ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 227
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنها روی پلها به صورت تئوری درسها را میگفتند و ما ناباورانه گوش میکردیم: چطور باید سوار بلم شد که بلم نلغزد و تعادلش به هم نخورد، چطور باید پارو زد و بلم را مهارکرد، چطور باید در تکانهای بلم عمل کرد که... اینها همه حرف بود اما وقتی قرار میشد سوار بلم شویم هر کس پا به بلم میگذاشت بلافاصله توی آب بود! میافتادیم و می خندیدیم. کسی حریف بلم نمیشد، فقط عده معدودی بودند که برای چند لحظه قادر بودند تعادل بلم را حفظ کنند. عجب زبان سختی داشت بلم! آنقدر سبک بود که به محض یک تکان اضافه، بلافاصله کج میشد و آنوقت آب سرد هور به سرعت حجم کوچک بلم را پر میکرد، بلم در آب غرق میشد و سرنشینان در آب شناور! عمق هور متفاوت بود اما در آن قسمت کمتر از دو متر عمق داشت، امکان خفگی منتفی بود و چون همه قبل از مرخصی آموزش شنا دیده بودند، میتوانستند خود را به پلها یا قایقهای موتوری که در صحنه آموزش حاضر بودند، برسانند و از آب بیرون بیایند، البته اگر سرما دست و پایشان را از کار نینداخته بود. به همۀ نیروها بادگیرهایی داده بودند که تا قبل از خیس شدن می توانستند در برابر سوز باد محافظ خوبی باشند، اما بعد از خیس شدن سوز سرما تا مغز استخوان آدم میدوید. اینطور نبود که افتادن در آب از ادامه آموزش معافمان کند. دوباره باید همراه دیگران به آموزش و تمرین ادامه میدادیم. این کار آنقدر ادامه مییافت تا به مهارتی برسیم که بتوانیم بلم را رام و تعادلمان را درون آب حفظ کنیم.
روزهای زمستان 1363 روزهای غریبی بود.
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 228
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر صبح بعد از نماز، مراسم صبحگاه برقرار بود. برای افزایش آمادگی جسمانی هر روز ورزش میکردیم. روزهای اول برنامه آموزش بلمرانی سه تا چهار ساعت طول می کشید که گاهی قبل از ظهر بود وگاه بعد از ظهر، اما رفته رفته ساعات آموزش بیشتر شد. یعنی صبح و عصر تمرین و آموزش داشتیم. ما که واژگون نشدن بلم در هنگام سوار شدن را موفقیت بزرگی می دانستیم تازه داشتیم در جریان آموزشهای آتی قرار میگرفتیم. پارو زدن و حفظ تعادل حرکت بلم در آبراه ها ماجرای دیگری بود که در آب افتادن پی در پی ما را با خود داشت.
وقتی می شنیدیم قرار است این بلمها را چنان مهار کنیم که کیلومترها در دل دشمن پارو بزنیم و با همین بلمها به خط دشمن بزنیم و شاید از روی همین بلم ها مجبور به درگیری شویم از تعجب می خندیدیم و میگفتیم: «مگه میشه؟!» گاهی به خودم میگفتم که مگر رزمنده های ما که اغلب نوجوانانی شانزده تا نوزده ساله اند چقدر ظرفیت و توانایی دارند که چنین سرسختانه تمرین کنند و به مرزی از مهارت برسند که بتوانند در صورت نیاز روی بلم تیراندازی کرده و آر.پی.جی شلیک کنند، مگر آدم چقدر میتواند توی آب سرد هور بیفتد و از سرما دست و پایش کرخت شود، حتی نتواند انگشتهایش را تا مدتی باز و بسته کند و خواب و استراحت کافی هم نداشته باشد. مگر... اینها را میگفتم اما با دیدن حال و روز بچه ها به خودم نهیب میزدم که میشود. این بسیجیها میتوانند!
گاهی ضرورت آموزش ایجاب میکرد حتی حدود هفده ساعت در یک شبانه روز، در حال آموزش باشیم.
...ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
🔸🔶 دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ فِیهِ مَا یُرْضِیکَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِمَّا یُؤْذِیکَ وَ أَسْأَلُکَ التَّوْفِیقَ فِیهِ لِأَنْ أُطِیعَکَ وَ لا أَعْصِیَکَ یَا جَوَادَ السَّائِلِینَ
خدایا! امروز آنچه که خشنودی توست از تو مسئلت دارم
و از آنچه موجب آزار توست به تو پناه می برم و امروز توفیق اطاعت و گناه نکردن را از تو می خواهم ، ای بخشنده درخواست کنندگان
✅ @telaavat
4_479550733734117564.mp3
3.94M
🔻جزء بیست و چهارم قرآن کریم
🔸به روش تندخوانی (تحدیر)
🔹با صدای استاد #معتز_آقايی
👇👇👇
✅ @telaavat
🌸کلام امیر
✨ لاَ تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَة، وَإِنْ دُعِیتَ إِلَیْهَا فَأَجِبْ، فَإِنَّ الدَّاعِیَ إِلَیْهَا بَاغ، وَالْبَاغِیَ مَصْرُوعٌ✨
💠 هرگز کسى را به مبارزه دعوت مکن (و آغازگر جنگ مباش) ولى اگر کسى تو را به مبارزه فراخواند اجابت کن (و سستى در جهاد با دشمن مکن) زیرا دعوت کننده به مبارزه ستمکار و ستمکار در هر حال مغلوب است.
📚نهج البلاغه
📘حکمت ۲۳۳
@telaavat
👆👆👆
روز جهانی قدس مناسبتی جهانی است که از یک سال پس از انقلاب ایران، در آخرین جمعهٔ ماه رمضان و در حمایت از ملت فلسطین برگزار میشود.
همچنین در این روز، گروههایی از مسلمانان در نقاط مختلف جهان حمایت خودشان را از مردم فلسطین به نمایش میگذارند.
گروههایی از صهیونیست ها و طرفداران کشور اسرائیل نیز در کشورهای اروپایی و آمریکا، تظاهراتی را علیه این مراسم به راه میاندازند.
روز قدس روزی رسمی در تقویم جمهوری اسلامی ایران است. با وجود این که رسماً گفته میشود روز قدس در آخرین جمعهٔ رمضان برگزار میشود، به این دلیل که در ایران عید فطر (و پایان رمضان) معمولاً یک یا دو روز دیرتر از دیگر کشورهای مسلمان برگزار میشود، در صورتی که روز آخر ماه رمضان جمعه یا شنبه باشد روز قدس معمولاً یک هفته زودتر برگزار میشود.
@telaavat
🌾🌾🌾🌾
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 229
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با شدت گرفتن آموزشها و سرد شدن هوا حال بچه ها هم دگرگون میشد. گاه نیمه های شب بیدار میشدم و میدیدم فقط من هستم که خوابیده ام. بچه ها در آن شرایط نماز شبهای عاشقانه ای میخواندند...
در آن هنگامه، وضع عدهای از بچه ها که مثل من زخمهای مکرری را تجربه کرده بودند، بدتر از بقیه بود. برای حضور در موج اول خط شکنان، مهارت در بلمرانی شرط لازم بود و من به هر قیمتی میخواستم جزء نیروهای خط شکن باشم. سعی میکردم زجر و دردهای بدنم را نادیده بگیرم و از تمرینات عقب نمانم. لحظاتی پیش می آمد که در آب سرد هور شناور میشدم و واقعاً هیچ احساس جسمانی به جز سوز کشنده ای که در تمام بدنم می دوید، نداشتم. وقتی با تن خیس و خسته از آب بیرون می آمدم انگار جسم خشکیده ای بودم که سوز باد با هر وزش تیزش می خواست او را بشکند. بدتر از همه دهان و فکم بود که قفل شده بود. بعد از مجروحیت برای اولین بار داشتم این را تجربه میکردم. گاهی احساس میکردم خودم هم نمیدانم چه بر سرم آمده؟ دندانهایم به هم قفل شده بود و درد زیادی در ناحیه فک تحمل میکردم. وضع تغذیه ام به هم ریخته بود و مجبور بودم از غذاهای شل و آبکی استفاده کنم. بچه ها اغلب با دیدن احوال من و رزمنده های جانباز دیگری که حاضر نبودند عقب بنشینند، روحیه میگرفتند و مقاومتر میشدند. ما دست و پا میزدیم تا از قافله سعادتمند خط شکنان عقب نمانیم و در موفقیت عملیات آینده سهیم باشیم. در این میان، هر چه سختی بیشتر میشد صفا و زلالی بچه ها هم بیشتر میشد. شوخیها و اصطلاح های جدیدی هم بین بچه ها باب میشد، از جمله «چورهک سودان چیخئر!» (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)معادل فارسیاش «نان از آب درمیآید!» در مراحل سخت آموزش بچهها مَثَل ترکی «چورک داشدان چیخئر» یعنی نان از سنگ درمیآید را اینگونه لطیف تغییر داده بودند. نان به عنوان نماد ضروریات زندگی بود که با کار سخت و سنگین به دست میآید و آن روزها ضرورت عملیات، ما را به آب پیوند زده بود و ماجراهایش.
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 230
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شوخیهای همیشگی به راه بود و زندگی در روزهای سرد آموزش واقعاً هم سخت و هم شیرین میگذشت.
قرار شده بود دو گروهان از هر یک از گردانهای امام حسین و سید الشهدا خط شکن باشند. یک تیم از نیروهای زبده هر گروهان برای آموزش غواصی انتخاب شدند که نوک پیکان حمله بودند و باید آموزش سخت و سنگین غواصی در آن آب و هوا را می گذراندند.
آن روزها مناجاتها هم رنگ دیگری داشت. گاهی نماز ظهر و عصر را روی همان پله ای خیبر در وسط هور به جماعت میخواندیم، فرصت برای برگزاری مراسم جمعی دعا و توسل و عزاداری نبود اما گاهی که مسئولان احساس نیاز میکردند، مراسم عزاداری و دسته شاخسی درست میشد و روحیۀ مضاعفی میداد. در سطح چادر و دسته، بچه ها جمعی یا انفرادی به برنامه های خود مشغول بودند و اندک ساعات استراحت را با نماز و قرآن و گاه خلوت و حسابرسی از خود میگذراندند.
با پیشرفت آموزش و تمرینها به راحتی میتوانستیم تعادل بلم را کنترل کنیم. حالا تمرین میکردیم تا به قول مربیان طوری بلم را پیش برانیم و پارو بزنیم که کوچکترین صدا و حرکتی در اطراف بلم ایجاد نشود، حتی صدای چکیدن آب از نوک پاروها...
...ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat