طب الرضا
✨﷽✨ #علی_حاجی_زاده از فرماندهان خط شکن لشکر 17 علی بن ابیطالب از ماشینی که #آقا_مهدی(شهید مهدی زی
✨﷽✨
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰جزیره مجنون بود و موتوری که #آقامهدی هر چه وساطت می کرد تا آن را به کسی بدهم فایده ای نداشت که نداشت تا اینکه یک روز متوجه شدم، موتور نیست، به سرعت خودم را به آقا مهدی رساندم و گفتم #موتورم نیست شما ندیدید کی آن را برداشته⁉️
🔰آقا مهدی لبخندی زدو گفت: نگران نباش، من موتورت را دادم به #حاج_همت، او به موتور احتیاج داشت و من هم نتوانستم بهش جواب رد بدهم.
🔰چند ساعتی گذشت که خبر #شهادت حاج همت رسید. او در حالی که بر روی موتور سوار بود، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسیده بود🕊.
🔰48 ساعتی به #شهادت_آقامهدی مانده بود که با هم با ماشینی که به دستور او به من واگذار شده بود، به مقر لشکر که در #سردشت بود، آمدیم. آن شب را با آقا مهدی گذراندیم و برای من بسیار خاطره انگیز شد. فردا صبح آقا مهدی از من #سوئیچ ماشین را خواست که من در جواب درخواستش گفتم: نکند این ماشین هم مانند موتور شهید همت در #جزیره_مجنون بشود؟!
🔰در هر حال کلید ماشین را به او دادم و خودم راهی #مهاباد شدم. همان شب بود که یکی از بچه های شاهرود در خواب دیده بود که هواپیماهای بعثی مقر لشکر را بمباران کرده اند و همه بچه ها از ناراحتی #قلبشان آتش گرفته است.
🔰دلم به شور افتاد و فردا صبح برای تعبیر خواب به سراغ یکی از بچه ها رفتم که او گفت: #صدقه بدهید و دفع بلا کنید که قرار است بلایی سر لشکر بیاید.
🔰هنوز چند ساعتی نگذشته بود که #آقامهدی و آقا مجید در حالی که هر دو سوار بر همان ماشین بودند به #شهادت رسیدند.
#شهید_مهدی_زین_الدین
❤️ شادی روح شهدا صلوات ❤️
@ayatollah_haqshenas
#فرمانده_با_اخلاص
سال ۱۳۶۲ در ادامه عملیات خیبر
در جزیره مجنون، ميخواستيم بهمراه بچههای اطلاعات و تخریب لشکر ١٧
عليبن ابيطالب(ع) عکس بندازیم
یکی از بچه ها گفت :
خوبه که به "آقا مهدی" هم بگیم بیاد
با ما عکس بندازه !
من و یکی از بچهها رفتیم دمِ سنگر
صداش زدیم و گفتیم :
ببخشید میخوایم عکس بندازیم
با توجه به مشغله کاری که داشت
رفت تو سنگر و پیراهنش رو کرد
داخل شلوارش ، خودش رو مرتب کرد
فانوسقهش رو مرتب کرد
پوتینش رو پوشید اومد بیرون
بعد گفت: کو دوربینتون ؟
گفتيم : دم سنگرِ تخریب میخوایم
عکس بندازیم ! حدوداً ٥٠متر اون
طرفتر بود. تو اون شرایط عملیاتی
که هرلحظه امکان بود گلوله بیاد
اومد اونجا وایستاد عکس انداخت !
بعد از چند دقیقهای یک خمپاره اومد
نزدیک جایی که عکس انداختیم اصابت كرد كه اتفاقاً من بدجور مجروح شدم
و سه چهار ماه درمانم طول کشید
و این شد یه خاطره از اخلاصِ #شهید_مهدی_زین_الدین 🌹
ما می خواستیم
عکس با فرمانده لشگر بندازیم
باید میرفتیم دمِ سنگر فرماندهي
نه ایشون بیاد دمِ سنگر تخریب !
و ایشون با متانت و خوشرویی
قبول کرد و به ما هیچی نگفت ...
✍ راوی : حاج حسین کاجی
#سیره_عاشقان
@ayatollah_haqshenas