📚👈 استاد صفایی
🔶 دنيا راه است و من نمىتوانم سنگ راه خلق باشم. و نمىتوانم با چشم و صورت و گيسوان و ساقهايم و يا تن صدا و حركاتم خلق را به سوى خودم جذب كنم و براى خودم نگه دارم.
🔶 مسأله اين نيست كه مثلاً من فاسد نمىشوم و طلا كه پاكه چه منتش به خاكه! مسأله اين است كه ديگران نبايد آلوده شوند و نبايد دلهاشان اسير من باشد و نبايد من سنگ راهشان و بت بزرگشان باشم.
🔶 با اين احساس من مىيابم كه خلق را به خود كشيدن و سنگ راه خلق شدن و استعدادها را ضايع كردن، فسادى نيست كه در يك جا حبس بشود و محدود بشود.
🔶 كسى كه راه را گرفت كارش محدود نيست. آنجا كه هستى از ارتباط و هماهنگى برخوردار است و آنجا كه دنيا، راه و كلاس است، يك نگاه، يك لبخند، يك فساد، يك فساد نيست، كه هستى را به فساد مىكشد و تمام درياها و دشتها را در خود مىگيرد. «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ ايْدِى النَّاس ...».
📚 مسئولیت و سازندگی، ص ۱۷۶
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
✅👈 استاد علی صفایی
🔷 در زن، جلوهكردنها و خودنمايىها ريشهدار است. مىخواهد چشمها را به خودش جلب كند و زبانها را به دنبال خود بكشد.
🔷 مواظب باش اسير چشمها و زبانها نشوى و سعى كن تا به گونهاى حركت كنى كه خلق خدا را گرفتار حالتها و رفتارت نسازى و آنها را اسير ننمايى؛ كه اگر كسى آلوده شد، اين آلودگى دامان تو را مىگيرد و تو را رها نمىسازد.
🔷 حجاب؛ يعنى همين دقّت در برخورد، كه آلوده نشوى و آلوده نسازى؛ كه اسير نشوى و اسير ننمايى.
🔷 حجاب، فقط اين نيست كه زن خود را بپوشاند؛ كه زن و مرد، هر دو بايد در اين دنيايى كه راه است و ميدان حركت است و كلاس و كوره است؛ سنگ راه نباشند و ديگران را در خود اسير نسازند و چشمها و دلها را نگه ندارند و در دنيا نمانند.
📚 نامه های بلوغ، ص ۱۳۳
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 عشق ۹۸ درصدی
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
✅👈 نقاب دیدار
🎤👈 آیت االه بهجت رحمة الله علیه
🔷 کجا رفتند کسانی که با صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف ارتباط داشتند؟
🔷 ما خود را بیچاره کرده ایم که قطع ارتباط نموده ایم و گویا هیچ چیز نداریم، آیا آنها از ما فقیر تر بودند؟!
🔷 اگر بفرمایید: به آن حضرت دسترسی نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرّمات ملتزم نیستید، او به همین از ما راضی است، زیرا:«مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ النَّاسِ».
🔷 ترک واجبات و ارتکاب محرّمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.
📚 در محضر آیت الله بهجت ج ۱ ص ۳۶۱
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
🎤👈 شهید مطهری
🔷 جملهاى دارد صعصعة بن صوحان از اصحاب امير المؤمنين عليه السلام كه بسيار زيباست. جناب صعصعه از اصحاب خاص امير المؤمنين است، از آن تربيتشدههاى حسابى على؛ مرد خطيب سخنورى هم هست. جاحظ (كه از ادباى درجه اول عرب است) مىگويد: «صعصعه مرد خطيبى بود، و بهترين دليل بر خطيب بودن او اين است كه على بن أبي طالب گاهى به وى مىگفت: بلند شو چند كلمه سخنرانى كن».
🔷 صعصعه همان كسى است كه روى قبر على عليه السلام آن سخنرانى بسيار عالى پرسوز را كرده است. اين شخص يك تبريك خلافت به امير المؤمنين گفته در سه چهار جمله كه بسيار جالب است.
