🔴 روزی حضرت موسی به پروردگار متعال عرض کرد : «دلم می خواهد یکی از آن بندگان #خوبت را ببینم .»
خطاب آمد : «به صحرا برو. آنجا مردی #کشاوزی میکند ، او از خوبان درگاه ماست.» حضرت به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید ، حضرت تعجب کرد که او چگونه به درجه ای رسیده است که خدا می فرماید او از خوبان ماست .
از جبریل پرسش کرد. جبریل عرض کرد : در همین لحظه خداوند او را امتحان میکند ،عکس العمل او را مشاهده کن ، بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد .
نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت : «مولای من،تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم ، حال که تو مرا نابینا می پسندی من نابینایی را بیشتر از بینایی دوست دارم .»حضرت دید این مرد به #مقام_رضا رسیده است .
رو کرد و به آن مرد فرمود : ای مرد ، من پیغمبرم و مستجاب الدعوه ، می خواهی دعا کنم خداوند چشمانت را شفا دهد ؟مرد گفت :خیر ، حضرت فرمود چرا ؟گفت:آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست میدارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم .