امام على عليه السلام:
چه بسا خوردنى كه مانع خوردن ها مى شود!
كَم مِن أكلَةٍ مَنَعَت أكَلاتٍ
📚 نهج البلاغه حکمت 171
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯ومَا تَفَرَّقُواْ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمّىً لَّقُضِىَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُواْ الْكِتَابَ مِن بَعْدِهِمْ لَفِى شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ (14)
🍁جزء 25 سوره شوری 🍂
✍ ترجمه
💭 و (از دور پیامبران) پراكنده نشدند مگر پس از آنكه علم (به حقّانیّت آنان) برایشان حاصل شد، به خاطر روحیه كینه و حسادت كه میانشان بود، و اگر سنّتِ سابق خداوند (در مورد مهلت دادن به كفّار) تا زمانى معیّن نبود، میان آنان حكم مىشد (و اهل باطل هلاك مىگشتند) و همانا كسانى كه پس از آنان كتاب آسمانى را به میراث بردند، دربارهى آن دچار شك و تردید هستند.
⚡️نکته ها⚡️
در این آیه یك بار «جاءهم العلم» آمده و یك بار «اورثوا الكتاب» یعنى با آنكه حقّ را مىدانند و وارث كتاب آسمانى هستند باز هم راه تفرقه مى پیمایند.
شك، گذرگاه خوبى است ولى توقف گاه خوبى نیست. آن شكى كه به طور طبیعى پیدا شود و مقدّمه تحقیق و بررسى گردد، ارزش دارد، ولى اگر شك برخاسته از لجاجت و سوء ظن و سبب ركود و بى اعتنایى شود، ضد ارزش است.
🔢پيام ها 🔢
1⃣ با وجود سفارش پیامبران به وحدت بازهم مردم اختلاف كردند. «لاتتفرّقوا... و ما تفرّقوا...»
2⃣ بیشتر تفرقه هایى كه در دین پدید آمده است از جانب عالمان و دانشمندان است. «تفرّقوا... من بعد ما جائهم العلم»
3⃣ سرچشمه اكثر تفرقهها حسادت و ظلم و فزونطلبى است. «و ما تفرّقوا الا... بغیاً بینهم»
4⃣ دلیل مهلت هاى الهى ربوبیّت اوست تا هر كس در سایه آزادى و فرصت، جوهره خود را نشان دهد. «سبقت من ربّك»
5⃣ مهلت دادن یكى از سنّتهاى الهى است. «الى اجلٍ مسمّى»
6⃣ مهلت هاى الهى تا زمان معیّنى است. «الى اجلٍ مسمّى»
7⃣ شكى كه همراه با سوءظنّ باشد، شك مخرّب است. «لفى شك منه مریب»
👇👇👇
✅ @telaavat
❣ﺧﺪﺍﯾﺎ !
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ
ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ
ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ
ﯾﺎ ﺭﺏ، ﺁﻧﭽﻪ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻣﺎ قرارده
👇👇👇
✅ @ttelavat
#شهیدان
🌹#شهید_اللهیار_جابری🌹
🌷حساب و کتاب🌷
🌸یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد.
به هر کدام از مربیها یک ورقه داد که بالایش نوشته بود:
«حاسبوا قبل ان تحاسبوا».
🌸کمی پایینتر اسم چند گناه را نوشته بود و جلوی هر کدام را خالی گذاشته بود.
بعد رو کرد به مربیها و گفت:
«بیایید هر شب چند لحظه کارهامون رو بررسی کنیم و توی این برگه بنویسیم.
ببینیم خدای نکرده چند بار دروغ گفتیم، غیبت چند نفر رو کردیم، تهمت و بدبینی داشتیم یا نه، کارهای خوبمون چقدر بوده... .
آخرِ ماه با یه نگاه به این برگه، حساب کار دستمون میاد؛
میفهمیم چطور بندهای بودیم».🌸
📚:کتــاب بحر بی ساحل، ص 96
✨امــام عـلــی (عـلیــه الســـلام):
🌺هر کس به حساب نفس خود رسیدگی کند به عیب هایش آگاه شود.🌺
📚:غــــــررالـــحـــــــــــــــــــــــكم، ص 236
👇👇👇
✅ @telaavat
#شمش_طلا
#معجزه_امامصادقعليهالسلام
🔵گروهى از اصحاب امام صادق عليه السلام، خدمت حضرت نشسته بودند كه ايشان فرمودند:
- #خزانه هاى زمين و كليدهايش در نزد ماست ، اگر با يكى از دو پاى خود به زمين اشاره كنم ، هر آينه زمين آنچه را از طلا و گنج ها در خود پنهان داشته ، بيرون خواهد ريخت !
بعد، با پايشان خطى بر زمين كشيدند. زمين شكافته شد، حضرت دست برده قطعه طلايى را كه يك وجب طول داشت ، بيرون آوردند!
🔴سپس فرمودند:
- خوب در شكاف زمين بنگريد!
اصحاب چون نگريستند، قطعاتى از طلا را ديدند كه روى هم انباشته شده و مانند خورشيد مى درخشيدند.
🔵يكى از اصحاب ايشان عرض كرد:
- يا بن رسول الله ! خداوند تبارك و تعالى اين گونه به شما از مال دنيا عطا كرده ، و حال آنكه #شيعيان و دوستان شما اين چنين تهيدست و نيازمند؟
🔴حضرت در جواب فرمودند:
- براى ما و شيعيان ما خداوند دنيا و آخرت را جمع نموده است.
⚜ #ولايت ما خاندان اهلبيت بزرگترين سرمايه است ، ما و دوستانمان داخل #بهشت خواهيم شد و دشمنانمان راهى دوزخ خواهند گشت.
📚 #بحارالانوار
👇👇👇
✅ @telaavat
🌷من زنده ام🌷
#قسمت_نهم
اما باز هم وقت برگشتن از مدرسه دیدیم خبری از آقا نیست. باز هم خاله توران بود و چای شیرین او که به ناف مابسته می شد. هر چه از او می پرسیدیم می گفت: مردها که مال تو خونه نشستن نیستن، مال سرکارن. بعد از اینکه چند شب به همین منوال گذشت وقتی آبجی فاطمه آمد آنقدر به او اصرار کردیم و قول دادیم به کسی نگوییم و رازدار باشیم تا بالاخره کوتاه آمد. آبجی فاطمه آهی کشید و در حالی که بغض کرده بود: گفت آقا تو بیمارستان بستریه و ما میریم ملاقاتی آقا.بیشتر از این یک جمله چیز دیگری نگفت. اما همین مقدار هم برای گریه و زاری کردن ما کافی بود. اینکه می گفت آقا چند روز دیگه میاد، ما را آرام نکرد. روزها میگذشت و ما چشم انتظار مانده بودیم. ناله های شبانه، روزی مادرم قطع نمی شد. ضجه می زد و اسماء الهی را تا نماز صبح صدا می کرد و خدا را قسم می داد که : هیچ سفره ای بی پدر باز نشه، تاج سرم افتاده، من نباشم و او باشه و از این دست جملات که ما هم با او،هم ناله و هم نوا می شدیم. بعد از چند روز که تمام فامیل آمدند و چیزهایی گفتند، بالاخره از فال گوش ایستادن و حرف های بریده بریده فهمیدیم چند روزه که آقا در بیمارستان بیهوش و ممکنه حالا حالاها خوب نشه و به این زودی ها نتونه به خونه برگرده. تا آن موقع فقط فهمیدیم برای آقا که در پالایشگاه کار می کرد حادثه ای رخ داده است.