🔷 وقتى كه امير المؤمنين خليفه شد، افراد مىآمدند براى تبريك گفتن؛ يك تبريكى هم جناب صعصعه گفته است. ايستاد و خطاب به امير المؤمنين گفت:«زَيَّنْتَ الْخِلافَةَ وَ ما زانتكَ وَ رَفَعْتَها وَ ما رَفَعَتْكَ وَ هِىَ الَيْكَ احْوَجُ مِنْكَ الَيْها». اين سه چهار جمله ارزش ده ورق مقاله را دارد.
🔷 گفت: على! تو كه خليفه شدى، خلافت به تو زينت نداد، تو به خلافت زينت بخشيدى؛ خلافت، تو را بالا نبرد، تو كه خليفه شدى مقام خلافت را بالا بردى؛ على! خلافت به تو بيشتر احتياج داشت تا تو به خلافت؛ يعنى على! من به خلافت تبريك مىگويم كه امروز نامش روى تو گذاشته شده، به تو تبريك نمىگويم كه خليفه شدى. به خلافت تبريك مىگويم كه تو خليفه شدى، نه به تو كه خليفه شدى. از اين بهتر نمىشود گفت.
📚 مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۱۵۷
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
✅👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
🔷 روز عيد غدير امسال، در كردستان، در سقز بودم، در جمع دوستانى كه مهربان و متدين و منصف بودند. يكى از دوستان مى پرسيد كه آيا شما در موضوع خلافت و امامت تحقيقى داشته ايد و آيا دليل بر خلافت بلا فصل حضرت على فقط همين «مَنْ كُنْتُ مَولاه» و يا «تارِكٌ فِيكُمُ الثِّقَلَيْنِ» است؟ اگر دليل همينهاست، چرا حضرت رسول با صراحت از خلافت نگفت و چرا حضرت على را نصب نكرد و كار را يك سره ننمود تا اين همه مشكل و درگيرى پيش نيايد.
🔷 من گفتم در موضوع ولايت و خلافت «مثل موضوع رسالت» من از نقل و روايت شروع نمى كنم. من از اين نقطه آغاز مى كنم كه روابطى دارم، با خودم، با اشياء، با افراد و با ملتها. من در اين روابط امكاناتى دارم: علمى و تجربى، عقلى و فلسفى، قلبى و اشراقى، و احساسى و غريزى. آيا اين امكانات، كفاف روابط من را مى دهد؟
🔷 اگر به اين نتيجه رسيديم كه آرى، پس ديگر نه رسول مى خواهيم و نه خليفه. آدمى مى ماند و خودش و رها مى شود و به خود واگذار مى گردد. اگر به اين نتيجه رسيديم كه خير، اينها كفاف نيازهاى آدمى را نمى دهد، آن وقت هم رسول مى خواهيم و هم پس از رسول به كسى محتاج هستيم كه همان خصوصيات آگاهى و آزادى را داشته باشد و ارتباط با غيب و شهود اين عالم را داشته باشد و آدمى را در تمامى راهش امام و جلودار باشد.
🔷 با اين نگاه ملاك انتخاب رسول و خليفه و شكل انتخاب اين دو، مثل هم خواهد بود و همان طور كه رسول خدا را با اجماع مردم و يا اجماع اهل مدينه و يا اجماع اهل حل و عقد انتخاب نمى كنند، همين طور خليفه را نمى توان با اين روشها شناسايى كرد و نمى شود كه رسول خدا به فكر سرپرست امت و خليفه ى پس از خود نباشد و براى پس از وفات كسى را مشخص نكرده باشد و مثل ابوبكر و عمر و يا تمامى خلفاى بعد دلسوزتر از او باشند.
🔷 اكنون كه ملاك خلافت و رسالت هم پاى هم گرديد، بايد تعيين سرپرست و وظيفه با نص و با همان ملاك مشخص گرديده باشد.
📚 از معرفت دینی تا حکومت دینی، ص ۱۷
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
🔷هارون الرشید به دنبال شخصی بود که امام کاظم علیه السلام را در میان مردم شرمنده سازد
🔷 مرد جادوگری را به حضورش آوردند. وقتی سفره غذا پهن شد، جادوگر وردی بر نان خواند که هر گاه امام برای برداشتن نان دستش را دراز میکرد، نان از میان دستانش میپرید.
🔷 هارون از دیدن این صحنه خوشحال شده و به شدّت میخندید. امام کاظم علیه السلام با مشاهده این جادوگری، به عکس شیری که در پرده بود، اشاره کرد و فرمود: ای شیر،دشمن خدا را بگیر❗️
🔷 عکس شیر به درنده بزرگی تبدیل شد و فرد جادوگر را درید! هارون و اطرافیانش از شدت ترس بیهوش شدند.
🔷زمانی که به هوش آمدند، هارون به امام کاظم علیه السلام گفت: به حقی که بر تو دارم سوگند میدهم که از شیر بخواه که آن مرد جادوگر را برگرداند.
🔷 حضرت پاسخ داد: اگر عصای موسی(که تبدیل به اژدها شده بود)، ریسمانها و عصاهای جادوگران (که به صورت مار درآمده بودند) را برگرداند، این شیر نیز جادوگری که بلعیده بود را برخواهد گرداند❗️
📕 بحارالانوار، ج ۱۰۷ ص ۹
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
✅👈 آیت الله بهجت
🔷 از این خونریزی هایی که پیش از ظهور حضرت حجّت علیه السلام واقع می شود، معلوم می گردد که ظهور آن حضرت مانع خونریزی است، چون همه خواسته یا ناخواسته تابع آن حضرت خواهند شد.
🔷 و نیز معلوم می شود که آن قدر باید ظلم و خونریزی صورت بگیرد که برای همه روشن گردد که:«مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»؛ و همه ی اهل زمین در هر کجا که باشند احساس کنند سایه ی ظلم و جور بر سر آنهاست و همه ی جهانیان حتّی کفّار در فشار و ستم به سر ببرند و به انتظار نجات و ظهور فرج و مصلح باشند.
🔷 ائمه ما در روایات به ما خبر داده اند که:«اِرْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ». خیلی از اهل ایمان در اثر ابتلائات برمی گردند.
🔷 خدا کند ایمان ما تا آن وقت باقی بماند و گرنه اگر ظهور هم نزدیک باشد ولی ایمان ما زایل شده باشد، دیگر ما را چه با ظهور آن حضرت و آن حضرت را چه با ما؟!
🔷 برای مؤمنین تثبیت در دین و ایمان و ثبات قدم تا ظهور آن حضرت از ظهور آن حضرت مهم تر است.
📚 در محضر آیت الله بهجت ج ۱ ص ۳۶۵
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
🎤👈 آیت الله شهید دستغیب
🔷رشاد که از تجار درجه یک عراق بود، به مرض سرطان داخلی مبتلا شد. اطبای عراق و لبنان و سوریه از معالجه اش عاجز شدند و برای مداوا به ممالک اروپایی رفت، به او گفتند به هیچ وجه علاجی ندارد.
🔷 ریشه سرطان به قلب رسیده و بر فرض، جراحی بکنیم یک هفته دیرتر شاید بمیری. شب در خواب عربی را می بیند که پیراهن کرباسی بر تن دارد با محاسن متوسط، می گوید:«رشاد اگر قبر مرا درست کنی، من از خداوند شفای تو را می خواهم».
🔷می پرسد: شما کیستید؟ می فرماید: من میثم تمار هستم. (ناگفته نماند که قبلاً بارگاه میثم بسیار مختصر و محقر بود) از خواب بیدار می شود و دو مرتبه به خواب می رود و همان منظره را می بیند. در مرتبه سوم نیز همین طور مشاهده می کند.
🔷فردا با هواپیما به بغداد برمی گردد و از راه مستقیما به درخواست خودش او را بر سر قبر میثم می آورند و آنجا می ماند.
🔷شب هنگام همان شخصی که در خواب دیده بود در مقابل چشمش پیدا می شود و صدایش می زند: رشاد بلند شو. می گوید: نمی توانم. با تندی می گوید: بلند شو. ناگهان می ایستد و آثاری از مرض در خود نمی بیند.
🔷بلافاصله مشغول تعمیر بارگاه میثم می شود و قبّه آبرومند فعلی را می سازد و بعد شوق تعمیر قبر مسلم بن عقیل را پیدا می کند و قبّه طلای مسلم بن عقیل را تمام می کند و سپس برای تجدید طلا کاری گنبد حضرت علی علیه السلام دویست کیلو طلا می پردازد.
📚 داستان های شگفت، ص ۱۹۳
⚫️ ۲۲ ذی الحجه سالروز شهادت میثم تمّار.
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi