این یادداشت در شماره امروز دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.
@tdejakam
✳️ روز باشکوه شهر کوچک
آنروز بچههای اندیمشک منتظر میهمانان عزیزی بودند؛ میهمانانی که روزهای قبل در اوج گرمای مردادماه این شهر گرمسیری بارها برای استقبال از آنها تا ایستگاه راهآهن رفته اما هربار ناامید برگشته بودند. اما ظاهراً خبرهای آنروز خوشحالکننده بود که گوسفند هم برای قربانیکردن آورده و جلوی پایگاه شهید جواد زیوداری را آبوجارو کرده، چای گذاشته و شربت درست کرده بودند. گروهی با ماشین به راهآهن رفته و عدهای هم خودجوش گل و شیرینی و هدیه به دست به پایگاه آمده بودند.
حالا لحظات نفسگیر شده و کسی گرمای بالای ۵۰ درجه را احساس نمیکند. همه در جنبوجوشند.
همه نگاهها به درِ مؤسسه است تا ماشین از راه برسد و میهمانان عزیز را با خود بیاورد. گوسفند برای قربانی هم آماده است. بالاخره انتظارها به پایان میرسد و در میان دود اسپندها و صدای صلواتها و شادی و خنده مردم و جوانان در روز میلاد امام محمدباقر«علیهالسلام» میهمانان عزیز میرسند...
***
حالا حتماً همه شما دارید حدس میزنید که این میهمانان عزیز چه کسانی هستند؟ شهید؟ با ماشین سواری؟ در میان خنده و شادی مردم؟ نه! یک مسئول بلندپایه دولتی و استانی؟ نه! یک سلبریتی؟ استقبال توسط یک پایگاه و بچههای مسجد؟ با اسپند و کندر و گوسفند؟! نه! میتوانیم باز هم دایره احتمالات را زیاد و زیادتر کنیم. اما بعید است حالا حالاها به جواب درست برسید. جواب حتماً شگفتزدهتان خواهد کرد. کتاب! بله کتاب. کتابهایی که بتازگی به زیور طبع آراسته شده و جمع زیادی از مردم و جوانان این شهر را ذوقزده کرده است. کتابهای «پلاکت کو؟» و «حبیبِ ممدآقا» با هم از زیر چاپ خارج شده و با هم به اندیمشک -زادگاه سوژههایشان- رسیدهاند. یکی درباره جنگ و دفاع مقدس و دیگری درباره جبهه مقاومت و دفاع از حرم، یکی درباره ایران اسلامی و یکی درباره امت اسلامی. یکی خاطرات شفاهی خانم سیده فاطمه موسوی امدادگر جهاد سازندگی و بیمارستان راهآهن اندیمشک در دوران دفاع مقدس و به قلم خانم معصومه پاپی و دیگری زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمیمنش به قلم آقای روحالله قلاوندی.
البته در موضوع ما نحن فیه، فرقی نمیکند که کتابهای مزبور چه نام دارد، درباره چه کس یا کسانی است و توسط چه کس یا کسانی نوشته شده است؛ مهم این است که دو نویسندۀ غیرتهرانی با تشویق یک ناشر دلسوز دست به قلم شدند تا روایت فرزندان شهیدشان را بنویسند و نوشتهاند و خوب و جذاب نوشتهاند و مایه افتخار شهر و دیارشان شدهاند و مردم را گل و شیرینی و هدیه به دست به پایگاه بسیج کشاندهاند و با شور و شادی به استقبال نشاندهاند و روزی تاریخی در این شهر رقم زدهاند. گیرم که مسئولان بیمارستان متروکه اندیمشک حاضر نشده باشند که این روایتگری و برنامه در محل اصلی سوژه برگزار بشود؛ پشت دیوارهای بیمارستان را که از بچههای آتش به اختیار جبهه فرهنگ نگرفتهاند!
*
بیایید یک جور دیگر تصور کنیم. تصور کنیم این اتفاق در یکی از روستاهای یکی از کشورهای اروپایی مثل هلند و فرانسه و ایتالیا، یا نه در آسیای دور و آمریکای لاتین اتفاق افتاده بود و بعد روشنفکران و اصحاب رسانه ما چقدر از خود بیخود شده و آب از لبولوچهشان جاری شده و چقدر بهبه و چهچه کرده بودند که ببینید مردمی که قدر فرهنگ را میدانند و برای چاپ یک کتاب چه شادمانیها که نکردهاند و... اما در اینجا بجز در صفحه شخصی یکی از نویسندگان محلی بازخوردی نداشته، نه اداره فرهنگ و ارشاد کاری کرده نه سازمان تبلیغات اسلامی، نه صداوسیما فیلم و خبر رفته نه روزنامههای سراسری، نه سلبریتیها خودشان را برای این اتفاق خرج کردهاند و نه مدعیان دیگر خودشان را برای آن کشتهاند. هیچ و هیچ. بجز عاشقان فرهنگ و ادبیات مقاومت در یک پایگاه گمنام بسیج مردمی.
دو سه روز دیگر سالگشت هفته دفاع مقدس است. و حتماً و بدرستی باز هم درباره کتابهای خوب جنگ و دفاع مقدس سخن خواهند گفت و ناشرها چاپ چندم و تیراژهایشان را به رخ هم خواهند کشید. اما هنوز هستند خاطراتی که در کوچه و خیابانهای شهرهای دور خاک میخورند و نویسندگانی که حمایت نمیشوند و حماسههای بزرگی که دیده نمیشوند. آقایان مسئولان فرهنگی! این وجه قضیه را هم ببینید حتی اگر قرار باشد برای پر کردن رزومه و نشان دادن عملکردتان باشد نه آن بندههای خدایی که زحمت میکشند و تولید میکنند. ممنونیم!
@tdejakam
✳️ این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه سوم مهر ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.
@tdejakam
✳ دفاعهای مقدستر!
شاید این حرف، تلخ و نامحبوب بنماید اما واقعیت این است که بسیاری از ما در جبهه جنگ و دفاع مقدس، بهجای سربازان و سرداران لشکرمان از دشمن دفاع کردهایم، به سود او گلوله شلیک کردهایم و بسیاری از نیروهای خودی را به شهادت رسانده و یا جانباز کردهایم. تعجب نکنید و فکر نکنید که نویسنده حرف خیلی پرتوپلایی نوشته است.
اجازه بدهید توضیح بدهم که در جریان جنگ هشتساله تحمیلی به میهن اسلامی، همه ما به نوعی در دفاع از مجاهدان اسلام و انقلاب و مدافعان تمامیت ارضی کشور اسلامی هر کار از دستمان برآمد انجام دادیم: بسیاری به جبههها شتافتند و در آنجا حاضری زدند، بسیاری پول و کالا و حتی طلا و جواهرات خود را دادند تا مخارج دفاع را بر دولت اسلامی سبک کنند، بسیاری در ساخت تجهیزات مرتبط با جبهه یاری رساندند، خیلیها با زبان و تبلیغ در تشجیع و تشویق مردم برای حضور در سنگرهای دفاع نقشآفرینی کردند، برخی حتی با کشیدن یک نقاشی برای رزمندگان اسلام عشق و ارادت خودشان را به آنان نشان دادند و قس علی هذا. اینها مواردی است که هیچکس حتی دشمنان هم در آن تشکیک نمیکند و همه به آن اذعان دارند.
