eitaa logo
تزکیه
544 دنبال‌کننده
82 عکس
67 ویدیو
4 فایل
ارتباط با ادمین @Admin_tazkie صفحه اینستاگرام @tazkienafs
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ حکایت سفر صافی خادم امام هادی علیه‌السلام به مشهد ✨ 📖 سید ابن طاووس در کتاب «اَمان الاخطار» از ابومحمّد قاسم بن علا از صافی خادم حضرت هادی(علیه‌السلام) روایت کرده: از آن حضرت اجازه خواستم به زیارت جدّش حضرت رضا(علیه‌السلام) بروم، فرمود: 💍 با خود انگشتری داشته باش، دارای نگین زرد و نقش نگین آن «مَا شاءَ اللّٰهُ لَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ أَسْتَغْفِرُ اللّٰهَ» و نقش طرف دیگرش «محمّد و علی» 👈🏻 چون این انگشتر را برداری، ج 👤 خادم گوید: بیرون آمدم و انگشتری که حضرت فرموده بود تهیه کردم، سپس خدمت ایشان بازگشتم که برای سفرم با آن جناب وداع کنم، چون وداع کردم و دور شدم، دستور داد مرا برگردانند. وقتی برگشتم فرمود: 🗣 ای صافی؛ عرض کردم: لبّیک ای آقای من؛ فرمود: 💠 انگشتر فیروزه هم باید همراه داشته باشی، زیرا میان طوس و نیشابور شیری به تو برخواهد خورد که قافله را از ادامه سفر منع خواهد کرد، تو پیش برو و این انگشتر را به شیر نشان بده و بگو: مولای من می‌گوید از راه دور شو 🔷 باید بر یک طرف نگین فیروزه نقش شده باشد: «اللّٰهُ الْمَلِکُ» و بر طرف دیگرش: «الْمُلْکُ لِلّٰهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» ✨ زیرا نقش انگشتر فیروزه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) «اللّٰهُ الْمَلِکُ» بود، چون خلافت به آن حضرت برگشت: «الْمُلْکُ لِلّٰهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» را نقش کرد و چنین نگینی انسان را از حیوانات درنده امان می‌بخشد و در جنگ‌ها باعث پیروزی می‌شود. 🧳 صافی می‌گوید: به سفر رفتم، به خدا سوگند، در همان مکان که حضرت فرموده بود شیر بر سر راه آمد و آنچه فرموده بود انجام دادم، شیر برگشت. چون از زیارت بازگشتم، آنچه اتفاق افتاده بود خدمت آن حضرت عرض کردم، فرمودند: یک چیز ماند که نگفتی، اگر می‌خواهی من بگویم گفتم: آقای من شاید فراموش کرده باشم فرمود: 🌙 شبی در طوس، شب را نزدیک قبر شریف به سر می‌بردی، گروهی از جنّیان به زیارت قبر آن حضرت آمده بودند، آن نگین را در دست تو دیدند و نقش آن را خواندند، پس آن را از دستت بیرون آوردند و به نزد بیماری که داشتند بردند، انگشتر را در آبی شسته و آن آب را به بیمار خود دادند، بیمارشان سالم شد، انگشتر را برگرداندند، درحالی‌که تو در دست راست داشتی، آنان در دست چپ تو کردند، تو از این امر بسیار تعجّب کردی و سببش را ندانستی، آنگاه نزدیک سر خود یاقوتی یافتی و آن را برداشتی، اکنون همراه توست؛ آن را به بازار ببر که به هشتاد اشرفی خواهی فروخت و این یاقوت هدیه آن جنّیان است که برای تو آورده بودند 💰 خادم می‌گوید: یاقوت را به بازار بردم و به هشتاد اشرفی فروختم همان‌طور که آقایم فرموده بود. 📚 منبع: ـ امان الاخطار ✍🏻سید بن طاووس ـ کلیات مفاتیح الجنان 🆔 @tazkie