هدایت شده از تبادلات پرجذب فاطمه (صبور باشید )
بار اولی که هادی را دیدم، قبل از حرکت برای #اردوی_جهادی بود. وارد مسجد شدم و دیدم جوانی سرش را روی پای یکی از بچه ها گذاشته و خوابیده.
رفتم جلو و تذکر دادم که اینجا مسجد است، #بلند_شو. دیدم این جوان بلند شد و شروع کرد با من صحبت کردن. اما خیلی حالم گرفته شد. بنده خدا لال بود و با #اَدهاَده کردن با من حرف زد.
خیلی دلم برایش سوخت. #معذرت خواهی کردم و رفتم سراغ دیگر رفقا. بقیه بچه های مسجد از دیدن این صحنه #خندیدند!
چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان وارد شد و این جوان #لال با او همانگونه صحبت کرد. آن شخص هم خیلی دلش برای این پسر سوخت.
ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و آماده حرکت، یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت: #نابودی همه علمای اس...
بعد از لحظه ای سکوت ادامه داد: نابودی همه علمای اسراییل صلوات
همه #صلوات فرستادیم. وقتی برگشتم باتعجب دیدم آقایی که شعار #صلوات فرستاد همان #جوان_لال در مسجد بود!
😱😳😳
.
.
.
می دونی بعدش چی میشه بدو بیا بزن روی لینک تا بفهمی
https://eitaa.com/mehreasemany
پس منتظر چی هستی زودباش لینکا بزن⬆️