم که حرف حق را به زبان نیاورم و اگر نگویم جای نگرانی است، وقتی چیزی را میبینم که حق است باید از آن دفاع کنیم حتی اگر همه ما زیر سؤال برویم.»
#شهید_سیدحسین_میررضی
هدایت شده از " یادآوری "
#خاطرات_شهید
💢غیرتمندیِ یک رزمندهی مسیحی
روبرت دورانِ خدمت سربازی منتقل شد به جبههی غرب، و روزهای آخرِ سـربازیاش رو توی منطقهی عملیاتی میمک گذراند. فرمانده بهش گفت: چند روز بیشتر به پایانِ خدمتت باقی نمونده، لازم نیست اینجا بمونی و میتونی به پشتِ خـط برگردی. اما روبرت قبول نکرد و گفت: تا آخرین روزی که اینجا هستم این اسلحه مال من است و نمیگذارم تپه به دستِ دشمن بیفتد ، من تا آخرین قطرهی خونم با بعثیهای عراقی میجنگم ... همینکار رو همکرد و بالاخره شهید شد...
خاطرهای از زندگی مسیحی #شهید_روبرت_لازار🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سردار شهید حمید پرکار
تاریخ تولد :1340
محل تولد : مراغه
تاریخ ومحل شهادت : 1365/10/4 شلمچه (عملیات کربلای 4)
#خـــاطـــرات_شـهــیـــد.
❣شهیدی که ...
در کربلای چهار اذانش ناتمام ماند...
منتظر شروع عملیات بودیم، بالاخره سپیده از راه رسید. صدای اذان عادل محمدرضا نسب و برادر پرکار، خفتهها را از خواب بیدار کرد. همه آستینها را بالا زده و وضو گرفتند. در چند قدمی عادل که اذان میگفت. حمید همراه «منصور خدایی» (دیدبان گردان) ایستاده بود.
اذان داشت به انتها میرسید که ناگهان غرشی رعب آور در همه جا پیچید، غرش توپخانهی دشمن بود. گلولهای میان حمید و عادل افتاد و ترکشهایش قیامتی به پا کرد. هر سه باهم شهید شدند، پرکار روی دستهای رزمندگان بلند شد، خون از نوک انگشتانش بر زمین میچکید، لبانش تکان میخورد آنان اذان و نماز ناتمام خود را با آخرین ارتعاشات گلوی خونین شان به پایان رساندند.
🌷#وصـیـت_نـامـه.
ای شهیدانی که امام ومقتدای خویش را آیت حق یافتید ودر بازار عاشقی به او نقد، جان باختید و با یاران طاهر خود در بهشت موعود وجایگا هی نمونه، که هم اکنون نیز هر هفته وعده گاه رهروانتان می باشد جای گرفتید. ای برادران وخواهرانم !مواظب باشید عنکبوت غفلت بر دیوار وجودتان لانه نکند وموریانه ی وسوسه ، بر دلتان نیفتد؛ محکم باشید وصبور ،صادق وصالح ،خاشع وراکع ؛قرآن زمزمه لبتان ؛دعا سلاحتان ؛مسجد سنگرتان ؛نبرد تا شهادت شعارتان باد
🌷روحش شاد و یادش گرامی و جاودانه باد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕊#خاطرات_شهید
🌷با ورود به سپاه منبع درآمدی پیدا کرد واو یاد گرفته بود که دست دیگران را بگیرد. به چند خانواده که فرزند یتیم داشتند کمک خرجی می رساند.
🌷اگر کسی مریض بود یا به وام نیاز داشت تا کسی ضامن شودحتما پیش قدم می شد ولی هیچ وقت از موقعیتش در محیط کار ودر جاهای دیگر سوء استفاده نمی کرد. همیشه راضی به حق خودش بود.
🌷در سال 1378 به عضویت رسمی سپاه شهید بروجردی درآمد ولی از کارها ومسئولیتش برای کسی حرفی نمی زد. در همان سال هیئت” یازینب(س)” را تاسیس کرد وخود مداحی و میانداری می کرد.
#شهیدتفحص_محمد_زمانی🌷
ولادت: ۱۳۵۵/۰۱/۲۰شهرری
شهادت: ۱۳۸۰/۰۹/۲۶ ،فکه
🌷روحش شاد و یادش گرامی و جاودانه باد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا
شهید جواد الله کرم
نـام پـدر :فرج اله
تـاریخ تـولـد :۱۳۶۰/۰۴/۰۲
مـحل تـولـد :تهران
سـن :۳۵ سـال
وضـعیت تاهل :متاهل
شهادت: ۱۳۹۵/۰۲/۱۹
کـشور شـهادت :سوریه :حلب عـملیـات :خان طومان :توسط تروریست های تکفیری
مـحل مـزار :بهشت زهرا سلام الله علیها
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا قـطعـه :۵۰-ردیـف:۱۱۸-شـماره :۱۸
🌷#خـاطرات_شـهید
شاکرالانعمه
خودش را موظف می دید برای هر نعمتی که خدا بهش داده شکر بجا آورد خیلی وقت ها سجده شکرش هم بجا می آورد.
هربار که باران می آمد سجده شکر می رفت. از نعمت های خدا بدون شکر نمی گذشت.
این همه گناه از ما این همه نعمت از تو
یک بار درخت پر باری دید حسابی رفت تو فکر محو درخت شده بود و در حال و هوای خودش بود همینطور که چشم از میوه ها برنداشته بود گفت: «این همه گناه از ما این همه نعمت از تو»
شــهادت
شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی میکردیم،
جواد گفت: بچهها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم:
«جواد نکنه داری شهید میشی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم.
همه لحظهای سکوت کردند. یکی از بچهها دوربین آورد و گفت:
«بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم،
فردا جواد شهید شد.
🌼شـادی روح پـاک هـمـه شهیدان
و شهید جواد الله کرم صـلوات🌼
🌷روحش شاد و یادش گرامی و جاودانه باد
هدایت شده از کانال شــــهـــــدا ♥
#خاطرات_شهید
🔸بچه های زینبیون میگفتند: پدر ماست! راست میگفتند؛ وقتی برای خانواده شهدا و جانبازان مشکلی پیش می آمد، این حیدر بود که وسط می آمد.
🔹آنها میگفتند: هیچ فرمانده ای به خوبی حیدر با آنها برخورد نکرد او در کنار یک سفره با انها هم غذا میشد و مراقب خانواده هایشان بود.
🔸استعداد بالایی در فرماندهی نیروها داشت و به خاطر اخلاق حسنهاش، افراد زیادی را جذب خود کرده بود و از محبوبیت بالایی میان نیروهایش برخوردار بود.
🔹بسیار متواضع بود و تا زمان شهادت نزدیکانش هم نمیدانستند که فرمانده گروههای مقاومت را بر عهده داشته است. محمد جنتی در حماه سوریه منطقه تل ترابی به شهادت رسید و همچون حضرت عباس(ع) سر و دستش را فدا کرد..
🔸سردار سلیمانی درباره این فرمانده شهید گفته بود: «حیدر یکی از بهترینهایم بود.»
📎فرماندهٔ تیپ زینبیون
#شهید_محمد_جنتی🌷
@shohadakhatere
هدایت شده از کانال شــــهـــــدا ♥
#خاطرات_شهید
یکی از بستگانش دچار مشکلی شده بود و نیازمند و آبرودار بود، میثم از کرج با حالت بیماری کار وی را دنبال کرد و ضمانت وی را پذیرفت، کاری که هیچکس حاضر نبود، برای وی انجام دهد و گره مشکلش با همت میثم باز شد، الان بعداز شهادت میثم عکس وی زینت بخش خانه آن فرداست. وی اهل انجام کارهای خیر و خداپسندانه بود و سعی میکرد هر طور شده به دیگران در شرایط سخت و بحرانی کمک کند.
#فرازی_از_وصیت_نامه :
«بی بی جان مگذارید که حقیرتان شرمنده برادرتان عباس غیرت الله شود. مدافع حرم شما بودن افتخار است و افتخار ما است. بی بی جان من حقیر و آلوده دستان چیزی ندارم دستانم خالی است، چیزی ندارم که در طبق اخلاص بگذارم و تقدیم شما کنم جز این جسم آلوده و ناقابل که اگر شما قبول کنید روسفید خواهم شد وگرنه خسران زده هستم.»
#شهید_میثم_مدواری🌷
●ولادت : ۱۳۶۳/۲/۲۳ تهران
●شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶ سوریه
@shohadakhatere
هدایت شده از 🌷یاد یاران🌷
#خاطرات_شهید
●هر موقع كه او به جبهه میرفت، دختر كوچكم گريه میكرد. آخرين مرتبه كه به جبهه رفت وخداحافظى كرد. صورت دخترش را بوسيد.
●هنوز فرصت بود كمى بنشيند كه دخترم به او گفت: بابا برو دشمنامونو بکش . محمدرضااشك در چشمانش حلقه زد. به من گفت: اين بچّه احساس مسئوليّت میكند و تو ناراحتى؟
به اوگفتم: من ناراحت نيستم، چون تازه مرخصی آمدى و هيچ وقت در منزل نيستى. حالا کمی بمون پیش ما. ان شاءاللّه جنگ به سلامتى تمام میشود.
●وقتى ازدر خارج شد، مادرم پشت سر او آب ريخت. با يك حالت خاصى برگشت ونگاه كرد كه من در همان حال به زمين نشستم و گفتم: رضا!صورتت را برگردان ، گفت: چرا؟ گفتم: ديگر بر نمیگردى برگرد یه باردیگه ببینمت. گفت: بادمجان بم آفت ندارد. رفت و دیگه برنگشت.
هروقت ازش میپرسیدن : چرا جلوى دوربين نمیآيى؟ میگفت: اين با اخلاص انسان منافات دارد. من به جبهه میروم برای رضاى خدا.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ گردان حضرتمعصومه لشگر ۱۰علیابنابیطالب
سردارشهید محمدرضا_اسحاقزاده🕊🌷
●ولادت : ۱۳۴۳/۴/۱ تربتحیدریه ، خراسانرضوی
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۳ فاو ، عملیات والفجر۸
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
#خاطرات_شهید
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_شفیعی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