eitaa logo
مجموعه روایت به قلم طیبه فرید
1.1هزار دنبال‌کننده
537 عکس
84 ویدیو
1 فایل
دلنوشته های طیبه فرید https://eitaa.com/tayebefarid شنونده نظرات شما هستم @ahrar3
مشاهده در ایتا
دانلود
«رد خون» خلیفه نصفه شب ابو ایوب را صدا کرده بود،توی تاریکی تالار دارالخلافه لم داده بود روی صندلی و نامه فرماندار مدینه را برای بار هزارم زیر نور ضعیف شمع خوانده بود!هنوز باورش نمی شد! اضطراب هایش تمام شده بود، رقیب قدرتمند را از میدان بیرون کرده بود.تا چشم های خیسش به ابو ایوب افتاد، نامه را انداخت طرفش و گفت:انا لله و انا الیه راجعون، جعفر ابن محمد از دنیا رفت!کو تا مادر دهر چون او بزاید! ابوایوب متحیر نامه را برداشت، یادش افتاد به چند باری که منصور جعفر ابن محمد را به دارالخلافه کشانده بود تا همانجا داستان را تمام کند! اما هر بار نشده بود!یادش به تنهایی جعفر ابن محمد افتاد که بین شیعیانش به اندازه انگشتان یک دست هم محب صادق نداشت و خلیفه روی تنهایی او حساب کرده بود! ابو ایوب خطوط نامه را نگاه کرد. رد عسل خونی روی مُهر نامه فرماندار مدینه بود،روی آستین منصور دوانیقی، روی شعله شمع، روی دیوارهای دارالخلافه، روی پرده ها! روی صورت آن ها که برای رفتن در تنور خانه جعفر ابن محمد تردید کرده بودند! طیبه فرید https://eitaa.com/tayebefarid