اما موضوعی که در بسیاری از موارد مغفول واقع میشود، این است که ما جبهه جنگ را فقط همان مناطق عملیاتی و اشغالی دشمن تصور میکنیم و نمیدانیم یا فراموش میکنیم که دشمن فقط در این محدوده عملیات نمیکند و فقط تحرکات نظامی ندارد. مگر دشمن مغز خر خورده باشد که تمام همت و تمرکزش را روی بخش نظامی بگذارد و از مقوله فرهنگ و اقتصاد و تعلیم و تربیت و هنر غافل شود و این جبهههای مؤثرتر و کارامدتر را رها کند؟
بیایید بیتعارف باشیم و خودمان را جای دشمن بگذاریم و ببینیم وقتی میتوانیم در جبهههای دیگری که ذکر شد موفق و پیروز میدان باشیم چرا دست روی دست بگذاریم تا جمهوری اسلامی و سربازان انقلاب اسلامی در همه میدانها موفق و سربلند باشند و عرصه را روز به روز بر ما تنگ کنند؟
این است که میبینیم رهبر فرزانه انقلاب از دو سه دهه پیش، بر بحثهایی چون تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمن یا تأکید بر جنبش نرمافزاری و تولید علم، تصریح چندینباره بر تولید داخلی و خرید کالاهای ایرانی، سبک زندگی اسلامی – ایرانی، فرزندآوری و گسترش جمعیت، نگارش تاریخ انقلاب و... اصرار دارند، اما در بسیاری از موارد همراهی لازمی بخصوص از سوی قشر دیندار جامعه و همان کسانی که شعار میدهند و میدهیم «از تو به یک اشاره، از ما به سر دویدن» و «ای رهبر آزاده، آمادهایم آماده» صورت نمیگیرد. ما هم تا یک جنس پرزرقوبرق خارجی میبینیم آن را بر تولید کارگر و کارخانۀ ایرانی ترجیح میدهیم، ما هم در تهاجم فرهنگی غرب کاملاً مانند سرباز آنها عمل میکنیم و به بمباران فرهنگ ملی و سرشار از حیا و عفت خودمان میپردازیم، ما هم از سختیهای موقت و امروزی فرزندآوری میترسیم و مشکلات و بحرانهای وحشتناک یکی دو دهه بعد و پیری فردای خودمان و جامعه را در نظر نمیگیریم و با این کارمان قند توی دل دشمنان آب میکنیم، تربیت فرزندمان را برخلاف همه توصیههای دینی و علمی رها کردهایم و به جمهوری اسلامی و مسئولان مدارس دایورت کردهایم، از مطالعه و کتابخوانی فراری هستیم و به همین دلیل دشمنان براحتیِ آب خوردن میتوانند جای شهید و جلاد را برایمان عوض کنند و... اینها همه جبهههای دفاع مقدسی هستند که ما در آنها سرباز اسلام و ایران نیستیم و دقیقاً -و خواسته و ناخواسته- در نقش ارتش دشمن عمل میکنیم. این کار ما باعث میشود کارگر ایرانی شهید و جانباز شود، عرصه علم از سنگربانانِ قوت و قدرت تهی شود، کشور از جوانان خالی و جوانان از هویت عاری شوند.
***
در هفته دفاع مقدس به این جبههها هم فکر کنیم. اگر با دیدن شجاعت شهیدان دفاع مقدس اشک میریزیم، در این عرصههای دفاع هم که هم مهمتر و هم مقدستر است، از آنان الگو بگیریم و شجاع باشیم و فقط خدا را در نظر بگیریم و دلیرانه اقدام و عمل کنیم و همانطور که شهیدان و رزمندگان اجازه ندادند یک وجب از خاک کشورمان جدا شود، اجازه ندهیم دشمن در این عرصهها پیروز میدان باشد و به اموال و امیال و سرنوشت آینده ما تسلط پیدا کند.
[این یادداشت در شماره امروز دوشنبه سوم مهر ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.]
@tdejakam
Bijan KaamkaarShahidan Khodaei.mp3
زمان:
حجم:
6.95M
✳️ #شهیدان_خدایی
هنوز بعد چهلوچهار سال بعد از انقلاب اسلامی، سرودی به زیبایی و دلنشینی و قدرت و فخامت این اثر ماندگار نشنیدهام.
#بیژن_کامکار
@tdejakam
✳ این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه دهم مهر ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.
@tdejakam
✳ پدر! مادر! ما متهمیم...
روز جلسه معلم با اولیای دانشآموزان بود. بچهها را سپردم و آمدم به مدرسه. معلم ظاهر آراستهای داشت؛ شبیه خالههای مهربان توی تلویزیون. گفت و گفت و گفت تا رسید به اینکه: «ما توی مراسمهای کلاس، آهنگ میگذاریم. حالا اون وسط شاید یک قری هم دادیم.»!
این را یک مادر دغدغهمند و دلسوز در یک گروه مادرانه نوشته و اینکه کوتاه نیامده و کار را به مدیر مدرسه کشانده و اینکه واکنش عوامل مدرسه چه بوده است.
اگر در فیلم رقص با آهنگ مستهجن در حیاط مدرسه که اخیراً خبرساز شد و موارد متعدد مشابه دقت کرده باشید، چند تن از مادرانِ بچهها با گوشی تلفن همراه با شوق و ذوق بسیار در حال فیلم گرفتن از این رقص فرزندانشان با آهنگ مبتذل و شعر مستهجن بودند. این یعنی برخی از پدران و مادران برخلاف آنچه در یادداشت قبلی نوشتم، نهتنها کار تربیت صحیح را به محیط مدرسه و محل آموزش فرزندانشان دایورت کردهاند بلکه با آن همراه هم شدهاند. حتی اگر در این محیط، مخربترین فضاها ایجاد و بدترین آموزشهای اخلاقی هم داده شود، کک پدر یا مادر یا هردو نمیگزد و تازه خوشحال هم هستند و از صحنه فیلم هم میگیرند!
حاجآقا مجتبی تهرانی «رضوان الله تعالی علیه» که از کسانی بود که به بحث تربیت اهمیت زیادی میداد و مباحثی ویژه تربیت کودک و دانشآموز برای عموم و برای مربیان تربیتی و دستاندرکاران آموزش ارائه کرده بود، معتقد بود شاکله تربیت در چهار محیط شکل میگیرد: محیط خانواده، محیط آموزشی، محیط رفاقتی و محیط شغلی. و تأثیرگذاری و نقشآفرینی این محیطهای چهارگانه را هم به همین ترتیب ذکر میکرد. یعنی مهمترین و بنیادیترین نقش را در تربیت، خانواده و پدرومادر دارند که اگر درست به وظایف خود عمل کنند، شخص را تا حد بسیار زیادی در برابر آفات و حملات غیراخلاقی واکسینه و رویینتن میکنند و بعد محیط آموزشی است که اگر درست و صحیح عمل کند و ادامه تربیت سالم خانوادگی باشد، کار تقریباً به فرجام آرمانی خود نزدیک شده است. البته محیط رفاقتی و بعدها محیط شغلی میتوانند در این نقشآفرینی تأثیر منفی بگذارند و کار خانواده و مدرسه را خراب کنند یا برعکس از او یک انسان متعالی بسازند.
ایشان البته در ادامه به یک محیط پنجمی هم اشاره میکردند که اگر این محیط درست عمل بکند، میتواند در نقشآفرینی درست خانواده و محل آموزش و محیطهای رفاقتی و شغلی کارساز باشد و اگر خدای نکرده بد عمل کند، تمام زحمات قبلی را فاسد کند و از بین ببرد. این محیط پنجم، محیط اجتماعی و فضای عمومی جامعه است.
تجربه قبل از انقلاب اسلامی نشان داده است که تا چه حد نقش خانواده و سلامت آن در تربیت صحیح فرزندان مؤثر است. در محیطی که از سینما و تئاتر و کاباره و تلویزیون و مجلات و مشروبفروشیها و همهجای آن گناه و فساد و نکبت و سیاهی میبارید، خانوادههای بسیاری فرزندان خود را با تربیت صحیح و سالم اسلامی و دینی بزرگ کردند، آنها را با مسجد و قرآن و نماز و جلسات دعای ندبه و روضههای خانگی و عزاداری محرم و صفر و صله رحم و گعدهها و ارتباطات گسترده خانوادگی آشنا و مأنوس کردند و بخصوص در خانه برای همه وجوه انسان بودن و مؤمن زیستن فرزندانشان وقت گذاشتند؛ از پا جلوی بزرگتر دراز نکردن گرفته تا کمک به نیازمندان محله و همسایگان و... اینها همان فرزندانی بودند که بعدها در میدانهای مبارزه سیاسی یا فرهنگی یا رسیدگیهای اجتماعی پیشقدم شدند و در انقلاب اسلامی هم همین تربیتشدگانِ چنین پدرومادرانی نقشآفرینان اصلی شدند.
امروز بسیاری از خانوادهها برخلاف دقت بسیار در تاریخ مصرف محصول غذاییای که به خانه میآورند، نه چنان وقتی برای فرزندان خود میگذارند و نه ابایی دارند که کثافات و چرک شبکههای ماهوارهای خوراک روح و ذهن فرزندانشان شود. دیروز اگر فرزندی حرف زشتی بر زبان جاری میکرد چنان با تربیت صحیح پدرومادر درست میشد که دیگر حتی فکر کردن به کلام و ادبیات بد به ذهنش هم خطور نمیکرد اما امروز برخی پدران و مادران نه تنها حرف زشت، که ابایی ندارند فرزندانشان شعرهایی یاد بگیرند و تکرار کنند که آشکارا درباره رابطههای جنسی و غیراخلاقی است. و نه تنها یاد بگیرند که والدین گرامی! از این عملیاتِ شعرخوانی و رقص و... فیلم هم میگیرند و آنها را بدینترتیب تشویق هم میکنند. وقتی محیط خانواده و محیط آموزشی اینچنین و بیدروپیکر است چه انتظاری است که این کودک، سالم باشد و سالم بماند؟
البته این غیر از نقش و انتظار بحقی است که از دولت، سازمانها و مراکز حکومتی و بخصوص آموزش و پرورش و دانشگاهها و سازمانهای فرهنگی و تبلیغی و فضاسازی عمومی نظام در محیط اجتماعی داریم که اگر توفیقی باشد انشاءالله در یادداشتهای بعدی به آن خواهم پرداخت.
روح دکتر شریعتی شاد که در آن سخنرانی و کتاب معروف تأکید کرده بود: پدر! مادر! ما متهمیم...
@tdejakam
✳️ این یادداشت در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه هفدهم مهر ۱۴۰۲ منتشر شده است.
@tdejakam
✳ درباره موجود مظلومی به نام «کار فرهنگی»!
کار فرهنگی. این یکی از شوخیهای این چند دهه است. نمیگویم ۴۴ سال چون واقعاً در سالهای اولیه انقلاب و جنگ شوخی نبود و کار جدی و پیگیر فرهنگی (با همه ضعفها و قوتهایش) انجام میشد و مدارس و دانشگاهها و مساجد و مراکز فرهنگی بهجد به آن میپرداختند. اما از ابتدای حاکمیت جسته گریختهٔ لیبرالها در دولت آقای هاشمی رفسنجانی این کار فرهنگی از مسیر سالم و صلاح خود به مسیر ناسالم و بتدریج بیدروپیکری افتاد که نتایج آن را اینروزها و اینسالها میبینیم.
حالا چرا به این کلیدواژه پرداختهام؟ برای اینکه همیشه در برابر هر اقدام تقابلی با فسادهای فرهنگی و بهتَبَع اخلاقی و ناهنجاریهای اجتماعی فوراً عدهای آمده و گفتهاند که آقا! بهجای این کارها شما باید کار فرهنگی کنید. بسیار خوب ببینیم سرنوشت این جناب «کار فرهنگی» در طی این سالها در ساحت مدیریت کشور چگونه بوده است.
همانطور که اشاره شد در سالهای اولیه انقلاب به مدد همت و تدبیر شهیدان رجایی و باهنر و راهاندازی نهاد «امور تربیتی» در آموزش و پرورش که جزئی فراموششده از نام این وزارتخانه هم محسوب میشد، تمامی مدارس کشور به عرصه همزمان پرورش و تربیت فرهنگی و معنوی و تفریحی سالم در کنار آموزش علم تبدیل شدند. همچنین شهادت استاد مرتضی مطهری به دست تروریستهای ضدفرهنگ هم باعث شد با توصیه و فرمان امام خمینی، کتابهای این عالم تیزبین در مدارس و دانشگاهها و مساجد در معرض مطالعه و غور و بررسی جوانان و نوجوانان قرار گیرد و آنان را از لحاظ عقیدتی در برابر تیرهای شبهات منافقین و مارکسیستها رویینتن کند.
این اتفاقهای خوش خیلی دیری نپایید و از فردای پایان جنگ بتدریج با حضور لیبرالهای با و بی نامونشان و معتقدان به تساهل و تسامح در بخش فرهنگ و هنر کشور چه در ارشاد و چه صداوسیما و چه آموزش و پرورش و دانشگاهها، مدیران و صاحبان این «کار فرهنگی» که یا صلاحیت این کار را نداشتند و یا حوصله و سواد و پشتکار قبلیها را و یا با دیدن رنگ و لعاب کارها و آثار غربی وانحرافی دل و دینشان را از دست داده و یا منافقانه خود را انقلابی و سالم و متدین نشان داده و توانسته بودند کرسیهای هدایت نسل جوان را از آن خود کنند، کار را به آنجا کشاندند که امروز بسیاری از مدارس و مهدهای کودک بخصوص در شهرهای بزرگ از یک محیط سالم و فرهنگی به یک مرکز رقص و موسیقی و ترویج و تعلیم شعرهای مبتذل تبدیل شود، بسیاری از فیلمها چه بر پرده سینماها و چه در شبکههای نمایش خانگی، فراوردههایی در ترویج رفتارها و عبارات اروتیک و جنسی باشد، حجاب نه یک ارزش که یک افزونه کسالتآور از سوی کسانی باشد که عقبافتاده یا مجرم یا بیسوادند، دینداران کسانی معرفی شوند که اهل ریا و نفاق و خلافهای اخلاقی هستند و... .
شما خودتان را جای جوان و نوجوانی بگذارید که پای این فیلم یا آن تئاتر یا آن کتاب مینشیند و محیط آموزشی و اجتماعی ساختهشده توسط لیبرالها هم در تنور آن میدمد، آیا تمایلتان به انقلابیگری و تدین و سلامت اخلاقی بیشتر میشود یا کمتر؟ اضافه کنیم اگر محیط خانوادگی هم تلاش لازم خود را نکرده و تربیت فرزندان را (همانطور که در یادداشتهای قبلی گفته شد) به امان خدا و محیط آموزشی و اجتماعی رها کرده باشد.
در حقیقت لیبرالها و غربزدگان نه اینکه معتقد به «کار فرهنگی» نباشند که آنها هم سفت و سخت به «کار فرهنگی» معتقدند و از اصول خود هم کوتاه نمیآیند؛ اما اصول آنها در تضاد با سازههای سالم فرهنگ اسلامی و مکتبی است و این است که نتیجه آن را این روزها در همهجا میبینیم.
دوستان! در یک کلام، از اول انقلاب تا همین امروز یک لحظه هم «کار فرهنگی» قطع نشده است؛ منتها در سالهای کوتاه اولیه به دست صالحان و مصلحان و در این سالها به دست پیادهنظام هوشیار و بابرنامهٔ دشمن و دولتهای سازشکاری که کار را به دست آنها دادند.
در یادداشت بعدی انشاءالله به نمونههایی از کار فرهنگی این طیفِ همیشهحاکم اشاره خواهم کرد.
@tdejakam
این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.
@tdejakam
✳️ مردها و نامردها - بخش اول
از ویژگیهای حوادث و فتنهها این است که مرد و نامرد و اصلی و فیک از هم تمییز داده میشوند. به تعبیر عارف مجاهد شهید دکتر مصطفی چمران «هنگامی که شیپور جنگ نواخته میشود، مرد از نامرد شناخته میشود.» در ماجرای جنایات سبعانه و هولناک اخیر اسرائیل علیه محصوران در باریکه غزه که اینروزها آب و برق و ارتباطات مجازی و زمینی آنها هم قطع شده است، این شناخت بخوبی به دست آمد. کسانی که انتظاری از آنها نمیرفت موضع گرفتند و کسانی دیگر با توجه به ادعاها و موضعگیریهای قبلیشان، در کمال تعجب سکوت محض کردند یا به نفع جنایتکاران صهیونیست موضع گرفتند.
شاید بتوان گفت «محمود احمدینژاد» رئیسجمهور اسبق کشورمان که از مهمترین شعارهای دوران انتخابات و بعد از انتخابش درباره اسرائیل و هولوکاست و قربانیشدن نابحق مردم فلسطین به دلیل جنایات ادعایی در اروپا علیه یهودیان بود، از شاخصترین کسانی است که بسیاری تصور میکردند موضعی محکم علیه جنایات اخیر رژیم صهیونیستی اتخاذ خواهد کرد اما علیرغم تصور این افراد، او تا لحظه نگارش این یادداشت کوچکترین اعتراضی به اسرائیل نداشته و با اینکه در سمیناری خارجی بوده و امکان دسترسی بیشتری به مخاطبان جهانی داشته، حتی به کنایه هم سخنی نگفته است. این رفتار او البته درباره شهادت حاج قاسم سلیمانی هم مسبوق به سابقه است که از آنزمان تا امروز در اینباره زبان به کام گرفته و کوچکترین موضعی علیه قاتلان سرداران شهید فرودگاه بغداد نگرفته است. البته احمدینژاد فعلی با اواسط دهه هشتاد بسیار متفاوت است بخصوص از آنزمان که درباره ملت اسرائیل چیزهایی گفت که با واکنش مردم و بخصوص رهبر معظم انقلاب مواجه شد.
جالب اینجاست که این سکوت در شرایطی است که کسانی چون سیدمحمد خاتمی و بسیاری از اصلاحطلبان هم درباره جنایات اسرائیل موضع گرفتند و حتی کسانی چون محمدعلی ابطحی از این سکوت احمدینژاد تعجب کردند!
ساکتین مشهور جنایات اخیر اسرائیل زیادند، اما خوب است به نرگس محمدی هم اشاره کنیم که درست در روزهای منتهی به این جنایات جایزه نوبل صلح را به او دادند، اما دریغ از اینکه او هم در اینباره کوچکترین موضعی گرفته و حقوق بشر را در این باره هم یادآور شده باشد!
دسته دیگر کسانی هستند که موضع گرفتند اما در کمال تعجب، موضع آنها به نفع اشغالگران اسرائیلی یا علیه مجاهدان فلسطینی بود! عبدالحمید اسماعیلزهی امام جماعت مسجد مکی زاهدان و مهدی نصیری سوپرانقلابی و مدیرمسئول سابق روزنامه کیهان از این دسته هستند. عبدالحمید که پیشتر در سخن از فلسطینیان دفاع و از اسرائیل برائت میکرد، در نمازجمعه اخیر زاهدان گفت: «نابودی اسرائیل، شدنی نیست و بحران کنونی نیازمند راه حل عادلانه است. چاره بحران خاورمیانه، تشکیل دو دولت مستقل است، نه نابودی اسرائیل... واقعیت این است که نه مسلمانان میتوانند ریشه اسرائیل را بکنند و نه آنطرف میتواند. این شدنی نیست. وقتی که چیزی شدنی نیست چرا زور میزنند؟»
@tdejakam