ممنونم🥲🙏 زیارت قبول💕✨

#خارج_از_کادر گاهی اوقات خیلی زود دیر میشه عزیزم...🙂

من حالم بده کی میبینمت نمیدونم کربلا...!

ساءت احوالی یا کربلا💔

لای الامور اشتکی ؟؟💔

داره دیر میشه..... نکنه کربلاتو نبینم امسال وحرفام تو دلم بمونه؟؟

اگه همه ولم کنن امام رضارو دارم♥️🙂

ملجأالدموع: داره دنیای من میگیره از من تورو کی الان جای من میبوسه شیش گوشه رو "حالم بده" "حسین ستوده"

وصف حال ما💔🥲:

اونجا که محمد حسین حدادیان میگه: حال و روزم اینه! نوکرت شبانه روز به فکر اربعینه.....💔

بوی آجر .

دست بیماران گرفتن بر طبیبان واجب است

من ز پا افتاده ام دستم نمیگیری طبیب؟!

شهید مهدی زین‌الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله یاد می‌کنند.

هرکس شهدا را در شب جمعه یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله الحسین‌ یاد میکنند .

التماس دعا :)

اره تو لیاقت صمیمیت بیشتر باهامو نداشتی ؛ تو طوسی بودی من سفید ؛ تو کدر شدی من شفاف ؛ تو پنهان کردی من ابراز ؛ تو با دشمنم دوست شدی من با دوستات آشنا ؛ ببین ؛ دلم برای اونی که قبلا بودی تنگ میشه ولی خودت دیگه حتی اهمیتی نداری ؛ دیگه کسی نیست که با هنرش اشکتو از سر ذوق در بیاره ؛ دیگه کسی نیست که از صدای نفست متوجه حضور تو بشه ؛ دیگه کسی نیست که از چشمات عمق همه چیو بفهمه ؛ دیگه کسی توی شلوغی نمیاد دستشو بزاره روی شونت و بهت بگه خوبی ؛ دیگه کسی بلدت نیست ؛ دیگه کسی نیست که برق چشاشو ببینی ؛ دیگه کسی اونجوری که من سیوت کردم اسمتو نمیگه ؛ دیگه کسی واست دلبری نمیکنه ؛ کسی واست شعر نمیخونه ؛ کسی محکم بغلت نمیکنه ؛ کسی منتظرت نمیمونه ؛ تو خلوت به حرفات گوش نمیده ؛ پشت سرت ازت دفاع نمیکنه ؛ تو خودت خواستی که سر توعم بشم ورژن اصلیم و برات منطقی ترین تصمیمارو بگیرم ؛ همونجوری که واسه همه ی مسائلم هستم ؛ دیگه وقتی نگاهت بهم میوفته لبخند نزن ؛ دیگه دستمو نگیر ؛ دیگه حالمو نپرس ؛ دیگه از صدام تعریف نکن ؛ بهم فکر نکن نیا تو خوابم ؛ کاش میتونستی به بقیه بگی دیگه سراغتو از من نگیرن ؛ دیگه درموردت ازم نپرسن ؛ تو شدی سنگ پشت سیب گلوم ؛ تا 7 روز دیگه قورتت میدم و دفعت میکنم ؛ آره من ازت گذشتم چون از خط قرمزام گذشتی ؛ من بزرگتر از سنت باهات رفتار کردم ؛ تو یه آدم بی ثباتی و من همونی که تا آخرین لحظه پای ارزش های زندگی و حرفاش میمونه ؛ تو خیلی از من بزرگتری و این فقط به ظاهره ؛ دیگه اجازه نمیدم دو تا سیاره ی قهوه ای رنگت چند دقیقه به چشمام زل بزنه ؛ من نمیتونم سر تو از اهدافم دور شم ؛ من نمیتونم بخاطرت بیخیالِ چهارچوب های شخصیم بشم ؛ نمیتونم تو رو بالاتر از خودم دوست داشته باشم ؛ میدونی ؛ اگه الان اسمتو بگم همه میشناسننت ؛ چون من همه جا رو از عطر خوبیات آبیاری کردم ؛ دیگه از غافلگیری های یهویی و فهمیدنِ زیر نویست بدون اینکه مکالمه ای رد و بدل شه خبری نیست ؛ من ترجمه ی تو بودم و تو ترجمه ی من ؛ به هر حال ؛ ازت ممنونم که باعث رشد بیشترم شدی ؛ گره خوردن بخشی از داستان ما توی بساط این سفر فنا پذیر از جالب ترین و تکرار نشدنی ترین اتفاقات بوده ؛ از قلبم برای همیشه ممنوع الخروجی ؛ از ذهنم اما 🚮 ؛ نگران من نباش ؛ نمیزارم زیاد احساساتمو خدشه دار کنی ؛ من خوبم ؛ خوب ترم میشم ؛ میدونی ؛ تو مثه لیمو شیرین بودی ؛ اولش شیرین و بعدش تلخ شدی ؛ و دوباره یه لیموی دیگه کاشتی ؛ اما دیگه خدا در گوشم گفت ادامه به صلاح نیست ؛ منم گفتم چشم ؛ هر چی تو بگی ؛ پس خدانگهدارت ؛ ای که از من من تری ؛ بماند به یادگار ؛ از 17 اردیبشهت هزارُ چهارصدُ سه ؛ #من

#خارج_از_کادر توخودت خواستی که سر توعم بشم ورژن اصلیم وبرات منطقی ترین تصمیمارو بگیرم! آره من ازت گذشتم چون از خط قرمزام گذشتی! تو یه ادم بی ثباتی....! من نمیتونم سر تو از اهدافم دور شم! من نمیتونم بخاطرت بیخیال چهارچوب های شخصیتم بشم! نمیتونم تو رو بالا تر از خودم دوست داشته باشم! نمیزارم زیاد احساساتم رو خدشه دار کنی!

_

نکنه تا رسیدنم به بین الحرمینت جون بدم؟ 🙂