✳️ راز آرامش امام خمینی _ بخش اول
[این یادداشت امروز شنبه ۱۳خرداد ۱۴۰۲ در ویژهنامه #روزنامه_قدس به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی منتشر شده است.]
سیوچهارسال از پرواز روح بلند امام خمینی گذشته و در این مدت، نام و آوازه او نه تنها کمفروغ نشده که پربسامدتر از قبل در اقصا نقاط جهان حضور دارد. درباره امام خمینی، سیره او، سیاستورزی و شیوه مبارزهاش، رفتارش در زندگی خانوادگی، کتابهایی که خواند و مواضعی که گرفت و فریادهایی که کشید به فراوانی سخن گفته و نوشته شده است. گاهی بخشهای پررنگ حیات امام مثل سیاست و اجتهاد و نگارش کتاب و صدور بیانیه و اطلاعیه و سخنرانیهای تند و صریح چه پیش از انقلاب اسلامی و چه پس از آن، ما را از یک حقیقت بسیار مهم غافل میکند و آن اینکه امام در تمام حیات پربار خود تنها و تنها با یک هدف سخن گفت و سکوت کرد و اعلامیه نوشت و هجرت کرد و موضع تند گرفت و با مدارا رفتار کرد و... و آن «رضایت خداوند متعال» بود. او فقط به تکلیف الهی خود فکر کرد و بس. چه آنزمان که در آغاز مبارزه گفت: «ای آقای شاه! من تو را نصیحت میکنم.» و چه آنگاه که نصایح او بیاثر ماند و در سخنرانی تند خود گفت: «آقا! من اعلام خطر میکنم. ای ارتش ایران! من اعلام خطر میکنم. ای سیاسیون ایران! من اعلام خطر میکنم. ای بازرگانان ایران! من اعلام خطر میکنم. ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر میکنم. ای فضلا! ای طلاب! ای مراجع! ای آقایان! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر میکنم.»
امام در اوج مبارزه در هنگامی که عدهای بر دوقطبی شریعتی – کافی میدمیدند، در اعلام موضع در دعواهای آندو و طرفدارانشان شیوه «سکوت» در پیش گرفت و از دمیدن در تنور این دوقطبی در آنشرایط پرهیز کرد تا رضای خدا را بر موضع احتمالی شخصی خود ترجیح داده باشد. او در نامه عاشقانهای که از لبنان برای همسر گرامیاش نوشت هم تنها به رضای خدا و اطاعت از فرامین الهی توجه داشت. در عین حال وقتی سیدحسین خمینی نوهاش در ماجرای دفاع از بنیصدر در مشهد دست به اسلحه برده بود، امام به آقای اشراقی دستور میدهد که به مأموران کمیته بگوید او را تحتالحفظ به تهران بیاورند و اگر دست به اسلحه برد، با تیر او را بزنند. و وقتی آقای اشراقی مراعات میکند و بخش دوم پیام امام را نمیدهد، امام او را مؤاخذه و مجبور میکند که برگردد و دوباره عین پیام مرا به طور کامل به آنان ابلاغ کند! همان امامی که پیش از انقلاب موسیقی را به طور کامل حرام اعلام کرده بود، بعد از انقلاب اسلامی از برخی سرودها بخصوص سرود شهید مطهری تجلیل میکند و وقتی مقاومت برخی خشکمغزان را میبیند موافقت میکند که در دیدار خانواده شهید مطهری گروه سرود آن را در جلوی ایشان اجرا کنند و این اجرا از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شود. و بدینترتیب در چیزی که رضایت الهی را در آن دیده است از ملامت هیچ ملامتگری نمیهراسد و صریح موضع میگیرد.
این موضعگیری صریح و شجاعانه در لحظهلحظه حیات نورانی امام دیده میشود. آنجا که از ایشان میخواهند نظرشان را درباره احکام قرآنی حدود و دیات، بعد از انقلاب عوض یا تعدیل کنند و ایشان میگوید حکم من همان است و از آن کوتاه نمیآیم، و در برابر اصرارهای مکرر برخی بزرگان، میفرماید در این باره میتوانید به احکام فقهی آقای منتظری مراجعه کنید؛ کسی که او را بارها «پاره تن خود» خطاب کرده بود. همان امام وقتی آقای منتظری در ماجرای دفاع از مواضع منافقین و نیز سیدمهدی هاشمی برادر داماد خود که توطئهگری قهار بوده، از آنان دفاع شدید میکند در نامه معروف ۶۸/۱/۶ خود خطاب به وی -بدون سلام و تحیت- مینویسد: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید... از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید.» نکته مهم این جاست که امام در این نامه که در هفتههای آخر عمر مبارکشان نوشتند، تصریح میکنند: «من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم.» و خیلی صریحتر تأکید میکنند: «من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم.»
@tdejakam
✳️ راز آرامش امام خمینی _ بخش دوم و آخر
همانطور که ملاحظه میشود امام از ابتدای زندگی و از آغاز نهضت تا ادامه آن و پیروزی انقلاب و تا پایان عمر مبارکش، در هر فریاد و سکوت و موضع و پیام و بیانیهای تنها و تنها به خشنودی خدا اندیشید و برای رضای الهی موضع گرفت.
درست است که رضای خدا تأمینکننده منافع مردم بوده و هست، اما اگر بین رضایت مردم و رضایت خداوند تنافری میدید همانطور که آمد و خود تصریح کرده است رضای خدا را بر رضای مردم و دوستان ترجیح میداد.
این آموزه بزرگ شاید بزرگترین درسی باشد که ما مردم و مهمتر از ما، مسئولان و متولیان امور باید بگیریم و جز به رضای خداوند در زندگی شخصی و رفتار اجتماعی و تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای سازمانی و اداری و حزبی و گروهی خود نیندیشیم و به جای آنکه عزت را در خشنودی صرف مردم ببینیم، بدانیم «فإن العزة للّه جمیعاً» و اگر خداوند عزت دهد، در میان مردم هم عزیز و محترم میشویم.
اینگونه است که «خمینی کبیر» با همین شیوه و ترجیح رضایت خداوند متعال در همه افعال و رفتار و گفتارهای خود بر رضایت مردم، آنچنان عزیز شد که در روز تشییع پیکر پاکش، ایران و دنیا شاهد بزرگترین تشییع تاریخ شدند؛ دهها برابر بیشتر از کسانی که در روز استقبال از ورودش به میهن، گل به دست در خیابانهای تهران به انتظار ایستاده بودند.
راز «آرامش امام» هم همین بود. آنجا که در پایان عمری مجاهده علمی و سیاسی و هدایت امت اسلامی در وصیتنامه سیاسی – الهیاش با صراحت و صداقت نوشت: «اينجانب... با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضميری اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جايگاه ابدی سفر میكنم.»
@tdejakam
✳ گمشده مهم این روزها...
[این یادداشت در شماره دوشنبه ۲۲ خردادماه ۱۴۰۲ در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان به چاپ رسید که با تأخیر در کانال میگذارم.]
۲۲بهمن سال ۱۳۹۱ هنگامی که علی لاریجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی برای سخنرانی در حرم مطهر حضرت معصومه«س» حضور یافته بود، عدهای حدود ۲۰ نفر که در حمایت از محمود احمدینژاد رئیسجمهور وقت شعار میدادند، با شعارهای «بیبصیرت بیبصیرت»ِ خود، بتدریج مدیریت جلسه را از لاریجانی گرفتند و سپس اقدام به پرتاب کفش و مُهر نماز به سوی او کردند. این ماجرا درست هفت روز بعد از استیضاح وزیر وقت کار و ایراد اتهام و نمایش فیلمی از سوی احمدینژاد به یکی از برادران لاریجانی در مجلس اتفاق افتاده بود که به «یکشنبه سیاه» معروف شد.
متعاقب این اتفاق، رهبر انقلاب در سخنان خود با جمعی از مردم نسبت به این ماجرا و ماجرای مشابهی که برای سیدحسن خمینی پیش آمده بود، واکنش منفی نشان داد و اظهار داشت: «این را هم عرض بکنیم؛ این حرفی که من امروز زدم و از بعضی از مسئولان و سران کشور گلهگزاری کردم، موجب نشود که حالا یک عدهای راه بیفتند، بنا کنند علیه این و آن شعار دادن؛ نه. بنده با این کار هم مخالفم. اینکه شما یک نفر را به عنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه، مشخص کنید، بعد یک عدهای راه بیفتند علیه او شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با این کارها هم مخالفم؛ این را من صریح بگویم. این کارهایی که در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهایی که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم.»
از سیاق این عبارات و نیز سیرهٔ رهبر انقلاب در تمام سالهای گذشته معلوم است که انتقاد و مخالفت و به قول امام خمینی حتی تخطئه، نه تنها اشکالی ندارد بلکه مفید و حتی «هدیه الهی» برای «رشد انسانها»ست، اما این نباید موجب شود که در این راه، از وسایل و مقدمات حرام و ممنوعه و گناهآلود استفاده شود.
این تذکر از سوی رهبرانی است که معتقدند «دانشجو حتی اگر اشتباه هم کند باید در سیاست دخالت کند» اما در سیاست دخالت کند اما نه اینکه بیادبی و بیاخلاقی و فحاشی کند.
کنش سیاسی هم مانند هر اقدام و فعالیت دیگر الزامات زیادی دارد. یکی از این پیشنیازهای واجب و نه حتی مستحب، رعایت «اخلاق» و «ادب» در مخالفت و تخطئه است. در سیره سیاسی امام و رهبر انقلاب هیچگاه فحاشی و خروج از مرزهای اخلاق و ادب حتی نسبت به دشمنان آشکار داخلی و خارجی اعم از شاه تا آمریکا دیده نشد، در حالی که همزمان شدیدترین انتقادها و اعتراضات عمر خود را هم نسبت به این دو ابراز میکردند.
