🌷✨🌷✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷✨🌷
🌷✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
#درعا
#پارتسیزده
🌻مادر شهید :
حسن مهربان بود و هیچوقت تنهام نمیگذاشت. یکشنبهها برام سنگتمام میگذاشت. میرفتم کهریزک، خسته میشدم. وقتی میرسیدم منزل، میدیدم خونه کلی تغییر کرده. همه جا تمیز، غذا و چایی هم آماده. دو تا میریخت و میآمد کنارم مینشست، با هم میخوردیم. بهش میگفتم: پسرم تو درس داری، امتحانات دانشگاه نزدیکِ، چرا وقتت را تلف میکنی؟
ـ الهی که حسن فدات بشه شما که دعام کنی همه کارهام درست میشه.❄️
پس از پایان تحصیلات، وارد دانشکده علوم انسانی امام علی(ع) شد در دوره دانشجویی به دو تا از خواستههای خودش رسید. خیلی علاقه داشت، خادم حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) شود. همیشه میگفت:
ـ بابام عمری خادم بوده؛ من هم باید راهش رو ادامه بدم.❄️
حسین و داوود هم خادم حرم بودند هر دو هفته یکبار شبهای جمعه میرفتند. حسن هم مثل بقیه اعضای خانواده خادم افتخاری حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) شد. در همان سال، وارد سپاه هم شد. این دو تا کار را عاشقانه دوست داشت.❄️
حسن ، اول توی نیروی قدس افسریه، دفتردار بود. صبح میرفت، ظهر میآمد و دوباره میرفت تا غروب برمیگشت؛ اما دفترداری، حسن را راضی نمیکرد. کارش را تغییر داد و آموزش نیروها را بهعهده گرفت. کمکم در کنار آموزش، اعزام نیرو به سوریه را هم در اختیار داشت. هر زمان از دوستانش شهید میشدند، حسرت میخورد که چرا شهادت قسمت خودش نمیشود. بهش میگفتم:
ـ پسرم! همه که نباید، شهید بشن کار شما هم کمتر از شهادت نیست.
ـ مامان! با حرفهای شما آرام میشم؛ اما توی دلم یه غوغایی هست که با هیچچیز آرام نمیگیره.❄️
به سردار همدانی خیلی علاقه داشت کارهایش را طوری تنظیم و جفتوجور میکرد که به ایشان نزدیکتر شود. سردار همدانی هم خیلی از حسن راضی بود و اجازه نمیداد به سوریه برود. بعدها گفت:
ـ حسن نیروی خوبی بود. مثل ایشان را پیدا نخواهم کرد. حلال باشد، شیری که خورده است.❄️
🌷#شهید_مدافع_حرم_حسن_غفاری
✍هاجرپورواجد
@ayatollah_haqshenas
🌷✨🌷✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷✨🌷
🌷✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
#درعا
#پارت_چهارده
خواهر شهید :
هفتهای یکبار لباس خادمی میپوشید و میرفت حرم. بیشتر، شبها میرفت که کسی متوجه نشود. دوست نداشت، مردم محله، بهخاطر خدمتی که میکند، بهش احترام بگذارند؛ به همین خاطر ساعت هفت شب میرفت و صبح برمیگشت.❄️
یادمِ شب شهادت امام حسن عسگری(ع) بود با پسرم محمد رفتم حرم. حسن کنار ضریح ایستاده بود و گریه میکرد. محمد میخواست، برود کنارش، اجازه ندادم. گفتم:
ـ بذار دایی توی حال خودش باشه.
مشغول نماز شدم، بعد از نماز، حسن را ندیدم. به گوشیش زنگ زدم. گفت:
ـ آبجی غباررویی داریم داخل حرم هستم.
با دستمال سفید غباررویی میکردند. بعدها، شنیدم دستمال را داده بود به همسرش فاطمه که هر وقت شهید شد، بگذارند توی قبرش.❄️
با هم آمدیم بیرون که برویم منزل، سر راه غذای نذری دادند. سهم خودش را داد به یک رهگذر، گفتم:
ـ داداش چرا دادی؟ میبردی برای زن و بچهات؟
ـ این بنده خدا نیاز داشت.
یک لحظه پشت سرم را نگاه کردم، دیدم اون بنده خدا، نشسته لبه جدول با چه ولعی غذای نذری را میخورد. داداش حسن حق داشت. طفلی انگار خیلی گرسنه بود. این رفتار داداش روی پسرم تأثیر گذاشت محمد هم غذایش را به رهگذر داد و خوشحال شد.❄️
برادر شهید :
داداش حسن، صدایش میکردم؛ اما اگر یک وقت ازش عصبانی میشدم، بهش حسن خالی میگفتم. کل عمرش شاید یکی دوبار پیش آمده بود که از دستش ناراحت شوم؛ اما هرگز به یاد ندارم که حسین خالی صدایم کرده باشد. همیشه داداش حسین صدایم میکرد. اخلاق عجیبی داشت؛ گاهی تصور میکردم، برادر تنی ما نیست. همیشه تمیز و مرتب بود. پیراهن سفید یقه آخوندی میپوشید. بیشتر وقتها شلوارش هم سفید بود. موقع نماز به لباسش اهمیت میداد. میگفت:
ـ در نماز روبهروی محبوبترین فرد زندگیمان میایستیم. پس باید حواسمان به نوع پوشش ، نحوه نشست و برخواستمان باشد.❄️
⭕️عاشق نماز خواندنش بودم. یکبار بدون اینکه متوجه حضورم شود، رفتم طبقه بالا، گوشهای از اتاق که خلوت و دور از چشم بود، نماز میخواند. پشت سرش نشستم نماز را با آرامش کامل خواند تمام تعقیبات را هم بهجا آورد. تسبیحات خانم فاطمه زهرا(س) را ذکر کرد. بعد از نماز یادمِ سوره مبارکه واقعه را خواند. سرش را گذاشت، روی مهر و گریه کرد. واقعاً لذت بردم بهمحض اینکه مرا دید، خجالت کشید، بلند شد و به هم دست داد. پرسید:
ـ اینجا چهکار میکنی داداش حسین؟
ـ هیچی، اومدم به شما سر بزنم، مامان گفت بالایی، دیدم مشغول نمازی، منتظرت نشستم.
بهش گفتم:
ـ داداش حسن تو که هوش خوبی داری و
علاقه هم داری، چرا قرآن را حفظ نمیکنی؟ تقسیمبندی کن هر روز بخشی از آن را حفظ کن.
حرف قشنگی زد. گفت:
ـ داداش، اول میخوام، معنی کامل قرآن را بفهمم. درک کنم، بعد حفظ کنم.
اعتقادش بر این بود که حفظ قرآن به زبان عربی، بدون درک و فهم آن، فایدهای ندارد.❄️
🌷#شهید_مدافع_حرم_حسن_غفاری
✍هاجرپورواجد
@ayatollah_haqshenas
او
منتظر ماست که ما برگردیم 😔
الســلامعلیکــیاصـاحبالزمـان (عج)
#اللهمعرّفنیحجتک
@ayatollah_haqshenas
✨✨اَللَّهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعَثَنا...
خدایا با امام زمان؛
وضع نابسامان ما را سامان ده!
4_5794410739187845812.mp3
7.05M
#سیدمجیدبنیفاطمه
غیر تو حالم رو کسی نمیپرسه...
میخوام بدونی خیلی میخوامت!
@ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوی حبیب بن مظاهر از اصحاب سیدالشهداء..
#پا_کار_حسین_ایستادهایم
@ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سینه زنی مدافعان حرم
فرودگاه دمشقسوریه
شهدای لشگر ۲۵ مازندران
از هر فرصتی استفاده کردن وصل شدن به امام حسین علیهالسلام
#حال_و_هوای_شهدایی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#اُنس
@ayatollah_haqshenas
عربستانیا این عکسو دارن منتشر میکنن که مثلا مسخر کنن و ازین حرفا...
دیدی میگم اسکل و بوقين ؟؟
خب معنیش بدتره کــ
یعنیجنازهایرانیامازعربستاننمیبازه 😎
#اقتدار
#عربستان
@ayatollah_haqshenas