یکسال تمام ککتان از کشتار و فجایع غزه نگزید. یکسال تماشا کردید؛ خانههای خرابشده و پیکرهای درون کیسه را. هزار هزار. یکسال تمام دریغ از یک استوری سرخ بهنشان خون اطفال غزه. دریغ از یک تجمع سرخ. یک شعر سرخ. میگفتید شیعه نیستند، به ما چه که کشته شوند. میگفتید ناصبیاند. رهبری را فحش دادید که از سنیها حمایت میکند. یکسال تمام سرخ نبودید. صورتی بودید.خاکستری بودید. رگ غیرت شیعیتان متورم نشد. بخار ازتان بلند نشد. حالا یکشبه سرخ شدهاید. استوریهای سرختان قضا نمیشود. تجمعات و مراسمهای زیرزمینیتان قضا نمیشود. سراپا سرخاید. شما سرخشدن هم بلد بودید؟ جمعشدن هم بلد بودید؟ تنفر از کفار و ظالمان را هم بلد بودید؟ پس کجا بودید این همه وقت؟! سرخ بپوشید و بخزید توی زیرزمینهایتان و شعرهای مستهجنتان را بخوانید و کف بزنید. از زیرزمینها بیرون نیایید و با حرفهایتان، استوریهایتان، پروفایلهایتان، BUL هایتان و جورابهای سرخ دلقکوارتان برای شیعه هزینه نتراشید. تشیع انقلابی امروز با هسته مرکزی استکبار پنجه در پنجه شده. بهفکر از پا انداختن تمدن پرزرق کفر است. حوزه مبارزاتیاش را جهانی کرده و فراتر از درگیریهای مذهبی رفته. شما هنوز در سطح بزن و برقصهای مخفیانه و فحشهای علنی متوقف شدهاید. شما همچنان در زیرزمینهایتان، در جشنهای با تم قرمزتان، و در رِد پارتیهایتان مشغول رقص باشید، ما پرچم سبز علیولیالله را که به قلهها رساندیم، خبرتان خواهیم کرد ان شاءالله.
#مهدی_مولایی
به گیرندههای خود دست نزنید!
این یادداشت در صفحه اول #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳ منتشر شده و در لینک زیر قابل دریافت است:
https://www.javanonline.ir/005FXb
@tdejakam
✳️ به گیرندههای خود دست نزنید!
«کتک خوردن سارقان مصلح از مالباخته». شاید برای فهمیدن این تیتر و معنا و مفهوم این خبر خیلی باید وقت بگذارید و آخرسر هم شرمنده خودتان باشید که چیزی از آن نفهمیدید. مگر میشود سارقی مصلح باشد و اگر اصلاحگر است چرا باید از سوی مالباخته کتک بخورد و اصولاً چرا یک اصلاحگر باید سارق باشد؟!
خب، ادامه ندهید. لازم نیست بیش از این فسفر بسوزانید. به قول معروف به گیرندههای خود دست نزنید؛ اشکال از فرستنده است! این تیتر حاوی یک کلمه اشتباه و یک غلط فاحش املایی است که بهجای «مسلح» نوشته شده است. حالا این کلمه را جایگزین «مصلح» کنید و جمله را دوباره بخوانید.
اینروزها اینگونه اشتباهات، فاحشتر یا قابلتحملتر از آن، بهوفور در فضای مجازی و حتی در متن اخبار و نوشتههای سایتها و خبرگزاریها و روزنامهها دیده میشود. متأسفانه در این غلطنویسی هیچ فرقی هم بین سایتهای مراجع و علما و خطبای بزرگ با ریلزهای بلاگرهای غذا و ماشین و جهانگردی و..؛ و صفحات سلبریتیهای تازهبهدورانرسیده یا کهنهکار نیست؛ همه در مکتوبکردن صوت سخنران معروف و گمنام خود، دارای اشتباهات بزرگ املایی و نگارشیاند. گاهی هم کلمه را بد میشنوند و همانطور بد مینویسند که البته این آخری ربطی به موضوع این یادداشت ندارد.
عجیب اینکه هیچکسی و هیچ نهاد و سازمانی هم مسئولیت رسیدگی و پیگیری این ضربهزدنهای متوالی به زبان و ادبیات را به عهده نمیگیرد. مگر آن روزی که در همین ستون و در همین روزنامه در یادداشت «آقای ارشاد، امید جلوداریان و زبان مظلوم معیار» به مواد قانونی متعددی که استفاده از اسامی خارجی برای تولیدات ایرانی را ممنوع کرده و کسانی که موظف به پیگیری و جلوگیری از این اتفاقاتاند اشاره نکردیم و نگفتیم بهجای انتقاد صدباره از کاربرد کلماتی، چون «پلتفرم» بهجای «بنسازه» و «اپراتور» بهجای «بهرهبردار کارور» و «کنفرانس» بهجای «فراهمایش» در برنامه «زبان معیار» اخبار ۳۰/۲۰، به این بپردازید که چرا در آگهیهای تلویزیونی و بیلبوردهای تبلیغاتی سطح شهر اینهمه اسامی تمامخارجی برای تولیدات ساخت ایران بهکار میرود و هیچ وزارت ارشاد و سازمان آگهیهای صداوسیمایی هم ککش نمیگزد که طبق قانون موظف به جلوگیری و ابطال امتیاز از چنین تولیدات و پخشنکردن چنین آگهیهایی است؟ گیریم صداوسیما نگران از دست رفتن پول آگهیهای چندصدمیلیاردیاش از محل چنین تبلیغاتی است، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که او هم رسماً و طبق قانون موظف به جلوگیری از چنین نامگذاریهایی است چه نفعی از این سکوت یا چه ضرری از برخورد با این فاتحهخوانان زبان فارسی دارد که کاری نمیکند؟
یادم نمیرود دهه ۷۰ یک آگهی بزرگ در صفحه اول یکی از روزنامههای مهم کشور چاپ شده بود که حدیث معروف «مَن زارَ عبدالعظیم بِرِی کَمَن زارَ الحسین بکربلاء» (هر کس حضرت عبدالعظیم حسنی را در شهر ری زیارت کند، مانند آن است که امام حسین را در کربلا زیارت کرده است) را با حروف بزرگ در ابتدای آگهی به اینصورت چاپ کرده بودند: «من زار عبدالعظیم بری چمنزار الحسین...». معلوم شده بود که آگهی را تلفنی به آن روزنامه داده بودند و خواننده متن آگهی هم لهجه داشته و «کمن زار» را «چمنزار» تلفظ کرده بوده و دریافتکننده هم همانطور نوشته بوده و ناظر چاپ و مصحح هم متوجه این اشتباه بزرگ نشده بودند و ناظر نهایی چاپ هم کارش را سرسری گرفته بوده و این آگهی با این اشتباه مضحک در تیراژ بالا در صفحه اول یک روزنامه مهم کشور چاپ شده و به دست مردم رسیده بوده است.
اگر آن اشتباه در آنروز یک استثنا بوده باشد، امروز پیدا کردن صفحات مجازیای که متن سخنان فرد مورد نظر را بدون غلطهای اینچنینی آورده باشد یک استثناست، متأسفانه! و اگر آنروز به آن آگهی مضحک خندیدیم امروز به اینهمه بیمبالاتی و بیمسئولیتی در استفاده از زبان و ادبیات فارسی باید بگرییم...
@tdejakam
لولههاشان غرق نفت و سولههاشان غرق جنس
تولههاشان در لواسان زیدبازی میکنند!
#امید_مهدینژاد
هدایت شده از آب و آتش
حالا که از دیروز با اظهارات مسعود پزشکیان دوباره بحث #صدور_انقلاب یا صادرنکردن آن داغ شده، یک بار دیگر این شعر زیبای زندهیاد سیدحسن حسینی را که در همینباره است بازخوانی کنیم تا حالمان خوب شود:
✳️ گفتنیهای معطر!
گل که در باغ شکفت
میتوان گفت که:
این جنس غریب – غرضم بوی خوش است –
باید از پنجرۀ باد به اقصای بلاد
هیچ صادر نشود؟!
مثل این است که آدم – آدم؟ -
روی یک تکه مقوا بنویسد که:
«زمین برهوت
باید اصلاً به خیال دهنِ تَفزدهاش
طعم باران متبادر نشود»!
و بکوبد وسط قلب کویر!
*
گل که در باغ شکفت
گفتنیهای معطر را گفت
و شما سوی یک تکه مقوا رفتید...
باد بر حرف شما قهقهه سر داد و گذشت
و کویر
یادِ بارانِ فراوان بهار
یاد انبوهیِ جنگل افتاد
و شما وا رفتید!
معجزی بود شگفت:
در کتاب برهوتی که شما
صفحهبندش بودید
ناگهان مبحث گلها وا شد
و دهانهای شما رسوا شد...
الغرض باد وزید
و ورقها برگشت
پس از آن
انتشارات شما بوی غلطنامه گرفت!
*
اندکی شرم کنید
تا به کی میخواهید
آب در هاون اندیشه خود نرم کنید؟!
گل که در باغ شکفت
گفتنیهای معطر را گفت...
#سیدحسن_حسینی
#گفتنیهای_معطر
@Ab_o_Atash
هدایت شده از آب و آتش
✳️ حرف اول و آخر
شاعری در مشعر
عارفی در عرفات
بر گل روی محمد صلوات
#سیدحسن_حسینی
@Ab_o_Atash
کسانی که معتقدند #علیه_خدا هم میشود راهپیمایی کرد و #حضرت_نوح علیهالسلام هم از تیغ تیرشان در امان نمانده، حالا نگران انتقاد از #مسعود_پزشکیان در یکی از هزاران برنامه تلویزیون شدهاند. آخیییی.
رو که نیست؛ سنگ پاست!
@tdejakam
این یادداشت در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳ منتشر شده و در پیوند زیر قابل دریافت است:
https://www.javanonline.ir/005Fu7
@tdejakam
✳️ بیحاشیه، اما پرکار، چون محمود حکیمی
#محمود_حکیمی قصهنویس زبردستی نبود که داستانهایش را بر اساس اصول قصهنویسی و مثلاً فراز و فرود و گرهافکنی و انتظارآفرینی آنچنانی بنویسد، همانطور که #مرتضی_مطهری هم اینگونه نبود وقتی دو جلد «داستان راستان» را مینوشت. تا حدودی #مهدی_آذریزدی هم بر اساس قواعد حرفهای به داستاننویسی روی نیاورد هرچند شاید از دو نویسنده فوق بهتر و جذابتر مینوشت، اما هر سه در یک چیز مشترک بودند و آن اینکه آثار آنها بخوبی با مخاطبان بسیار پرشماری ارتباط برقرار میکرد و تا همیشه مضمون نوشتههای کتابهایشان با خوانندگانش همراه میشد.
این سه یک ویژگی مشترک دیگر هم داشتند و بخصوص اینروزها که به نوشتههای افراد مختلف با سلیقههای گوناگون و حتی سنوسالهای غیرهمسان درباره زندهیاد محمود حکیمی نگاه میکنم، میبینم این فقط من نبودم که با نوشتههای حکیمی و آذریزدی کتابخوان شدم؛ تقریباً همه آنها که درباره این مرد نوشتهاند کتابخوانی را با همان کتابهای کوچک و جیبی ارزانقیمت «اشرافزاده قهرمان» و «نقابداران جوان» و «داستانهایی از زندگی امیرکبیر» و «سوگند مقدس» و البته با «قصههای خوب برای بچههای خوب» مهدی آذریزدی جدی گرفتند و به وادی مطالعه افتادند و بعدها کتابهای قطور را جایگزین این کتابهای جیبی کردند. به همین دلیل امثال محمود حکیمی حق زیادی به گردن نسل من و بعد از من دارد. ضمن اینکه حکیمی و آذریزدی نویسندههایی نجیب و بیحاشیه بودند که در هنگامهای که نسل نوجوان و جوان ما در بحران نوشتههای خوب و سالم بسر میبردند، کوشیدند سرشان به کار خودشان گرم باشد و برای این نسل خوراک فکری سالم تولید کنند. آنها دنبال رادیو و تلویزیون و رسانه و تبلیغ و خودنمایی و فضلفروشی و «این منم طاووس علیین شده»گفتن نرفتند و در همان حاشیه و سکوت، کاملاً آتشبهاختیار کار فرهنگی کردند و البته نتیجه افتخارآمیزش را هم دیدند. بله، قبول دارم که اگر این عزیزان داستانهایشان را با رعایت تکنیکهای حرفهای این فن مینوشتند دامنه تأثیرگذاری و نفوذ آنها بسیار بیشتر میشد، اما آنها نشستن و دست روی دست گذاشتن و واویلا گفتن را برنمیتابیدند و باید کاری میکردند و بسمالله گفتند و اقدام کردند و کارهایی کردند کارستان؛ و به همین دلیل نسل ما همیشه وامدار و سپاسگزار این بزرگان نجیب عرصه فرهنگ خود خواهد ماند.
حکیمی اهل مسجد و هیئت بود و بزرگشده #مسجد_لرزاده در خیابان خراسان تهران. خودش میگوید انگیزه اصلی نوشتن درباره موضوعات دینی و شخصیتهای اسلامی، پای منبرهای وعاظ مشهور و مختلفی که در این مسجد میآمدند در او ایجاد شد. در کارنامه او همچنین سالها طلبگی و حضور در تحریریه نشریه #مکتب_اسلام قم به چشم میخورد و همینها بر غنای محتوایی و انتخاب سوژههای مذهبی مناسبی که در آنزمان جای خالی آنها در بین نوجوانان و جوانان احساس میشد تأثیر گذاشته بود تا جایی که برخی از کتابهای او با اقبال بسیار فراوان به تیراژهایی فراتر از ۳۰۰ هزار نسخه هم رسید؛ دقیقاً بهاندازه پرتیراژترین مجله بعد از انقلاب یعنی #کیهان_بچهها در زمان مدیریت زندهیاد #امیرحسین_فردی.
اتفاقاً مرحوم امیرحسین فردی درباره محمود حکیمی گفتنیهای زیادی دارد و از جمله به یک موضوع کمتر توجه شده درباره او اشاره میکند: «یکی از افرادی که جرئت کرد پیش از انقلاب درباره #فلسطین بنویسد یا راجع به آن صحبت کند محمود حکیمی بود. او داستانهایی مینوشت درباره مبارزه و مقاومت با ادبیاتی پرکشش و خواندنی. تأثیر این کتابها در آن زمان از اعلامیه هم بیشتر بود، او کتابها را از قم منتشر میکرد و وقتی کسی از قم کتاب منتشر میکرد مردم میفهمیدند یعنی چه!»
این درست که حکیمی و امثال حکیمی ذاتاً مردان پرکاری در سکوت بودند، اما نقش بسیار بزرگ امثال او در حیات فکری و فرهنگی پنجشش دهه اخیر ایجاب میکرد به امثال او بیشتر بها داده میشد و به بیان دیگر حق او این تنهایی و گوشهنشینی نبود!
محمود حکیمی این نویسنده پرکار و پرتیراژ، دیروز بر دوش دوستانش تشییع و به خاک سپرده شد، اما برای همیشه یاد و نام و انشاءالله راه و مرامش از جمله پرکاری در سکوت و دغدغهمندی و خستگیناپذیری در مسیرهای طولانی هم در توجهات رهروانش باقی بماند. خداوند او را با حضرات معصومین علیهمالسلام محشور کند.
@tdejakam
✳️ مردی که همیشه در حال رفتن بود...
بعضی خاطرات دیر نوشته میشوند، بعضی کتابها دیر منتشر میشوند، اما انگار تازه چندساعت از ماجراهای آن گذشته و راوی همین الان از سرصحنه قصه یا حادثه آمده و قلم را برداشته یا جلوی دوربین یا میکروفن رفته و شروع کرده به روایت؛ بیآنکه گذشت زمان ذرهای از تازگی یا تأثیرگذاری یا ذکر جزئیات آن کم کرده باشد. #روایت_آخر یکی از ایندست کتابهاست.
#مرتضی_شعبانی که از ۱۴سالگی عکاسی میکرده، در ۲۲سالگی هنگامی که از آغاز برنامه پرکشش و پربیننده #روایت_فتح در سال ۶۵ چیزی نمیگذشت به گروه جهاد سیما که تهیهکننده این برنامه بوده میپیوندد و روزهای با #سیدمرتضی_آوینی بودن را کلید میزند.
🔹مرتضی شعبانی در کتاب «روایت آخر» خود، بسیار دقیق و در عین حال هوشمندانه به سیر حضور و فعالیت خود در برنامه تلویزیونی روایت فتح از دستیاری تا فیلمبردار اصلی این برنامهشدن میپردازد و به ظرایفی اشاره میکند که در شناخت شخصیت آوینی بسیار مفید است. از سلوک شخصی #آقامرتضی که «دائمالوضو بود، نماز اول وقتش ترک نمیشد. متن مستندها را عموماً بعد از #نماز_شب مینوشت» تا رفتار کاری که «متن مستندها را روی کاغذ معمولی مینوشت و اصراری در نگهداشتن آنها نداشت. میگفت: «اگر اینها حقیقتی داشته باشند، در این عالم ماندگار میشوند و اگر حقیقتی ندارند، بگذار از بین بروند.» و نیز آموزشهای حرفهای حین کار از جمله روزی که شعبانیِ جوان اولینباری که مستقل فیلم گرفته بوده و میترسیده که خراب کرده باشد و رفتار #آوینی با او: «قلبم داشت از جا کنده میشد. زبانم مثل یک تکه چوب خشکشده بود و توان حرکتدادنش را نداشتم. آقامرتضی وارد اتاق شد. آمدم بلند شوم که دست گذاشت روی شانهام. نشست کنارم و گفت: پخش کن ببینم چی گرفتی! بهزحمت لرزش دستهایم را کنترل کردم و دکمه پخش را زدم. آقامرتضی با آرامش و دقت، بخشی از فیلمها را دید. در اثنای دیدن گاهی سؤالی میپرسید و من توضیحی میدادم. مدتی که گذشت گفت: کافی است! خجالت میکشیدم به صورت آقامرتضی نگاه کنم. منتظر بودم بگوید: این چه وضع فیلمبرداری است! پس در اینمدت چه یاد گرفتهای؟ اما آقامرتضی از آن لبخندهای معروفش تحویلم داد؛ لبخندی که آب روی آتش شد و برخلاف انتظارم گفت: خوب است! چهرهام گل انداخت. وقتی آرام شدم، گفت: «کارت خوب شده، ولی چرا خودت سؤال نپرسیدی؟ چرا گذاشتی صدابردار سؤال بپرسد؟» جوابی نداشتم. سرم را پایین انداختم. آقامرتضی گفت: «اگر خودت سؤال میپرسیدی، رزمندهها به دوربین نگاه میکردند و ارتباطشان با تو مستقیم میشد. الان صدابردار واسطه شده و فاصله ایجاد کرده؛ این شیوه رایج تلویزیون است که غلط است.»
او همچنین از بیمهری مکرر مسئولان مختلف بخصوص مسئولان وقت صداوسیما از جمله محمد هاشمی رفسنجانی به «روایت فتح» میگوید، اما یک نفر از مسئولان را استثنا میکند و به ذکر خیر او میپردازد که در اوج ناامیدی از بچهها سراغ میگرفت، آنها را به دفتر خود دعوت میکرد، به تجلیل از کارشان میپرداخت، نقاط قوت آنها را یادآور میشد و میکوشید همهجوره از آنها حمایت کند. او کسی نبود جز آقای #سیدعلی_خامنهای رئیسجمهور!