بعد از یک ماه از طرف محل کار اقا سه نفر آمدند و ضمن توضیح جزئیات حادثه که ما برای اولین بار می شنیدیم گفتند : این طلای سیاه لعنتی که ته زمین خوابیده، هم خیر داره هم شر. تا بره اجاق های مردم رو گرم کنه، جون صدها آدم رو می گیره. آنها به کارگرانی که در طول این سالها در چاه های نفت و کوره ها و پالایشگاه های نفت جان داده اند، اشاره کردند و گفتند: ((ما نونمون رو تو خونمون می زنیم)). بعد همکار آقا شروع کرد به شرح حادثه: وقتی بشکه ی داغ قیر روی پای آقای آباد برگشت، فقط صدای فریاد سوختم، سوختم رو می شنیدیم اما خودش رو نمی دیدیم. متوجه شدیم آتش تمام هیکل درشتش رو گرفته . اون فقط می دوید و از ما و مخازن دیگه دور می شد. اگه با اون آتیشی که به تنش افتاده بود و دم به دم شعله ورتر می شد کنار مخازن می ایستاد تمام بخش، آتیش می گرفت و یه نفر هم زنده نمی موند. همین طور که می دوید لباساش رو می کند تا جایی که خودش افتاد و ما با یه پتو تونستیم آتیش رو خاموش کنیم و سریع به بیمارستان اعزامش کنیم اما دیگه تمام هیکلش سوخته بود. معنی کار بابا را بعد ها فهمیدم و این اولین تصویر من از واژه ی فداکاری بود. یک سالی در بیمارستان O.P.D که یکی از پیشرفته ترین بیمارستان های کشور بود بستری شد و تحت مداوا قرار گرفت. دو ماه اول بیهوش بود. یواش یواش به هوش آمد اما چیزی یادش نبود.
حتی ما رو نمی شناخت. زندگی برای ما مخصوصا برای مادرم خیلی سخت شده بود. دسترنج قیر و نفت خرج دوازده سر عائله می شد.همه ی بچه ها محصل بودند. فقط برادر بزرگم کریم بعد از کلاس نهم به هنرستان فنی حرفه ای( کارآموزان) رفته بود تا بعد از تحصیل استخدام شکرت نفت شود و در بخش فنی کار کند. حادثه ای که برای بابا پیش آمد به یکباره همه ی ما را بزرگ کرد. کریم و رحمان می خواستند جای خالی آقا را پر کنند و خودشان یک پا آقا شده بودند. من هم دیگر آن دختر بچه ی شاد قبلی نبودم. لبخند می زدم اما لبخندم آنقدر کمرنگ بود که بیشتر به گریه شبیه بود. جای خالی آقا آنقدر خانه را بی رمق کرده بود که همه ی برادرهای بزرگ تر بعد از مدرسه چند ساعتی در نانوایی یا بقالی پادویی می کردند و یکی دو تومانی به خانه می آوردند و سفره هنوز به برکت بازوی آنها باز و بسته می شد.حالا دیگر آنها هم نان آور خانه بودند; خانه ای که تا دیروز آقا تنها نان آور آن بود و دائما در حال بنایی و جوشکاری و رنگ کاری بود و در اوقات استراحتش به هر هنری مشغول می شد. برای کمک خرج خانه، دفترهای مشق و تمرین حساب و هندسه را برای ما با برگ های باطله ی شرکت نفت می دوخت و جلد می کرد. اول زمستان همه ی باقتنی ها را می شکافت و شال و کلاه و ژاکت جدید می بافت.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
462.mp3
976.2K
🔸🔶 قرائت صفحه 462 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 سه شنبه
🔸 ۲۶ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۳ ذالقعده سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۱۷ جولای سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ارحم الراحمین»
🗒 مناسبتها:
🔻تولد "ابن مُنَیر" فقیه و مفسر مسلمان مصری (620 ق)
🔻رحلت استاد کبیر "آیتالله سید محمد فشارکی" فقیه محقق و عالم امامی (1316 ق)
🔻بازگشت محمدعلی شاه به ایران پس از پناهندگی به روسیه برای تصاحب سلطنت (1290 ش)
🔻شروع به کار اولین دوره شورای نگهبان (1359 ش)
🔻قطع روابط سیاسی فرانسه با ایران در جریان جنگ تحمیلی (1366 ش)
🔻درگذشت میرزا محمدحسن سیفی قزوینی معروف به عماد الکتاب (1315 ش)
🔻بنا به تقاضای روحانیون و اصلاحطلبان احمدشاه میرزا حسن خان وثوقالدوله را به رئیس الوزرائی برگزید (1297 ش)
🔻روز ملی و انقلاب "عراق"
🔻مرگ "آدام اسمیت" اقتصاددان و فیلسوف معروف انگلیسی (1790 م)
🔻وقوع ماجرای کشتار میدان مشق در پاریس در جریان انقلاب فرانسه (1791 م)
🔻انجام اولین عکسبرداری از ستارگان آسمان در انگلستان (1850 م)
🔻آغاز کنفرانس "پوتسْدام" با حضور سران متفقین در آلمان (1945 م)
🔻وقوع دومین کودتای حزب بعث عراق به فرماندهی "احمدحسن البکر" (1968 م)
🔻کودتای "داودخان" علیه "ظاهر شاه" در افغانستان و اعلام رژیم جمهوری در این کشور (1973 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
همان گونه كه فرزند نبايد به والدين خود بى احترامى كند، والدين نيز نبايد به او بى احترامى كنند
📚 ميزان الحكمه جلد13 صفحه508
👇👇👇
✅ @telaavat
✳️ یک آیه با #تفسیر
✨تعهد مسلمان نسبت به #خانواده
📖و الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّتِنَا قُرَّةَ أَعْينٍُ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا
✨آيه74 سوره فرقان
✍و کسانی که میگویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرارده، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان!»
💠پیام ها 💠
1- هرمسلمانی در برابر همسر و فرزند و نسل خود #متعهد است و باید براى عاقبت نیكوى آنها تلاش و دعا كند. «ربّنا هب لنا من ازواجنا...»
2- در #تربیت علاوه بر علم وتلاش باید از خدا نیز كمك خواست. «ربّنا هبلنا...»
3- #فرزند_صالح، نور چشم است. «قرّة اعین»
4 - #تشكیل_خانواده وداشتن همسر و فرزند و #دعا براى بدست آوردن آنها، مورد توجّه اسلام است. «ربّنا هب لنا...»
5- در دست گرفتن #مدیریت_جامعه، آرزوى عبادالرحمن است، زیرا عهده دار شدن #امامت و رهبرى متّقین، ارزش است. «واجعلنا للمتّقین اماما»
6- در #دعا به حداقل اكتفا نكنید، بلند همّت باشید. «واجعلنا للمتّقین اماما»
👈(خدایا ما را در رسیدن به كمال، رهبر متّقین قرار ده، نه آنكه تنها از متّقین باشیم)تمام و کمال را بخواهیم
👇👇👇
✅ @telaavat
🍀 #برگ_سبز
💠مرحوم سید شهاب الدین مرعشی نجفی از پدرشان مرحوم آیت الله سید محمود نجفی مرعشی، نقل می کنند که:
🍃"من سال ها دنبال این بودم که قبر حضرت زهرا سلام الله علیها را بیایم. سال ها نذر کردم، توسل جستم تا در خواب امام صادق یا باقر علیهما السلام را دیدم. (تردید از خود ایت الله نجفی بوده است.)
🍃در خواب به ایشان می فرمایند که چرا انقدر تلاش می کنی و نا آرام هستی؟
🍃گفتم اقا من می خواهم قبر حضرت زهرا سلام الله علیها را بدانم کجا است و حضوری بروم.
🍃حضرت فرمودند: (به این مضامین) مخفی بودن آن سری دارد که تا ظهور امام زمان علیه السلام هم امکان پیدا شدنش نیست.نکته ای که حضرت در خواب می فرمایند این است که "علیک بکریمة اهل البیت".
🍃مرحوم مرعشی گفتند: من فکر کردم حضرت زهرا سلام الله علیها را می فرمایند که گفتم خوب آقا من هم دنبال همین امر بوده و به دنبال قبر حضرت زهرا سلام الله علیها هستم.
🍃فرمودند نه! حضرت معصومه در قم. بعد در ادامه به این مضمون فرمودند: هر جلالت و عظمتی که قرار بود در حرم حضرت زهرا سلام الله علیها قرار دهند، آن را در حرم حضرت معصومه قرار داده اند و این نکته مهمی است که این در مورد هیچ کدام از امامزادگان دیگر مطرح نشده است.
👇👇👇
✅ @telaavat
#شهیدان
🌹 #شهید_محمد_مرتضوی 🌹
🌷نامه🌷
🌸بعد از مدتها چشم انتظاری، نامهاش از جبهه به دستمان رسید.
🌸پاکت نامه را که باز کردم، یک برگهی کوچک داخلش بود.
روی همان، نامهاش را نوشته بود.
وقتی آمد مرخصی،
🌸گفتم:
«محمد جان! اگه اونجا کاغذ پیدا نمی شه، خب از اینجا ببر».
🌸گفت:
«نه مادر جان! کاغذ پیدا میشه، اما چون متعلق به بیت الماله، نمیخوام خدای نکرده چیزی از بیت المال پایمال بشه». 🌸
📚:مجموعه رسم خوبان، کتــاب تقوای مالی، ص 83
✨امــام عـلــى (علـــيه الســلام):
🌺قلم های خود را نازک کنید و سطرها را نزدیک به هم گیرید
و زیادتی کلمات را حذف کنید و مقاصد و منظورها را در نظر بگیرید!
بر حذر می دارم شما را از پر حرفی و پر نویسی،
زیرا اموال مسلمانان نمی تواند این گونه خسارت ها را تحمل کند.🌺
📚:الــخـــصــــــال، ج1، ص310
👇👇👇
✅ @telaavat
🌷من زنده ام🌷
#قسمت_دهم
همکلاسی هایم باور نمی کردند شال و کلاه و ژاکتم را آقا با سیم دوچرخه های اسقاطی پسرها و به صورت هشت میل برایم می بافد. گل های باغچه مان رنگ خود را ازدست داده بودند. به چشم من دنیا کمرنگ شده بود . هرکس که می آمد می گفت دست مشدی به گل ها نشسته و الان که نیست گل ها پژمرده اند. گاهی با گل ها و مرغ و خروس های خانه حرف می زدم; انگار حتی گل های باغچه و مرغ و خروس ها هم احساس کرده بودند که آقا دیگر نیست. همیشه پشت پای مرغ کاکلی ده دوازده تا جوجه در حال دویدن بود. او نمی گذاشت یک دانه برنج در راه آب برود. با وجود ده تا بچه ته سینی هیچ وقت چیزی نمی ماند و آقا با آشغال سبزی به مرغ و خروس ها آب و دانه می داد. هر شب جمعه برای پدر و مادر و رفتگان خاک به اهل مسجد خیرات میداد. هر صبح جمعه کاچی سید عباسش به راه بود و چند شاخه شمع روشن می کرد و در طول هفته روزی نبود که یک بشقاب غذا برا همسایه به نیت به جا آ وردن حق همسایه گری و رد مظلمه از خانه بیرون نرود. خانه ی ما سرقفلی مسکینان بود. اگر گدایی در خانه را می زد تا به او آب خنک نمی داد و سیرش نمی کرد و پاپوشش نمی داد نمی گذاشت دست خالی برود. می گفت: بعضی اولیا در لباس ژنده و ژولیده و با هیبت مسکینان در خانه را می زنند و ما نمی دانیم. غفلت نکنید. همه را راه دهید و در راه خدا خیرات بدهید.
امام زمان در بین ماست. به همه سلام کنید شاید یکی از آنها او باشد.
حالا باغچه ی حیاط که پژمرده شده بود تا مرغ و خروس ها و مدرسه و مسجد و همسایه و گدا و ... همه می دانستند که دیگر آقا نیست. یادم نمی آید بعد از این حادثه دوباره کی نخودچی کشمش خوردم اما می دانم هرگز طعم نخودچی کشمش بابا را نداشت. کریم و رحیم که برادرهای بزرگ خانه بودند برای اینکه فضای مغموم خانه را عوض کنند غروب که می شد توپ دو پوسته و بساط گل کوچیک راه می انداختند و من هم دروازه بان می شدم. دروازه بان هر گروهی که می شدم برنده ی حتمی همان تیم بود. با هیجان و شدت دنبال توپ می دویدند اما وقتی توپ به دروازه نزدیک می شد، سرعتشان را کم می کردند و توپ به آرامی در بغل من جا می گرفت و من هیجان زده مورد تشویق قرار می گرفتم. اول فکر می کردم دروازه بان ماهری هستم اما بعدها فهمیدم که نه آنها می خواهند من شاد باشم وهورا بکشم. بعضی وقت ها با برادرها، خاله بازی می کردم. اگر چه روزها به رفت و آمد بین خانه و بیمارستان می گذشت اما همه سعی می کردند فشار غیبت آقا را به نوعی جبران کنند. رحمان کشتی گیر محله بود. همه ی زیر اندازها را تشک کشتی کرده بود. دائما زیر خم یکی از بچه ها را می گرفت و به من می گفت: مصی تو داور!
