📸 برگزاری نشست مدیران عامل اتحادیه استان ها در سازمان دارالقرآن الکریم
👇👇👇
✅ @telaavat
روزى امام حسن عليه السلام حين غذا خوردن ، جلوى سگى كه در نزديكى ايشان ايستاده بود، چند لقمه غذا انداخت
كسى پرسيد:
- يابن رسول الله ! اجازه مى دهيد سگ را دور كنم؟
حضرت فرمود:
- به حيوان كارى نداشته باش!
من از خدايم حيا مى كنم كه جاندارى نگاه به غذاى من كند و من غذايش ندهم و برانمش!
📚 داستانهاى بحارالانوار
👇👇👇
✅ @telaavat
🌺 #مهدویت 🌺
وقتی امام زمان (عج) به علی بن مهزیار فرمودند چرا دیر پیش ما آمدی؟ علی بن مهزیار جواب داد: قاصد شما دیر آمد دنبالم!
🔹امام زمان (عج) فرمودند: نه؛ دلیل دیرآمدنت ۳چیز است:
✅ شما بهدنبال جمعکردن مال و ثروت هستید (لَكِنَّكُمْ كَثَّرْتُمُ الْأَمْوَال)
✅ به ضعیفتر از خودتان ظلم میکنید
( وَ تَجَبَّرْتُمْ عَلَى ضُعَفَاءِ الْمُؤْمِنِين)
✅ شما قطع رحم میکنید
(قطَعْتُمُ الرَّحِمَ الَّذِي بَيْنَكُم)
📚دلائل الإمامة، طبری، ص۵۴۲📚
👇👇👇
✅ @telaavat
🌷من زنده ام🌷
#قسمت_پنجم
#فصل_اول
#کودکی
این رو نگهدار. زیر بالشش هم که چاقو و قیچی بذاری، جن ها ازش دور می شن. این نقاب برای نذر و حاجت و شفای بیمارا و نیازمندان است. هرکس نذر این بچه کرد یه تیکه از این نقاب رو بهش بدید. دیگه همه چیز برایم روشن شده بود. از همه ی خیالات و بافته هایم بیرون آمدم. به مادرت گفتم اسمش را بگذار معصومه و نذر کن که کنیز حضرت معصومه باشه و امانت دست تو. همین طور که بی بی قصه ی دختره پرده رو را می گفت، خواب از دور و برم دور می شد. با کنجکاوی از او پرسیدم: بی بی حالا اون دختره کجاست؟ حالا اون نقاب کجاست؟ بی بی می خندید و می گفت: حالا اون دختره کنار بی بی ش دراز کشیده و دست هاش رو دور گردن بی بی حلقه زده تا خوابش ببره اما خوابش نمی بره، نقابش هم پیش مادرش امانته.
قصه ی دختر پرده رو قصه ی معصومه;اولین فصه ی زندگی من بود. از یادم نمی رود هیچ وقت; اولین شبی که بی بی این قصه را برایم تعریف کرد، خارش لثه های تهی شده از دندان های شیری و جوانه ی دندان های تازه روییده مرا آنقدر به خودش مشغول کرد که نفهمیدم چگونه شب به صبح رسید. صبح زود با صدای همبازی های همیشگی ام;منیژه و زری از خواب بیدار می شدم. زری با همه ی زیبایی اش لکنت زبان داشت و آبادانی ها طبق عادت به اون لقب اضافه کرده و زری گنگو صدایش می زدند. علت انتخاب او به عنوان یک دوست، زیبایی اش نبود بلکه همین لقب زشت بود. دوست داشتم زری باشد. دلم نمی خواست زری گنگو صدایش کنند.می خواستم همیشه کنارش باشم و مواظب باشم کسی مسخره اش نکند. زری عزیزم...
من و زری و منیژه همیشه با هم بودیم.با دمپایی های لنگه به لنگه، شلوارهای وصله دار و پیراهن های گل باقالی و گیس های بافته شده ، دست در دست هم می پریدیم توی کوچه و می خواندیم: ما سه تا دختر خاله، میرویم خونه ی خاله، می خوریم گوشت و جگر ، می زنیم به همدیگر، هاپو، هاپولو هاپو.
اگر چه همه ی همسایه ها خاله و عمو بودند اما بعضی ها رهگذر کوچه های ما بودند. یکی از رهگذرهای دائمی ننه بندانداز بود. ننه بند انداز ماهی یک بار می آمد زن های همسایه را توی یک اتاق دور هم جمع می کرد و آن ها را صفا میداد و خوشگل می کرد. حجب و حیا آنقدر بین زن ها زیاد بود که حتی نمی خواستند کسی بفهمد چه زمانی و چه کسی آن ها را اصلاح می کند. من که دیگر ننه بندانداز را خوب شناخته بودم و می دانستم خبر آمدنش همه ی همسایه ها را خوشحال می کند، به سرعت مادرم و بقیه ی همسایه را خبر می کردم. معمولا در خانه ی ما جمع نمی شدند و می رفتند منزل خاله توران که اهل و عیالشان کمتر بود و مرد نداشتند. اما یک روز که آقا سر کار بود بچه ها همه بیرون بودند اتفاقی همه ی همسایه ها منزل ما جمع شدند و من شدم نگهبان تا کسی خبردار نشه و داخل نیاد تا بفهمه اینها چه می کنند. هر چند وقت یکبار تلاش می کردم از لای در چیزی ببینم و چیزی بفهمم، اما هر بار که لای در را کمی باز می کردم صدای جیغ زن ها و پودر سفیداب بود که به هوا می رفت. کمی که گذشت کلید را در قفل چرخاندم و توی جیبم گذاشتم و رفتم سراغ بچه های کوچه. مادرم که می خواست از کنجکاوی های من در امان باشد بدون هیچ اعتراضی فقط سفارش کرد همان دور و بر باشم. هر گروه از بچه های توی کوچه به یک بازی مشغول بودند. لی لی بازی، هفت سنگ، بالا بلندی و گوشواره طلا. کمی آنطرف تر یک جوی بزرگ بود که به آن آب تندو می گفتیم. شرط بندی می کردیم که چه کسی می تواند از روی آب بپرد! احمد می گفت فقط خدا می تونه بپره.صفر سیاه می گفت: به جز خدا شاه هم می تونه بپره. جعفر دماغ می گفت: جعفر دماغ به جای شاه می پره. حالا دیگر نوبت پریدن بود، علی گاوی، جعفر دماغ، صفر سیاه و بهمن چول همگی پریدند. هرکس که می پرید یک پول سیاه می انداختند آن دست آب. کمی آنطرف تر می خواستم یواشکی تمرین کنم که به خدا نزدیکم یا به شاه. نمی خواستم پسرها متوجه تمرین کردنم بشوند. هی رفتم عقب و آمدم جلو و ایستادم. ترس، جرات را از من می گرفت و ...
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
4_5805181361820009401.mp3
1.13M
🔸🔶 قرائت صفحه 457 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 پنجشنبه
🔸 ۲۱ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲۸ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۱۲ جولای سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «لا اله الا الله الملک الحق المبین»
🗒 مناسبتها:
🔻قیام خونین مسجد گوهرشاد مشهد علیه کشف حجاب (1314 ش)
🔻آغاز بنای مسجد اعظم قم به امر آیتالله "بروجردی" (1333 ش)
🔻تیم کشتی ایران در مسابقات جهانی کانادا سه مدال طلا یک مدال نقره و یک مدال برنز گرفت. (1349 ش)
🔻در جاده مهاباد در اثر تصادف یک اتوبوس با تریلی 31 نفر کشته شدند (1349 ش)
🔻یاسر عرفات به رهبری کل سازمانهای چریکی انتخاب شد (1350 ش)
🔻تولد "سنایی غزنوی" عارف و شاعر بزرگ ایرانی (473 ق)
🔻رحلت حکیم و فیلسوف شهیر آیتالله "سید حسین بادکوبهای لاهیجی" (1358 ق)
🔻تولد "ویلْبِر رایتْ" یکی از مخترعان هواپیمای موتوردار (1868 م) (ر.ک: 13 اوت)
🔻انفجار هتل "ملک داود" در بیتالمقدس توسط صهیونیستها (1946 م)
🔻روز ملی و استقلال "سائوتومه و پرنسیپ" از استعمار پرتغال (1975 م)
🔻روز ملی و استقلال "کریباتی" از استعمار انگلستان (1979 م)
🔻مرگ "دسیدریوس آراسموس" فیلسوف و ادیب هلندی (1536 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯ظهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (41)
🍁جزء 21 سوره روم 🍂
✍ ترجمه
💭به خاطر كارهایى كه مردم انجام داده اند، فساد در خشكى و دریا آشكار شده است، تا (خداوند) كیفر بعضى اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (به سوى حقّ) بازگردند.
⚡️نکته ها⚡️
امام صادق علیه السلام فرمود: «حیات جنبندگان در خشكى و دریا وابسته به باران است كه اگر باران نبارد، در خشكى و دریا فساد مى شود و همین كه گناهان انسان زیاد شد، باران نازل نمى شود».
در آیه ى 30 سوره ى شورى مى خوانیم: «ما أصابكم من مصیبة فبما كسبت أیدیكم و یعفوا عن كثیر» هر مصیبتى به شما رسد به خاطر عملكرد شماست، ولى بدانید كه خداوند به خاطر رحمت و لطفش از بسیارى گناهانتان مى گذرد. (اگر بخواهد كیفر همه ى كارهاى شما را بدهد، احدى روى زمین باقى نمى ماند.) برخى سختى ها و تلخى هاى دنیوى، گوشه اى از كیفر گناهان انسان است.
🔢پيام ها 🔢
1⃣شرك، سبب فساد و تباهى در زمین است. «عمّا یشركون - ظهر الفساد»
2⃣ اعمال انسان، در طبیعت اثر مى گذارد. اعمال نارواى انسان، مانع از سودبخشى آب و خاك و عامل بروز پدیده هاى ناگوار است. «ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت أیدى النّاس»
3⃣ فساد محیط زیست، به خاطر عملكرد انسان است. «ظهر الفساد... بما كسبت...»
4⃣ همه ى كیفرها به قیامت واگذار نمى شود، بلكه بعضى كیفرها در همین دنیا تحقّق مى یابد. «لیذیقهم بعض الّذى»
5⃣ آنجا كه هدف هشدار و اصلاح است، گاهى اندكى تنبیه كافى است. «لیذیقهم بعض الّذى عملوا لعلّهم یرجعون»
6⃣ هدف از چشاندن كیفر بعضى گناهان، توبه و بازگشت است. «لعلّهم یرجعون» (باید از بلاها درس گرفت.)
👇👇👇
✅ @telaavat
💠 حجاب و عفت
🔅 #امام_علی_علیه_السلام: صِيانَةُ المَرأةِ أنعَمُ لِحالِها وَأدوَمُ لِجَمالها؛
🔸 حفظ (حجاب) زن به حال او بهتر و زيبايى اش را پايدارتر مى كند.
📚 غرر الحكم، ح۵۸۲۰
👇👇👇
✅ @telaavat
🔶چهار علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا(صلےاللهعلیهوآله):
✅ چرا نماز صبح مۍخوانیم؟
«صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان مےماند.»
✅چرا نماز ظهر میخوانیم؟
ظهر، همه عالم تسبیح خدا مےگویند زشت است که امت من تسبیح خدانگوید. و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که در این ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه مےشود.
✅چرا نماز عصر مۍخوانیم؟
«عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم.»
✅چرا نماز مغرب میخوانیم؟
«مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نمازمی خوانیم.»
✅چرا نماز عشا میخوانیم؟
«خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرارداد.»
📚علل الشرایع ص ۳۳۷
👇👇👇
✅ @telaavat
🌼🌼🌼🌼🌼
🍁هدیه معنوی به اموات🍁
🌷مالك بن دينار مى گويد:
شب جمعه اى بر گورستانى وارد شدم و ناگهان نور درخشانى را ديدم. از روى تعجّب گفتم:
لا إله إلّا اللَّه،
گويى خداوند- عزّ و جلّ- اهل اين گورستان را آمرزيده است.
🔷ناگهان شنيدم كه هاتفى از دور ندا مى كند و مى گويد:
اى مالك بن دينار، اين هديه مؤمنان به اهل قبور و برادران ايمانى شان مى باشد.
🌷گفتم: سوگند به خدايى كه تو را به زبان آورد، از تو مى خواهم كه به من بگويى آن هديّه چيست؟
🔷گفت: مؤمنى در اين شب برخاست و وضوى كامل گرفت و دو ركعت نماز خواند و در هر ركعت
🔸يك بار سوره فاتحة الكتاب
🔸و سوره قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ،
🔸 و سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ قرائت نمود،
و گفت:
«اللّهُمَّ، إِنّى قَد وَهَبتُ ثَوابَها لِأَهلِ المَقابِرِ مِنَ المُؤمِنينَ.»
⬅️خداوندا، من ثواب آن را به مردگان مؤمنين هديه نمودم
✅از اين رو خداوند، ما را از شرق و غرب و از هر سو، نور و گشايش و شادمانى عنايت فرمود.
🌷مالك مى گويد: من همواره آن را در شبهاى جمعه مى خواندم، تا اينكه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم و ايشان به من فرمود:
💫«اى مالك، در برابر نورى كه به امّت من هديّه نمودى، خداوند در ثواب آن تو را آمرزيد.»
💫سپس فرمود: «خداوند در قصرى بهشتى كه «منيف» ناميده مى شود، خانه اى براى تو بنا نمود.»
🌷عرض كردم: معناى «منيف» چيست؟ فرمود يعنى «مشرف بر اهل بهشت.»
📚 آداب حضور ( ترجمه فلاح السائل ) ص ۱۶۸
👇👇👇
✅ @telaavat
🌷من زنده ام🌷
#قسمت_پنجم
دوباره بر می گشتم. زری، خدیجه،و منیژه و مهناز هم اضافه شده بودند. خدیجه و منیژه تماشاچی بودند و ما را تشویق می کردند. بعضی وقت ها هو می کشیدند و بعضی وقت ها هورا. توی همین صداها و بازی ها، صدای پسرها می آمد که می گفتند پسرا شیرن مثل شمشیرنف دخترا موشن مثل خرگوشن)) هیچ چیز نمی توانست بیشتر از این به من زور و قدرت بدهد. با سرعت شروع کردم به دویدن، آب تندو به آن بزرگی برایم کوچک شده بود اما هرچه نزدیک تر می شدم بزرگ و بزرگ تر می شد. پاهای کودکانه ام قدرت پریدن نداشتند اما برای اینکه به صفر سیاه و جعفر دماغ که دخترها را مسخره می کردند ثابت کنم می تونم، به جای پریدن به پرواز درآمدم و در همان حال صدای جلنگه ای به گوشم رسید که مرا به یاد مادرم و ننه بندانداز و در قفل شده انداخت. سراسیمه برگشتم. وقتی به در خانه رسیدم مادرم و همسایه ها و ننه بندانداز هنوز بودند. به در اتاق که رسیدم محض دلخوشی جیب هایم را گشتم. خیلی دلم می خواست کلید توی جیبم باشداما جیبم خالی بود. صدای مادرم را می شنیدم که با عصبانیت فریاد میزد: مصی کجایی؟ اگه دستم بهت برسه! در رو باز کن. کجا رفته بودی؟ دو ساعته همه رو کاشتی اینجا، مردم کارو زندگی دارن.
نمی توانستم بگویم چه شده و کلید کجاست. بازی های شاهانه کار دستم داده بود. تنها چیزی که می تونستم به مادرم بگم این بود که بروم کلید را بیاورم. شتابان برگشتم سراغ کلید را از آب تندو گرفتم. دلم می خواست بلند بلند گریه کنم اما پسرها هنوز داشتند بازی می کردند. نمی خواستم جلوی آنها کم بیاورم. من با بغضی که فرو می خوردم سعی می کردم خودم را آرام نشان دهم. دوباره برگشتم پشت در. علاوه بر مادرم صدای همسایه ها هم درامده بود. ننه بند انداز هم سخت نیازمند دست به آب شده بود. تنها چیزی که می توانست به من کمک کند این بود که شروع کنم به بلند بلند گریه کردن. با گریه و زاری گفتم: کلید را گم کرده ام. برگشتن بچه ها و مردهای خانه نزدیک شده بود. بالاخره مادرم راضی شد همسایه ها را خبر کنم. اول از همه شوهر صغری خانم که منقلی و شیره کش محل و دست و پا چلفتی بود آمد جلو و دسته ی در را تکان داد. مثل اینکه دست جادویی داشته باشد تعجب کرد که چرا در وا نمی شود. بی حال و مشنگ گفت: احتمالا این در قفله ! همه زدند زیر خنده و گفتند: کشف کردی اوسا؟ دمت گرم آقا خلیلی، درست فهمیدی; در قفله ، کلیدش هم گم شده. با شنیدن این حرف، با عصبانیت صغری خانم را صدا زد و پرسید : اینجا اومدی چه کار؟ میخواست همانجا دادگاه تشکیل بده. خدیجه و منیژه که مادرشان داخل اتاق بود شتابان به خانه رفتند و پدرشان را آوردند. شوهر سکینه خانم زور بازوی خوبی داشت اما قفل خانه های شرکت نفتی با زور بازو هم باز نمی شد. اکبر آقاکه قلدر محله بود و فقط از تکان های سبیل پر پشتش می شد فهمید حرف می زند و اگر زیر لب چیزی می گفت شنیده نمی شد، به حرف آمده بود و می گفت حالا همه تون رفتین این تو چه کار؟ چرا در رو روی خودتون قفل کردین؟ وقتی می گن زن ها یه تخته کم دارن دروغ نمیگن.
از پسر بچه های کوچه گرفته تا مردهای بزرگ هر کسی یک چیزی توی این قفل فرو می کرد تا زبانه ی آن را عقب بکشد و کارگشا شود.بابای جعفر دماغ با چاقو، بابای علی کتل با پیچ گوشتی و بابای صفر سیاه با چنگال. اما تا آقا نیامد تلاش هیچ کس کارساز نبود. بالاخره به هر ضرب و زوری بود در برابر چشمان بیش از پنجاه تماشاچی در باز شد و زن های همسایه که وقتی ننه بندانداز می آمد، رو می گرفتند و مراقب بودند کسی آن ها را سفید آب زده و خوشگل نبیند، در منظر همه ی همسایه ها نمایان شدند. از آن روز به بعد زن های همسایه از در خانه ما که رد می شدند بیشتر رو می گرفتند و پای ننه بندانداز از خانه ما بریده شد. بعد از آن دیگه، هر وقت ننه بندانداز را تو کوچه می دیدم توی باغچه قایم می شدم. باغچه ی حیاطمان پر از گل و گیاه بود. هرکس به سلیقه خودش در باغچه ی حیاط خانه اش درخت میوه و گل و گیاه می کاشت تا شاید تیغ گرمای پنجاه درجه را قابل تحمل کند و سایه بانی در حیاط برای نشستن و عصرانه خوردن و خوابیدن شبانه فراهم کند.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
4_5809684961447379534.mp3
931.3K
🔸🔶 قرائت صفحه 458 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 جمعه
🔸 ۲۲ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲۹ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۱۳ جولای سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
🗒 مناسبتها:
🔻شکست سپاه "محمدعلی شاه" به فرماندهی "کلنل لیاخوف" از مشروطهطلبان (1288 ش)
🔻ضد حمله ایران علیه عراق موسوم به عملیات رمضان - کربلای 4 در بغداد (1361 ش)
🔻رحلت فقیه جلیل و عالم بزرگوار، آیتالله "سید محمد وحیدی شبستری" (1379 ش)
🔻درگذشت حمید سمندریان، کارگردان و استاد پیشکسوت تئاتر ایران (1391 ش)
🔻بازار اردبیل دچار حریق مدهش شد قریب یکصد باب مغازه تبدیل به خاکستر گردید. (1326 ش)
🔻قرارداد بازرگانی ایران و فرانسه در پاریس امضاء شد. (1333 ش)
🔻هلاکت قوم عاد به امر پروردگار
🔻رحلت فقیه بزرگ شیعه آیتالله "آقا محمدباقر وحید بهبهانی" (1205 ق)
🔻انعقاد عهدنامهٔ گلستان میان روسیه و ایران پس از شکست ایران از روس (1228 ق)
🔻حضرت آیتالله حاج شیخ محمدتقی آملی درگذشت (1391 ق)
🔻آتشسوزی بزرگ شهر رُم پایتخت امپراتوری روم (64 م)
🔻تشکیل قدیمیترین ارتش جهان در سوئیس در دوره جدید (1400 م)
🔻روز استقلال "رومانی" از امپراتوری عثمانی (1878 م)
🔻امضای قرارداد اتحاد بین شوروی و انگلستان در جریان جنگ جهانی دوم (1941 م)
🔻برگزاری فینال جام جهانی 2014 در برزیل (2014 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯قَالُواْ سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُواْ يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِمْ مُّؤْمِنُونَ (41)
🍁جزء 22 سوره روم 🍂
✍ ترجمه
💭 فرشتگان گویند: خدایا! تو منزّهى، تو سرپرست مایى، نه آنها، بلكه آنان جنّ را مى پرستیدند، (و) بیش ترشان به آنان ایمان داشتند.
⚡️نکته ها⚡️
برخى از مشركان، فرشتگان را به امید دریافت خیرات مى پرستیدند ولى اكثر آنان جنّ را به خاطر امان از شرور مى پرستیدند.
شاید مراد از جنّ در این آیه، شیطان باشد، یعنى آنها به جاى پرستش فرشتگان، از شیطان پیروى مى كردند.
🔢پيام ها 🔢
1⃣ ادبِ سخن گفتن با خداوند را از فرشتگان بیاموزیم. «سبحانك انت ولیّنا»
2⃣تولّى نسبت به خداوند و تبرّى از غیر خداوند در كنار یكدیگر است. «انت ولیّنا من دونهم»
👇👇👇
✅ @telaavat
💠چشم پوشی حکیم از ناسزاگویی دیگران
🔹حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد.
🔹حکیم را گفتند:ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت:«از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است».
🔹پیام متن:
«وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجاهِلُون قالُوا سَلاما؛ {بندگان شایسته خداوند کسانی هستند} که چون نادانان با آنها روبه رو می شوند {و سخنان نابخردانه گویند،}وبه آنها سلام می گویند {و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند}.
📖 فرقان-آیه 62
👇👇👇
✅ @telaavat