🔶 در #هفته_دفاع_مقدس یاد کاری افتادم که به علت کسالت مدتها بود توفیق نوشتنش دست نمیداد: گزارشی از کتاب عالی #مستندساز ارجمند آقامرتضی شعبانی یعنی «روایت آخر» که متن مفصلی نوشتم و دوستان #روزنامه_جوان هم امروز لطف کردند آن را در یک صفحه کامل(۱۲) همراه با عکسهای اختصاصی از این کتاب منتشر کردند.
لینک برای مطالعه کل این گزارش:
https://www.javanonline.ir/005GDi
@tdejakam
بزرگراه امام خمینی
این یادداشت که در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۹ مهر ۱۴۰۳ منتشر شده به بهانه شهادت مجاهد بزرگ سیدحسن نصرالله، به تولد و بالندگی جنبش حزبالله لبنان از روز اول تاکنون میپردازد.
متن کامل این مطلب که مطالعه آن کمتر از ۵ دقیقه وقت میگیرد، در لینک زیر قابل دریافت است:
http://Javann.ir/1254355
@tdejakam
✳️ بزرگراه امام خمینی - بخش اول
۱ ـ سه روز پس از ششم ژوئن ۱۹۸۲ (خرداد ۱۳۶۱) که ارتش اسرائیل تهاجم گسترده خود را از زمین، هوا و دریا به لبنان آغاز کرد و طی آن تقریباً دوسوم نیروهای نظامی و شبهنظامی خود را بهکار گرفت و فقط در روز اول عملیات بیش از ۳۰۰ فروند هواپیمای بمبافکن، لبنان را بمباران کرد، در منطقه #خلده که مدخل ورودی بیروت در جنوب این شهر است، عدهای از جوانان مذهبی شیعه با سلاح سبک و با شعار «الله اکبر» توانستند راه را بر اسرائیلیها ببندند. این گروه در مصاحبه با خبرنگارانی که جهت اطلاع از هویت آنان به خلده رفته بودند، اعلام کردند از «پیروان امام خمینی» و عمدتاً دانشجویانی سازماندهیشده در مساجد و منطقه مورد اشارهاند که دانشکده علوم را سنگری برای مقاومت برگزیدهاند. این دانشجویان کمشمار موفق شدند ضمن وارد آوردن تلفات سنگین به سربازان اشغالگر اسرائیلی، چندین تانک و نفربر را به تصرف خود درآورند و آنها را در خیابانهای بیروت به تماشای عموم و البته خبرنگاران داخلی و خارجی بگذارند.
این مقاومت شگفتانگیز در برابر ارتشی که تا آنموقع در جهان اسلام مقاومت قابل ذکری در مقابل آن صورت نگرفته بود، دیگر جوانان منطقه شیعهنشین #ضاحیه در جنوب بیروت را متوجه تواناییهای خود کرد و آنان توانستند ۴۲ روز تمام در مقابل ارتش کلاسیک و تا بندندان مسلح رژیم صهیونیستی مقاومت کنند. بدینترتیب پس از پایان هجوم وحشیانه صهیونیستها به لبنان، ضاحیه تنها منطقهای بود که این ارتش نتوانسته بود وارد آن شود.
۲ ـ از چند ماه بعد، شعارهایی حاوی عبارت #حزبالله در لبنان ظهور یافت، اما این عبارت نه به صورت عنوان رسمی یک گروه سیاسی بلکه به معنای عام آن بهکار میرفت. از طرفی ارتش اسرائیل با ادامه حضور در لبنان، به قتلعامهای گسترده خود نیز ادامه داد. در ۱۶ سپتامبر (۲۵ شهریور) همین سال، شبهنظامیان دستنشانده ارتش اسرائیل با حمله به اردوگاه آوارگان فلسطینی در #صبرا و #شتیلا، ۳هزار فلسطینی اعم از پیرمرد، پیرزن و زنان و کودکان را که در پی خروج رزمندگان فلسطینی، بیسرپرست مانده بودند قتلعام کردند.
این جنایت تاریخی موجب شد حتی گروههای سیاسی و قومی بیاعتقاد به مبارزه مسلحانه علیه اسرائیل هم به این تنها راه پیروزی ایمان بیاورند.
حالا دیگر در برابر هر جنایت ارتش اسرائیل، یک عملیات شهادتطلبانه از سوی جوانان مؤمن و انقلابی لبنان صورت میگرفت؛ جوانانی که از ششم ژانویه ۱۹۸۴ (۱۶ دی ۱۳۶۲) رسماً میتوانستند با عنوان جدید «مقاومت اسلامی» و «حزبالله» وارد عملیات شوند. این اقدامات موجب شد سه کشور امریکا، انگلیس و اسپانیا درست یک ماه پس از اعلام موجودیت رسمی حزبالله، نیروهای خود را از لبنان خارج کنند و یک ماه بعد از آن هم فرانسه مجبور به این کار شد.
اخراج بیگانگان از کشور، پیروزی قاطعی برای حزبالله لبنان بهشمار میآمد و همگان ـ شیعه و سنی و مسیحی ـ حزبالله را با احساسات ستایشآمیز خود تحسین میکردند. بخصوص اینکه متعاقب خروج نیروهای چند ملیتی، ارتش اسرائیل از حومه بیروت تا شمال شهر صیدا عقبنشینی کرد و دولت دستنشانده «امین جمیل» نیز در موضع ضعف سرانجام تن به لغو کامل موافقتنامه خفتبار سازش با تلآویو داد.
۳ ـ در ۲۵ ژوییه ۱۹۹۳، ارتش اسرائیل بار دیگر عملیات سه مرحلهای خود را به لبنان آغاز کرد. این در شرایطی بود که حزبالله با محبوبیت گسترده در میان تودههای مردم توانسته بود در انتخابات پارلمانی رأی خوبی بیاورد.
هواپیماهای اسرائیل مواضع حزبالله در روستاهای جنوب لبنان را بمباران کردند. سپس بالگردهای این رژیم در مرحله دوم عملیات، مناطق پیرامون شهرکهای جنوب را بمباران کردند و در مرحله سوم مناطق مسکونی در کلیه شهرکها و روستاهای جنوب بمباران شد.
نیروی دریایی رژیم اشغالگر صهیونیستی نیز بنادر صیدا و صور را محاصره کرد و طی ۷ روز، ۲۵ هزار گلوله توپ به جنوب لبنان شلیک کرد. در نتیجه این حملات همهجانبه، ۱۵۰ نفر کشته، ۵۰۰ نفر مجروح و صدها نفر از جنوب لبنان آواره شدند.
حزبالله نیز در پاسخ به این تهاجم گسترده، شهرکهای یهودینشین در شمال اسرائیل را زیر حملات موشکهای کاتیوشای خود قرار داد که در نتیجه ۲۰۰ هزار نفر از ساکنان آنجا آواره شدند و چون شمال اسرائیل، در واقع قطب کشاورزی صنعتی و توریستی این کشور محسوب میشد و میشود، مختلشدن امنیت در آنمنطقه ضربات سنگین اقتصادی برای رژیم تلآویو در پی داشت. به همین دلیل یک هفته پس از این عملیات، زمامداران اسرائیل متوجه شدند دچار اشتباه محاسبه شدهاند، زیرا نه تنها افکارعمومی در جنوب لبنان علیه حزبالله برانگیخته نشد بلکه برعکس، محبوبیت آنها نه تنها در بین شیعیان بلکه سنیها و مسیحیان نیز تشدید شد و از آنسو افکارعمومی داخل اسرائیل بشدت رژیم را برای پایاندادن به این عملیات، تحت فشار قرار داد.
@tdejakam