✅ جشن عروسی برپاست 🎉🎊، 🤵داماد پسرِ رئیس قبیله هست ( مراسم عقد و عروسی در یک شب برگزار می شده)
جوونها دنبال داماد میرن تا بیارنش ، طبق رسمشون برای ابراز شادی 🔫تیر هوایی میزدن ،
اما
اتفاق بدی میفته ،
یکی از همراهان که سیّد بوده ناخواسته تیری رو به سینه 🤵داماد میزنه !
داماد کشته میشه و سیّد فراری !
" شیخ مهدی خالصی " که برای انجام عقد اومده بوده به پدر داماد میگه :
ما همه به شفاعت رسول خدا نیاز داریم ، این سیّد جوون هم ناخواسته پسرت رو کشته ، ازش بگذر !🍂🍂
پدر داماد مدّتی فکر می کنه و میگه :
برین سیّد رو پیدا کنین و بیارین ، مردم برای جشن اومدن اینجا نمی خوام مجلس🎉 جشن به 🏴عزا تبدیل بشه ،
برای تکمیل ادای حقّ پیامبر هم می خوام اونو جای پسرم داماد کنم !🌸🌸
◀️ وقتی سیّد رو پیدا میکنن و بهش ماجرا رو میگن ، اول باور نمی کنه و فکر میکنه میخوان به این بهانه قصاصش کنن!
بالاخره خیالش رو راحت میکنن و سیّد اون شب داماد میشه !
⚪️ داستانهای شگفت (شهید دستغیب) ،داستان ۱۱۸
#داستان_پندآموز
#عفووبخشش
@ayatollah_haqshenas