این روزها اما زیاد میبینیم که بسیاری از کسانی که فعالیت سیاسی و رسانهای را پیش گرفتهاند، از این اصل بدیهی فاصلهها دارند. از روزنامهنگاری که در تمام دوران مدیر مسئولی خود به اعتراف خودش از بیشترین میزان حمایت و اعتماد رهبر انقلاب برخوردار بوده و حتی پول جریمه دادگاهش را هم ایشان تقبل کرده اما امروز نسبت به او فحاشی میکند گرفته تا او که کانالش پر از صوتهای فحاشی رکیک علیه هر کسی است که از او خوشش نمیآمده تا جوانکی که با یک گوشی موبایل مثلاً قصد مخالفت سیاسی با یک نماینده مجلس را دارد، اما او را در حرم مطهر سیدالشهدا و در حرم امیرالمؤمنین «علیهمالسلام» آماج سخیفترین استهزاها میکند.
معلوم نیست که هر نماینده یا مسئولی هم سعه صدر فراوان رهبر انقلاب را داشته باشد که دانشجویانی که به ایشان بدترین دشنامهای رکیک را دادند و فحاشان به خود را با لطف پدرانه خود ببخشد و حتی موجبات آزادی آنها را فراهم کند. آنها ممکن است در همین دنیا سکوت کنند اما معلوم نیست بیادبان و اخلاقستیزان را بدتر از آن در آن دنیا هم ببخشند و از حق خود بگذرند. و پای چنین افرادی در آن دنیا گیر است بخصوص آنها که در حرم حضرت معصومه و امام حسین و امام علی «علیهمالسلام» دست به چنین کارهایی میزنند، معلوم است که پایبندیهای دینیای دارند که به آنجاها رفتهاند و انتظار از آنها بیشتر از کسانی است که چنین اعتقاداتی ندارند.
یادمان هم باشد که انبیای الهی که بتشکنان دورانهای خود بودند و هستند، اولین رسالتشان حتی «تعلیم کتاب و حکمت» هم نبوده است و به تصریح قرآن ابتدا برای «تزکیه» و «اخلاق» آمده بودند. پیامبر اعظم«ص» هم با صراحت فرمود: «انّما بُعِثتُ لِاُتمّمَ مَکارِمَ الاخلاق». اخلاق گمشده بسیاری از ما در این روزگار وانفساست. دقت کنیم!
@tdejakam
✳ پیشنهاد بیشرمانه در نیمهشب! (بخش اول)
[این یادداشت در صفحات اول و دوم شمارهٔ امروز دوشنبه ۲۹خرداد ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.]
خانم فرزانه روستایی همکلاسی ما در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران تماس گرفت و گفت امشب میخواهم به خانه شما بیایم. جا خوردم و البته رویم هم نشد که بپرسم چرا و چطور اینطور بیمقدمه و... در هر صورت ایشان به همراه یکی از خانمهای همدورهای ما در دانشکده به منزل ما آمدند. آنموقع خانم دکتر روستایی در روزنامه اصلاحطلب جامعه دبیر بخش بینالملل یا معاون سردبیر یا هردو بود و طبیعتاً بحث و گپ ما از همان سر شب خیلی جدی حول مسائل سیاسی روز دور زد.
اما فارغ از مسائل سیاسی روز، معلوم شد که خانم روستایی آمده است تا با اصرار، مرا راضی کند از کیهان جدا و در روزنامه جامعه مشغول شوم و هر چه توضیح میدادم که من در اکثر موارد با مواضع کیهان همراه و با بسیاری از موضعگیریهای جامعه مخالفم و هیچ دلیل عقلی برای این جدایی ندارم، کوتاه نمیآمد و اصرارهای خودش را تشدید میکرد. اگر اشتباه نکنم بحث حقوق بیشتر را هم مطرح کرد و از آن مهمتر اینکه تو به جامعه بیا و همین چیزهایی را بنویس که در کیهان مینویسی! تعجب کردم و گفتم: مگر میشود من در آنجا هم همین مقالات و یادداشتها را بنویسم؟! و او میگفت من تضمین میکنم که تو در جامعه هیچ منع و مانعی برای نوشتن نداشته باشی و هر چه نوشتی بدون تغییر منتشر شود.
در هر صورت، من در آن لحظه که دیگر به ساعت یک نیمهشب نزدیک میشدیم چیزی به ذهنم رسید. راستش فکر کردم که چه چیزی میتواند «خط قرمز» روزنامه جامعه و گردانندگانش که بسیار به دکتر سروش نزدیک بودند، باشد. اولین مورد بارز تفاوت شدید آنها با دکتر شریعتی بود. شریعتی یک دینمدار معتقد به ایدئولوژی و تفکیک روحانیت به انقلابی و غیرانقلابی و سیاسی و غیرسیاسی بود. یاد فریادهایش در شب شام غریبان در مسجد جامع نارمک تهران افتادم که گفته بود: «اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا با خانۀ بت، مساوی است.» بخصوص یاد این جمله معروف او افتادم که به دینداران سیاستگریز گفته بود: «وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی شاهدِ عصر خودت و شهید حق و باطل جامعهات نیستی، هر کجا که میخواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.»، یاد این افتادم که شریعتی به تقلید و مرجعیت اعتقاد داشت و مرجع خودش را امام خمینی انتخاب کرده بود؛ نکتهای که در گزارشهای متعدد ساواک هم آمده بود، با این تأکید که «شریعتی از طرفداران خود خواسته است که همهجا برای مرجعیت خمینی تبلیغ کنند.» خود شریعتی در چند جا با اشاره و تصریح به این موضوع اشاره میکند از جمله در کتاب «خودسازی انقلابی»: «... ظهور روحهای انقلابی و شخصیتهای پارسا، آگاه و دلیری که به خاطر وفادار ماندن به ارزشهای انسانی و پاسداری از حرمت و عزت اسلام و مسلمین گاه به گاه در برابر استبداد، فساد و توطئههای استعمار قیام میکردهاند. از اینگونه است قیامهایی که از زمان میرزای شیرازی تا اکنون، آیتالله خمینی، شاهد آن بودهایم.» یا آنجا که در تحلیل قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، از «پایان مماشات روحانیت با سلطنت» یاد و از امام خمینی تجلیل میکند. بگذریم از تصریح مکرر او در تفکیک روحانیت قاعد و ساکت و غیرسیاسی با روحانیان انقلابی و خوشفکری چون مطهری، خامنهای، صدر، طالقانی و بهشتی و اینکه: «اول گفتند با ولایت مخالف است! بعد که دیدند یک میلیون نسخه کتاب و نوار از من درباره ولایت، در دسترس مردم قرار گرفته، گفتند: نه؛ با روحانیت مخالف است! در این باره عرض میکنم... که من در طول این مدتی که میتوانستم –در هر سطحی، چه در اروپا و چه در اینجا– کار کنم، حرف بزنم و خدمتی انجام دهم، همیشه قویترین، مؤمنانهترین و متعصبانهترین دفاع را از "روحانیت راستین و مترقی"، از جامعه علمیِ "درست و اصیل اسلامی" کردهام و در اینجا حتی به خود شما هم گفتهام که: دفاع، نگاهبانی و جانبداری از این جامعه علمی نه تنها وظیفه هر مسلمان مؤمن است بلکه – از آنجا که آخرین و تنها سنگری است که در برابر هجوم استعمار فرهنگی غرب، ایستادگی میکند، وظیفه هر "روشنفکر مسئول" است ولو معتقد به مذهب هم نباشد.»
اینها و خیلی نمونههای دیگری که به نقل از دکتر اینجا و آنجا بخصوص در سالگرد درگذشت شریعتی در کیهان نوشته بودم را در مغزم مرور کردم و گفتم: خانم روستایی! موافقید برای اولین مطلب، یک یادداشت جانانه برای دکتر شریعتی بنویسم؟ او که نه انتظار موافقت من را داشت و نه انتظار چنین پیشنهاد بیشرمانهای! را، خیلی صریح گفت: نه آقای دژاکام! ما در جامعه قرار نداریم در دفاع از شریعتی چیزی بنویسیم. شریعتی یک متفکر ایدئولوژیزده بود و ما باید...
@tdejakam
✳ پیشنهاد بیشرمانه در نیمهشب! (بخش دوم و آخر)
اینها و خیلی نمونههای دیگری که به نقل از دکتر اینجا و آنجا بخصوص در سالگرد
درگذشت شریعتی در کیهان نوشته بودم را در مغزم مرور کردم و گفتم: خانوم روستایی! موافقید برای اولین مطلب، یک یادداشت جانانه برای دکتر شریعتی بنویسم؟ خانم روستایی که نه انتظار موافقت من را داشت و نه انتظار چنین پیشنهاد بیشرمانهای! را، خیلی صریح گفت: نه آقای دژاکام! ما در جامعه قرار نداریم در دفاع از شریعتی چیزی بنویسیم. شریعتی یک متفکر ایدئولوژیزده بود و ما باید برای نسل جوان و دانشجویمان از شخصیتهای مناسب و معاصر استفاده کنیم. خندیدم و گفتم: فکر کردم همه آن چیزهایی که در کیهان مینویسم را میتوانم در یک روزنامه اصلاحطلب هم بنویسم بخصوص درباره شخصیت روشنفکری چون دکتر شریعتی، اما ظاهراً آنجا دستم بستهتر از کیهان است. من همینجا میمانم و بدون خط قرمزهایی اینچنینی به وظیفه خودم عمل میکنم.
خیلی از نیمهشب گذشته بود که دو خانم همکلاسی ما در دانشکده حقوق، منزل ما را در خیابان هانری کٌربَن ترک کردند در حالی که از شکار یک صید ناامید شده بودند...
@tdejakam
✳ یک مستند خوب و تماشایی
مستند #وداع_با_اسلحه را حدود دو هفته پیش دیدم و چیزهایی هم یادداشت کردم اما درگذشت یکی از نزدیکان نوشتن درباره آن را به تأخیر انداخت.
اولین نکته، عنوان بسیار جذاب و منطبق با موضوع مستند است که از یکی از آثار ارنست همینگوی گرفته شده است که داستان آن هم درباره کنار گذاشته شدن سلاح توسط یک ارتشی دلازدستداده است. شاید بتوان گفت این عنوان، یکی از بهترین عناوینی است که میتوان درباره شخصیتی چون #یاسر_عرفات بهکار برد.
شروع مستند هم بسیار خوب و تأثیرگذار است؛ شروعی که یک بار دیگر در پایان هم تکرار شده و جذابیتش را مضاعف کرده است. این شروع به قول ما روزنامهنگاران قفل خوبی برای کشاندن و مشتاق کردن مخاطب برای دیدن بقیه کار است که در این زمینه موفق عمل کرده است.
اما به نظر من جذابترین بخش مستند مربوط میشود به همپوشانی و همراهی بسیار دقیق نریشن و گفتار فیلم با خود تصاویر ارائه شده که واقعاً باید به کارگردان این اثر دست مریزاد گفت. به عنوان مثال آنجا که در آغاز مستند میگوید ارتش #اسرائیل قصد فتح تمام خاورمیانه را دارد و پرواز جنگندهها را از یک مسیر و پخش شدنشان را در مسیرهای مختلف نشان میدهد یا آنجا که میگوید خاورمیانه به انبار باروت تبدیل شده است و در یک اجلاس سیاستمداران به سران رژیم صهیونیستی که سیگار خود را بر دهان گذاشته، فندک روشنشان را جلو میبرند و این میکس خوب متن و تصاویر در جایجای مستند ادامه مییابد و مخاطب را در لذت دیدن یک کار خوب غرق میکند.
«وداع با اسلحه» در بسیاری جاها بین روایت سرگذشت #فلسطین و #عرفات متحیر است؛ هرچند واقعاً تفکیک این دو بسیار سخت است اما گاهی با نشان دادن بموقع و دقیق پیشروی صهیونیستها در اشغال خاک فلسطین و نقشههای پی در پی و نیز حضور شخصیتهایی چون #جمال_عبدالناصر و... به روایت فلسطین نزدیک میشود و در اکثر مواقع هم به رشد و محبوبیت افزاینده عرفات گویی فیلم فقط سرگذشت ابوعمار را روایت میکند و بس. اشکال کار در این حالت این است که ما برخی مقاطع حساس از زندگی رئیس جنبش فتح را نداریم و گاهی برخی حوادث مهم در تاریخ فلسطین را.
اشکال دیگری که شاید از همین موضوع ناشی شود هم در زندگی عرفات و حیات سیاسی جنبش فتح و هم در زندگی مثلاً #عبدالناصر گفتنیهای ضروری فراوانی وجود داشته که برای شناخت دقیقتر و بهتر شخصیت آنها لازم بوده و در فیلم نیامده از قصورها و تقصیرها گرفته تا سازشکاریهای متعدد. جالب اینجاست که با اینکه عنوان فیلم بسیار خوب و منطبق «وداع با اسلحه» انتخاب شده اما این وداع و در حقیقت این سازشکاری در زندگی سیاسی عرفات در فیلم خیلی پررنگ نیست تا جایی که وقتی مستند تمام میشود ما با یک یاسر عرفات قهرمان مواجه هستیم.
یکی دیگر از کاستیهای این مستند، نسبت فلسطین و عرفات با انقلاب اسلامی ایران است که بجز یکی دو تصویر محو از دکتر #ابراهیم_یزدی و حضور عرفات در ایران بدون هرگونه توضیح کامل و دقیقی، چیزی ندارد و مخاطب بخصوص ایرانی را در این سردرگمی نگه میدارد که انقلاب اسلامی چه تأثیری در انقلاب فلسطین داشته است!
با همه اینها، مستند وداع با اسلحه کاری خوب و ارزشمند است و معلوم است که سازندگان آن برای پیدا کردن تصاویر و فیلمهای دیدهنشده و تاریخی آن زحمت زیادی کشیدهاند و مخاطبان بخصوص نسل جوان را تا حد بسیار زیادی با تاریخ فلسطین و شخصیت یاسر عرفات آشنا میکند. به #امیرحسین_کاربخش کارگردان و #علیرضا_منتظری تهیهکننده و عزیزان در #سفیرفیلم بابت این اثر، خدا قوت میگوییم. به مخاطبان خوب این صفحه هم توصیه میکنم اگر به مسائل سیاسی بینالمللی و نهضت فلسطین و تاریخ علاقهمند هستند، تماشای این مستند را از دست ندهند.
@tdejakam
✳️ ساترا و اسب تروا - بخش اول
حتماً همه شما بارها این عبارت را که «من حاضر نیستم با خانواده خودم پای تماشای این فیلم/یا هر فیلمی بنشینم» از خود بازیگران و سینماگران و وزیران فرهنگی دولتهای مختلف یا معاونانشان شنیده یا خوانده باشید. حتماً هم با دیدن برخی از فیلمهای به نمایش درآمده در سینماها به این گزاره با دیدهٔ تحسین نگریستهاید، حتی اگر آن را ابراز نکرده باشید. اما چهارسال پیش وقتی یکی از اعضای شورای صدور پروانه نمایش دولت قبل عبارتی با چنین مضمونی را درباره یکی از فیلمها در جمع سینماگران مطرح کرد، یکی از تهیهکنندگان به او گفت: «اگر نمیتوانید با خانواده ببینید، چرا در شورا به آن پروانه دادید و ممیزی را همان زمانی که فیلم برای دریافت پروانه نمایش، درخواست داده بود اعمال نکردید؟!»
***
در ماجرای جنگ و جدلها و بحثهای تند این روزها که پس از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی برای واگذاری رسمی موضوع نظارت و صدور مجوز تولیدات شبکههای خانگی به «ساترا» یا همان «سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر» وابسته به سازمان صداوسیما درگرفت، موارد بحثانگیزی مطرح شده و هنوز میشود. مواردی چون اینکه جبلی و وحید جلیلی میخواهند شبکه نمایش خانگی را هم شبکه افق کنند، آنها قصد حذف رقبای خود را دارند و مواردی از ایندست.
اشکالی ندارد که کسی یا کسانی از قیافه پیمان جبلی و وحید جلیلی خوششان نیاید، اما کمتر کسی است که این اصل عقلی فراگیر را قبول نداشته باشد که «نظارت» امری بدیهی و ضروری است، بخصوص اگر حوزه نظارت مقوله مهم و تأثیرگذار فرهنگ باشد. وقتی برای خرید یک رب گوجهفرنگی، بهدرستی بنا به فرمایش خداوند در قرآن که «فلینظر الانسان الی طعامه» به تاریخ تولید و انقضا و شرکت سازنده و سوابقش دقت و نظارت میکنیم تا نکند محصولی خارج از استاندارد و فاسد وارد معده ما و فرزندان ما شود، چرا این دقت و حساسیت و نظارت را نباید بر روی محصولات فرهنگی که نه با جسم که با روح و روان و فکر ما سروکار دارد بهکار بریم. آیا منظور خداوند متعال فقط طعام مادی است یا خوراک معنوی و فرهنگی را هم به طریق اولی شامل میشود؟ موضوعی که در احادیث متعدد هم تصریح شده است. امام حسن مجتبی «ع» میفرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَتَفَکَّرُ فِی مَأکُولِهِ کَیْفَ لا یَتَفَکَّر فِی مَعْقُولِهِ فَیَجْنِبُ بَطْنَهُ ما یُؤذِیهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ ما یَرْدِیهِ.» (شگفتا کسی که در خورد و خوراک خود تأمل میکند، اما نمیاندیشد که چه وارد فکر و اندیشهاش میکند و آنچه سینهاش را پست و آلوده میسازد رها میکند).
حتماً همینجا بسیاری از منتقدان خواهند گفت بحث نظارت و ارزشیابی و لزوم آن مطرح نیست، بحث این است که این نظارت و ارزشیابی به صداوسیما داده نشود. پاسخ این است که این مسئولیت بیش از هفتسال است که به درست یا غلط به صداوسیما واگذار شده و الان این واگذاری بهاصطلاح ابرام شده است، چرا طی این سالها شاهد این واکنش آنهم با اینشدت نبودیم؟ شاید پاسخ همانی باشد که جسته و گریخته بر زبان و استوری برخی مخالفان رفته است: آنها میخواهند شبکه نمایش خانگی را شبکه افق کنند! معنی واضح و روشن این حرف این است که تا زمانی که دین و اخلاق و مناسبات سالم و منزه نخواهد در این حوزه وارد شود مشکلی با نظارت ساترا نداریم. تا زمانی که کمیته ارزشیابی آثار، خودش از محتوای تولید شده ناراضی باشد و حتی با خانواده نتواند آن را ببیند، اما به آن مجوز بدهد مشکلی نداریم، تا زمانی که کسی با کاربرد پر تعداد عرق و شراب و ادبیات جنسی و دود و دم و دخانیات و سبک زندگی گناهآلود و غربی در آثار تولیدی ما کاری نداشته باشد ما هم کاری نداریم و احترامشان را هم داریم، اما اگر قرار باشد صداوسیمای جلیلی برنامه طنز بسازد که هم بخنداند و هم سالم باشد، برنامه قرآنی و معنوی برای شبکه۳ بسازد که هم مشکل بیمخاطبی شبکه قرآن را نداشته باشد و هم میلیونها نفر را پای سفره افطار غرق نور و معنویت کند، جای احساس خطر است و معلوم میشود که قهرکردنهای ما با صداوسیما به اندازه پریدن پشهای از روی شاخهای مسئولان صداوسیما را ناراحت و نگران نکرده است و این ماییم که ضرر کردهایم و این تریبون را از دست دادهایم. در حقیقت مشکل این عده با عنوان «نظارت» نیست با اعمال «نظارت» و «سالمسازی» است.
@tdejakam
✳ ساترا و اسب تروا - بخش دوم و آخر
واقعیت این است که مدتهاست نبرد بیسابقه و خاموشی برای نابودی و ویرانی مهمترین بلندگوی رسانهای نظام یعنی صداوسیما در جریان است.
این واژه «نبرد» یا «جنگ رسانهای» یک تعبیر فانتزی برای قشنگ کردن عبارات این مقاله نیست؛ واقعیتی است که نه لشکریان آنطرف آن را تکذیب میکنند و نه مجاهدان این جبهه؛ و هرچه مجاهدت در سالمسازی و نفی سلبریتیسالاری در این جبهه بیشتر میشود خوف و ترس در لشکر مقابل هم بیشتر میشود. از اوایل تزریق یکصد میلیارد تومانی فلانی در دولت بهمانی برای تأسیس و راهاندازی وی. او. دیها تا همین سالهای اخیر و کودتای خزنده و مهمی که برای قبضه کردن همه جبهه رسانهای کشور رقم خورد و ثروت افسانهای حامی وی. او. دیها و به تدبیر کثیفی که میکوشد آنها را گام به گام فرمانروای مطلق رسانه کند، یک نبرد تمامعیار راه افتاده است.
حال فرض کنید در این معرکه خود شما فرمانده میدان صداوسیما میشوید و میبینید جمعی مشغول همکاری با عوامل کودتا هستند! بله، یا باید تسلیم شوی و با آنها سازش کنی و کاری به کارشان نداشته باشی و اجازه بدهی سبک زندگی و اخلاق و رفتار و مناسبات اجتماعی تو و مردم را آنها رقم بزنند یا مردانه با هرچه در توان داری بجنگی. طبیعی است که اگر نبرد را انتخاب کردی، تولیداتت کم میشود، مردم ناراضی میشوند، از تعداد مخاطبانت کاسته میشود و... چرا؟ چون آنها با پول و با تکیه بر آزادی و بیقانونی و ولنگاری نظارتی، همه حرفهایهای تولید را بنده زرخرید میکنند یا مرعوب و خانهنشین! و شما، چون تولیدکنندهٔ وفادار و کمتوقع نساختی و نداری، روز به روز ضعیفتر میشوی! اینجا کافی است اندکی خطا و کجسلیقگی هم چاشنی کار مدیریتی شما بشود تا ماجرا بهانه و سرعت بیشتری پیدا کند و جبهه رسانهای دشمن، همه کاسهها و کوزهها را سر تو بشکند.
برگردیم به همان حرف قبلی؛ حتی اگر جبلی و جلیلی ضعیف هم بوده باشند، دعوا اصلاً و ابداً نباید با آنها باشد. دعوای اصلی با آنهایی است که بر خلاف صریح قانون اساسی، اسب تروای جبهه رسانهای دشمن را از در قلعه نظام وارد و در داخل تزئینش کردند و مدام هم تقویتش میکنند. آنها هیچ نظارتی را بر نمیتابند، هیچ مدیریت و استانداردی را قبول ندارند و حالا هم دنبال قرارداد (بخوانید اجاره) پنجساله هنرپیشهها و عوامل هستند!
روند فعلی را یک بار دیگر مرور کنیم: شما برای ساخت یک مستند ساده مجوز لازم دارید. برای ساخت فیلم سینمایی و سریال هم همینطور، آنقدر که دوربین بیمجوز شما بلافاصله در خیابان توقیف میشود. اما وی. او. دی سریال چند ده قسمتی را بدون هیچ مجوزی با پشتیبانی مالی و اداری آن بانک و فلان اپراتور و بهمان شخصیت سیاسی میسازد! نه نظارت بر فیلمنامه، نه برعوامل و نه بر هیچ چیز دیگر! باورش سخت است، اما واقعاً با نظارت صفر و دستمزد بسیار بالاتر. در ایام عید هم میبینیم که سریالشان با تیراژ بالا پخش میشود و وقتی بوی گند عدم نظارت بر آن همهجا را میگیرد، تازه بعد از پانزدهم فروردین و پایان تعطیلاتِ مسئولان نظارتی دلسوز! آن را پایین میکشند تا موارد خلاف عفت و حیا و... را ممیزی کنند!
بله، ساترا و صداوسیما حتماً ضعف دارند، حتماً بد عمل میکنند، حتماً دیر عمل میکنند، حتماً گاهی بدسلیقگی و سختگیری دارند، اما در هر صورت در این میدان دارند مبارزه میکنند. در این کودتا، نوک تفنگ را به سمت فرماندۀ جبهۀ خودی نگیریم؛ حتی اگر دلایل منطقی برای دلخوری از او داشته باشیم. در عوض به پیوند وی. او. دی، با اپراتورها، بانکها و سرمایهگذاران ناشناس و مشکوک و برخی مجموعهها بیشتر فکر کنیم...
منتشرشده در: صفحه اول و دوم #روزنامه_جوان دوشنبه ۵تیرماه ۱۴۰۲.
@tdejakam
✳ آموزش مقدماتی روزنامهنگاری! - بخش اول
[این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه ۱۲ تیرماه #روزنامه_جوان منتشر شده است.]
خب بچهها! شما تا حالا یاد گرفتید که خبر چیست، با اجزای خبر مثل تیتر و لید و متن و منبع خبر هم آشنا شدید. امروز میخواهم درباره یک مبحث جذاب برای شما صحبت کنم که بخصوص در روزنامهنگاری خیلی کاربرد دارد و آن ارزشهای خبری است. چرا؟ چون در روزنامه، شما با انبوهی از خبرها و یادداشتها و مطالب مواجهید که جایی برای درج آنها ندارید و مجبورید از میانشان به اندازه فضای موجودتان انتخاب کنید؛ این انتخاب را بر اساس ارزشهایی که هر خبر و مطلب دارد انجام میدهید.
مثلاً نگاه کنید به خبرهای اتفاقات مهم و تکاندهنده اینروزها در فرانسه که من تیتروار برای شما نقل میکنم. در پی کشتهشدن یک نوجوان ۱۷ساله، اغتشاشات خشونتآمیزی در این کشور روی داده که در ۲۰سال اخیر بیسابقه است. ۸۷۵ نفر فقط در سه روز اول این اغتشاشات بازداشت و صدها نفر مجروح شدند، و ۹۹۴نفر هم در شب چهارم. ۴۵هزار نیروی پلیس هم در خیابانها مستقر شده. مردم فروشگاهها را غارت کردهاند. در جریان اعتراضات فقط در روزهای جمعه و شنبه بیش از ۲۵۰۰حادثه آتشسوزی ثبت شده و ۱۳۵۰وسیله نقلیه و همچنین ۲۳۴ساختمان به آتش کشیده شده است. در این ناآرامیها ۷۹مأمور پلیس هم مجروح شدند. دولت فرانسه همه مراسمها و رویدادهای بزرگ در سراسر کشور را لغو کرد. «امانوئل ماکرون» رئیسجمهور فرانسه پس از نشست امنیتی اضطراری برای مهار اعتراضات گفت: شبکههای اجتماعی، بازیهای رایانهای و الکل مسبب اصلی شعلهور شدن شورشها در سراسر فرانسهاند. اتحادیههای پلیس فرانسه هم در بیانیهای درباره اعتراضات این روزها اعلام کرد: فرانسه در یک «جنگ داخلی» است. به دولت بابت عدم حمایت لازم هشدار میدهیم؛ در رویارویی با «وحشیها»، صرفاً «درخواست آرامش» کافی نیست. پلیس دیگر نمیتواند ظلم و ستم این اقلیتهای خشن را تحمل کند. وزیر دادگستری فرانسه هم با صراحت گفته است: «والدین کودکانی که در اعتراضات شرکت کنند، ۳۰هزار یورو جریمه میشوند. هویت و آیپی معترضان در شبکههای اجتماعی را داریم و آنها را مجازات میکنیم.» رهبر حزب کمونیست فرانسه هم طی مصاحبهای تصریح کرد: «وقتی اوضاع کشور متشنج است باید شبکههای اجتماعی قطع شوند. من بهجای اعلام وضع اضطراری در جامعه، خواستار «اعلام وضع اضطراری در شبکههای اجتماعی» هستم.» برخی منابع از قطع شبکه اجتماعی توییتر در فرانسه خبر میدهند. فیلمهای منتشره در شبکههای اجتماعی از آتشزدن مدارس حکایت دارد. معترضان فرانسوی با هجوم به درون خانه شهردار «کرتیل» در حومه پاریس و به آتش کشیدن خودرو وی، همسر شهردار را مجروح کردند. «کیلیان امباپه» سلبریتی و فوتبالیست مشهور فرانسوی با انتشار متن و استوری در صفحات اجتماعی خود از مردم خواست «خشونت را تمام کنید!» او افزوده است: «از زمان این حادثه تلخ، ما شاهد ابراز خشم مردمی هستیم که محتوای آن را درک میکنیم، اما نمیتوانیم شکل آن را تأیید کنیم. این اموال شماست که دارید ویران می کنید، محلههای شما، شهرهای شما، مکانهای زندگی و مجاورت شماست.»
بچهها! فکر میکنم همین مقدار مرور خبرهای این روزهای فرانسه کافی باشد. برگردیم به ارزشهای خبری. مهمترین ارزش این خبرها «شگفتانگیزی» فوقالعاده آن است که آن را از خبرهای مشابه ممتاز میکند و بهترین خوراک برای تولید مطلب و مصاحبه و یادداشت و گزارشهای خبری و سرمقاله یک روزنامه حرفهای و حتی غیرحرفهای است. ارزش دیگر آن «تازگی» خبرهاست و روزنامه مطرح باید در اولین شماره خود خبرهای این اظهارات و اتفاقات بیسابقه را با عکس و تفصیلات در صفحه اول و صفحات داخلی خود بیاورد تا نگویند یک روزنامه مُرده داریم. ارزش دیگر این حوادث در «بزرگی تعداد و مقدار» است. به عددها نگاه کنید: بازداشت ۸۷۵نفر در سه روز اول و ۹۹۴نفر در شب چهارم، استقرار ۴۵هزار نفر پلیس، آتشزدن ۱۳۵۰وسیله نقلیه و ۲۳۴ساختمان فقط در ۲روز اول، مجروح شدن ۷۹پلیس. همین اعداد میتواند باعث شود این خبرها به خبر اول هر رسانهای در هر جای دنیا تبدیل شود. ارزش دیگر «شهرت» است که جایگاه فرانسه در کشورهای جهان و اروپا را شامل میشود و نیز واکنش امانوئل مکرون و رهبر حزب کمونیست فرانسه و وزرای کشور و دادگستری و سلبریتیهای مشهوری چون کیلیان امباپه و شخصیتهای مهم جهانی که درباره این حوادث واکنش نشان دادهاند که باز هم این باعث ممتاز شدن این خبرها میشود. خودِ آتشزدن و کشتن و کشتهشدن و مجروحیت و... هم که مربوط میشود به ارزش «کشمکش و درگیری» که از جذابترین و مهمترین ارزشهایی است که باید به آن توجه کرد. اما درباره ارزشِ... بله؟ سؤالی داشتید؟ بفرمایید...
@tdejakam