✧
🌱بعد در حالی که می خندید ادامه داد :
هیچ مردی جرأت و جسارت
خواستگاری از او را نداشت ،
به خواستگارانِ جسور و نام آورِ
سایر قبایل هم جواب رد می داد ،
🌱وقتی ما و خانواده اش از او
می پرسیدیم که چرا ازدواج نمی کنی ؟!
می گفت : #مردی_نمی_بینم.
اگر مردی به خواستگاری ام بیاید
ازدواج می کنم .
🌱من که انگار افسانه ای شیرین
می شنیدم گویی یکباره از یاد بردم
که این بخش ناشنیده ای از زندگیِ
مادر همسرم است لذا با بی تابی
پرسیدم خب ؛ بگویید آخر چه شد؟!
_خب معلوم است آخرش چه شد !
وقتی عقیل به نمایندگی از طرف
برادرش امیرالمومنین علیه السلام
به خواستگاری فاطمه آمد ،
او از فرط شادمانی و رضایت،
گریست و گفت : خدا را سپاس...
من به مرد راضی بودم ولی او
#مرد_مردان را نصیب من کرد.
📚بر گرفته از کتاب (ماه به روایت آه)
✍به قلم ابوالفضل زرویی نصر آبادی
✧