eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
17.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
46 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 اما نه خاطره برق نگاه برادران اسیرمان که ازچشم های گود رفته آنها از پشت پنجره های اردوگاه موصل برخاسته بود به ما قدرت و جراتی مثال زدنی می داد . سرم را مثل باد بزن تکان می دادم تا از شر هیولایی که افکار مرا به بیغوله ها می برد خلاص شوم چهار کیسه سبز نظامی با دو پتو ویک کفش کتانی و یک دست بلوز و شلوار به ما دادند بلوز و شلوارها را همانجا گذاشتیم و با کوله ای نظامی دنبال دو تا سرباز راه افتادیم اردوگاه از دوتا قسمت تشکیل شده بود حیاطی که پاسداران و بسیجیان در آن بودند و حیاط دیگری که افسران و خلبانان در آن نگهداری می شدند . سربازی جوان ، بلند قد وسبزه رو به نام حمزه را به عنوان سرباز نگهبان به ما معرفی کردند در طول مسیر همه نگاهمان به پنجره ها بود برعکس اردوگاه موصل پنجره ها خالی از هر سرو نگاهی بود با خودم گفتم : یعنی اینجا برادران منتظر ما نیستند؟ در کنار هر پنجره یک سرباز بعث عراقی با کابل ایستاده بود که حکایت از خشونت و فشار و اختناق حاکم بر آن اردوگاه داشت در انتهای طبقه دوم اتاقی دوازده متری بود که ما در آن زندانی شدیم . اولین چیزی که در آن اتاق جلب توجه می کرد تسلط کامل برج دیده بانی بر ما بود وقتی سرباز خواست اتاق را ترک کند پرسید : - چیزی لازم ندارید ؟ - فقط یک تکه پارچه که پنجره را بپوشانیم . در را بست و آن روز هیچ صدایی و هیچ اثری از دیگر اسیران جنگی دیده و شنیده نمی شد با گرسنگی و تشنگی دمساز بودیم ولی وحشت از نگا ه های محمودی نمی گذاشت به چیز دیگر فکر کنیم . صبح روز بعد وقتی در آسایشگاه برادران باز شد همهمه زیادی بر خواست ما برای گرفتن خبر از موقعیت خودمان و بقیه اسیران جنگی کنجکاو بودیم ، از نگهبان خواستیم در را برای استفاده از سرویس بهداشتی و هوا خوری باز کند او گفت : فرمانده ناجی هنوز دستور نداده است . فردا صبح ناجی و محمودی و رفیق همیشگی اش آن سگ گرگی وارد اردوگاه شدند . به دستور آنها تمام اسرای قسمت بسیج و سپاه را با ضربه های بی رحم کابل به صف کردند و در آسایشگاه ما را باز کردند و ما هم همان طبقه بالا در گوشه ای ایستادیم . بعضی از نگهبان ها که استعداد و ابتکار عمل بیشتری در شکنجه دادن داشتند ، سر کابل های شان را قیر اندود کرده بودند تا پوست و گوشت را با هم قلوه کن کنند اگر یکی از برادران کوچکترین تکانی می خورد ، به بهانه در یک خط راست نبودن ، با همان کابل های قیر اندود آنها را روی دو پا سیخ و صاف نگه می داشتند ، برادران آنقدر ضعیف و رنجور بودند که با یک نگاه می شد اول تا آخر داستان آنها را دریافت . بعد از اینکه مجبورشان کردند یک ساعت در گرمای پنجاه درجه ایستاده سر به سوی آسمان بلند کنند وبا چشمان باز بدون پلک زدن به خورشید زل بزنند ، فرمانده وارد اردوگاه شد و در جایگاه ایستاد و بعد از نگاهی به طبقه بالا یعنی سمتی که سلول ما قرار داشت ؛ درباره مقررات انضباطی اردوگاه نظامی عنبر را گوشزد کرد و گفت : - خوب گوش کنید ، از امروز دستورات با انضباط بیشتری باید انجام گیرد و خلاف آن موجب تنبیه شدید متخلفین می شود . این دستورات و مقررات اردوگاه است ؛ نماز جماعت ممنوع ! اجتماع بیش از دو نفر در خارج و داخل آسایشگاه ممنوع ! حرف زدن با نگهبانان اردوگاه ممنوع ! دعا خواندن و گریه کردن ممنوع ! شوخی و خنده ممنوع ! دست دادن و رو بوسی ممنوع ! نگاه کردن به یکدیگر ممنوع ! بگیر و بیار ممنوع !عیادت از مجروح و مریض ممنوع ! سلام ممنوع !علیک السلام ممنوع ! قرآن خواندن با صدای بلند ممنوع ! جوانه زدن ریش ممنوع ! نگاه کردن به اطراف ممنوع ! ماندن در دستشویی و توالت بیشتر از یک دقیقه ممنوع ! با دختران ارتباط برقرار کردن ممنوع !همه اینها مجازات شدید دارد اما ارتباط بر قرار کردن با دخترها مجازات مرگ دارد . هروقت سربازان اردوگاه از کنار شما رد شدند ، در هر حالت که هستید موظفید سرپا بایستید و خبر دار به آسایشگاه خودتان بروید . در خارج از آسایشگاه باید حتماً لباس نظامی به تن داشته باشید ! همه اینها دستور است . با این وصف ، همه چیز ممنوع اعلام شد جز نفس کشیدن ، برای اینکه هم به در زده باشد و هم به دیوار به اتاق ما هم آمد و گفت : - شما هم قطعا متوجه مقررات اردوگاه شدید؟ - بله متوجه حرف های شما شدیم اما ما نظامی نیستیم ، ما نیروهای هلال احمریم . با این خط و نشان های سرگرد ناجی که مثل راه رفتن روی یک تار مو بود مجازات خاطی به قیمت جانش تمام می شد . لباس هایمان مندرس و رقت بار شده بود . سعی می کردیم جز به ضرورت در محیط بیرون ظاهر نشویم تا موجب غم و غصه بیشتر اسرایی که خود کوه درد بودند ، نباشیم . به سمت سرویس های بهداشتی رفتیم . ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat