eitaa logo
طب الرضا
841 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
75 فایل
مباحث آموزشی #رایگان حجامت ، ماساژ و مزاج شناسی انجام انواع حجامت تخصصی فصد زالو درمانی ماساژ درمانی #شهر_قدس ادمین کانال(مشاوره) : @Khademoreza888
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷✨🌷✨🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷✨🌷 🌷✨🌷✨ ✨🌷 🌷 یک ‌ماه از تولد حسن گذشته بود که مادرم سخت مریض شد. بردیمش بیمارستان خواباندیم محیط بیمارستان و حال مادر طوری نبود که بچه را کنارش بگذاریم از آن روز به بعد، من شدم مادر دوم داداش حسن؛ تر‌و‌خشکش می‌کردم؛ شیرخشک درست می‌کردم و بهش می‌دادم، چهارده سال بیشتر نداشتم؛ اما به کمک پدر، همه چیز را زود یاد گرفتم یک چیزهایی را هم بلد بودم.❄️ پدرم یک پایش بیمارستان بود و پای دیگرش محل کار، خرید خانه هم که بیشتر برعهده خودش بود. من و خواهرام مدرسه می‌رفتیم و نوبتی از حسن نگه‌داری می‌کردیم در این یک ماه تازه متوجه شدم که حضور مادر در منزل چه نعمت بزرگی است. پس از یک ماه، حال مادر بهتر شد و آوردیمش خانه، دور هم زندگی شاد و آرامی داشتیم.❄️ همسرم مردی پاک و مؤمن بود در کارخانه سیمان‌سازی، کار می‌کرد. بعد از انقلاب در کمیته امداد، زیر نظر سپاه مشغول بود وقتی بازنشست شد، دوست داشتم، استراحت کند؛ اما رفت درمانگاه حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) و به‌صورت افتخاری فعالیتش را شروع ‌کرد هرازگاهی می‌رفت، شیخ صدوق «رحمه‌الله‌علیه» و حضرت عبدالعظیم(ع) می‌گفتم: ـ غلامرضا کمی هم به فکر خودت باش، کمی استراحت کن، مریض می‌شی‌ها. ـ معصومه دوست دارم، سه برابر پولی که می‌گیرم، کار کنم تا روز قیامت راحت حساب پس بدم. بچه‌ها را هم به کسب روزی حلال تربیت می‌کرد. حلال و حرام را از سن بچگی به آنان یاد می‌داد.❄️ یادم است، یک روز با حسن رفتند، خرید. حسن حدود چهار سال داشت. وقتی‌ که برگشتند، تا در را باز کردم، دیدم بچه چشماش قرمز شده و خودش را توی بغلم انداخت، شروع کرد، به گریه کردن. وسایلی را که غلامرضا خریده بود، جابه‌جا کردم. دوتا چایی ریختم و کنارِ غلامرضا نشستم. پرسیدم: ـ چرا حسن گریه می‌کرد؟! ـ بدون اجازه، تخمه برداشته بود، داشت می‌شکست که من دیدم، محکم روی دستش زدم تا یادش بمونه هیچ‌وقت به مال مردم دست نزنه.❄️ خوشحال بودم که مرد خانه‌ام اهل دین و دیانت است. بچه‌ها را خوب تربیت می‌کرد. مسجدی بار می‌آورد. ❄️ 🌷 ✍هاجر‌پورواجد @ayatollah_haqshenas