هدایت شده از جملات طلایی علماء وشهدا
✍زندگی به سبک شهید حاج مهدی زندی نیا
🔹 مسئول تدارکات آمد پیشم تا از مهدی شکایت کند. خیلی عصبانی بود و می گفت: اتاقش سرد ومرطوب بود ، از اهواز برایش بخاری برقی خریدم ولی کلی باهام دعوا کرد که چرا این کار را کردی ؟ با کدام پول خریدی و چرا بی اجازه ...؟
🔹 هر چی بهش گفتم سرما می خوری، جواب می داد : من برای گرم شدن از پتو استفاده می کنم . هر وقت اون بسیجی که توی سنگر می خوابه بتونه از بخاری استفاده کنه، من هم استفاده می کنم.
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید_مهدی_زندینیا
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
هدایت شده از " یادآوری "
💟#زندگی_به_سبک_شهدا
🟡شهید مدافعحرم #رضا_حاجی_زاده
🌻همسر شهید نقل میکنند: رضا میدانست که من طاقت دوریاش را ندارم. بینهایت صبور بود. وقتی بحثمان میشد، من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی!
🌻او اصلا حرفی نمیزد. وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در؛ چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم. آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد. حتی جلوی مسجد رفتنش را میگرفتم.
🌻او هم نقطهضعفام را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم. روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل. اصلا دادزدن بلدنبود.
هدایت شده از روایتگری شهدا
🔶 زندگی به سبک شهید سید حسین علم الهدی
🔹زمان شاه انداختنش توی بند نوجوانان بزهکار صبوری به خرج داد.
چند روز بعد...
#زندگی_به_سبک_شهدا
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
هدایت شده از جملات طلایی علماء وشهدا
#زندگی_به_سبک_شهدا
🌷شهدا را یاد کنیم تا آنها نیز در نزد ارباب از ما یاد کنند...
احمدعلی نیری، ساکن محله مولوی تهران بود. او توفیق شاگردی حضرت آیت الله حق شناس را پیدا کرد.
در نوجوانی در نتیجه مراقبت از اعمال، به درجاتی رسید که توصیف شدنی نیست! او در سال ۱۳۶۴ به شهادت رسید.
#روحش_شاد_و_روانش_جاوید
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
📌 صلواتی که در دفاع مقدس جلوی غیبت را میگرفت؛ اگر شهدا امروز بودند، فضای مجازی پر از صلوات میشد
🔹 در دوران دفاع مقدس، رزمندهها فقط در خط مقدم نمیجنگیدند؛ در سنگر اخلاق هم پای کار بودند.
◽️ برایشان مهم بود که جبهه، فقط میدان نبرد با دشمن نباشد، بلکه میدان تربیت نفس و ساختن انسان هم باشد.
🔸️ شهید مصطفی نساج برای همین، راه خلاقانهای پیدا کرده بود: به بچههای گردان یاد داده بود اگر کسی وسط صحبتها غیبت کرد، چیزی نگویید و بحث نکنید، فقط یک صلوات بفرستید. اگر باز ادامه داد، شما هم دوباره و دوباره صلوات بفرستید تا خودش متوجه شود.
🔸 این روش هم باعث میشد کسی خجالتزده نشود، هم غیبتها همانجا قطع شود. خیلی زود، همهی گردان یاد گرفتند که غیبت در جمع جایی ندارد.
◽️ نتیجهاش این بود که فضای رفاقت و سنگر، پاک و برادرانه باقی میماند.
🔻 اما امروز، در فضای مجازی، اوضاع برعکس شده؛ غیبت، تهمت و دروغ مثل نقل و نبات پخش میشود. کافی است گوشیات را باز کنی تا دهها نمونه ببینی.
◾️◾️ واقعاً اگر شهدا امروز کنار ما بودند، شاید باید مدام صلوات میفرستادند 🤲 تا این سیل غیبتها و قضاوتها آرام شود.
#شهـید_مصطفی_نسـاج
#زندگی_به_سبک_شهدا
#خاطرات_شهدا
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌وقتی دل برای خدا لرزید...
🔸با دوستان مسجد به دماوند رفته بودیم. یکی از بزرگترها گفت: «احمدآقا، این کتری رو ببر از رودخانه آب بیار.» راه افتادم.
🔹وقتی به رودخانه رسیدم، پشت درختها چند دختر مشغول شنا بودند. ناگهان سرم را پایین انداختم، بدنم لرزید و با خدا نجوا کردم:«خدایا! میتوانم نگاه کنم و کسی هم نفهمد، اما به خاطر تو از این گناه میگذرم.»
▪️از مسیر دیگری آب آوردم و برگشتم. موقع آتش روشن کردن، دود چشمهایم را پر از اشک کرد. یاد حرف حاجآقا افتادم: «هر کس برای خدا گریه کند، خدا او را دوست دارد.» همانجا گفتم: «از این به بعد برای خدا گریه میکنم.»
🔻با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یا الله» می گفتم؛صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح»
📜بریده ای از کتاب عارفانه
زندگینامه و خاطرات شهید احمدعلی نیری
#شهید_احمدعلی_نیری
#زندگی_به_سبک_شهدا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