من که حسابی خودم را باور کرده بودم با خودم فکر می کردم: مصی تو که در کار دروازه بانی گل کردی حتما می تونی داور کشتی هم باشی. رحمان کشتی گیر بامرامی بود. می گفت همه چیز قاعده دارد، وزن و اندازه دارد. به همه فرصت و لذت پیروزی و قهرمان شدن را می چشاند. آنقدر با گوش های شکسته اش زمین زد و زمین خورد تا در وزن پنجاه و دو کیلو ی کشتی فرنگی، قهرمان خوزستان شد.
سال تحصیلی با همه ی سنگینی و فشار و فراقی که داشت به پایان آمد و زمان گرفتن کارنامه رسید. کریم کارنامه همه ی بچه ها را گرفت و ما را به خرج خودش برای بستنی خوردن به شکرچیان ادیبی دعوت کرد. فقط رحمان با ما نبود. او سرسختانه به کار نانوایی چسبیده بود. آن روز هرچه پرسیدم چرا رحمان نیامده، کسی چیزی نگفت. کریم نمی خواست طعم و مزی ی بستنی در کام ما تلخ شود اما بعدها شنیدم که باهاش دعوا کرده که : لامصب این همه تجدیدی رو چطوری بار میکنی! فقط نقاشی و ورزش تجدید نشدی که اونم حتما در حقت ارفاق کردن. وقتی کارنامه ات رو گرفتم حتی نمی شناختنت. منو با تو عوضی گرفتن، یه پس گردنی گرم خوردم و با لگد از مدرسه پرتم کردن بیرون. اینم پاداش برادر رحمان بودن و برادر تنبل داشتن.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
🌻پروردگارا
✨افتخار سجده کردن بر آستان قدسی ات را هرگز از من نگیر...
✨چرا که هر گاه برتو سجده میکنم،روحم را نوازش میکنی
و به من آرامش ژرف میبخشی..
✨پس ای بخشنده ترین بخشندگان بگذار تا ابد بنده کوچک توبمانم
🌙شبتون خدایی
👇👇👇
✅ @telaavat
463.mp3
957.4K
🔸🔶 قرائت صفحه 463 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 چهارشنبه
🔸 ۲۷ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۴ ذالقعده سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۱۸ جولای سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا حی یا قیوم»
🗒 مناسبتها:
🔻مرگ "محمدولی خان سپهدار تنکابنی" از سیاستمداران مشهور دوران مشروطه (1305 ش)
🔻استعفای دکتر "علی امینی" از نخستوزیری رژیم پهلوی (1341 ش)
🔻پذیرش رسمی قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی جمهوری اسلامی ایران (1367 ش)
🔻تأسیس نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (1369 ش)
🔻ارتحال فقیه جلیل و عارف واصل آیتالله "سید رضا بهاءالدینی" (1376 ش)
🔻شهادت شهید مسعود پرویز (1361 ش)
🔻بهشتزهرا گورستان جدید تهران افتتاح شد. (1349 ش)
🔻در سودان کودتای نظامی شد و سرگرد هاشم عطا قدرت را در دست گرفت (1350 ش)
🔻ایران به تونس برای سدسازی سی میلیون تومان وام داد (1352 ش)
🔻ژنرال حسن البکر به جای عارف رئیسجمهوری عراق شد. (1347 ش)
🔻وفات "مهلبی" کاتب و دانشمند مصری (656 ق)
🔻درگذشت "عطاملک جوینی" سیاستمدار و مورخ شهیر ایرانی (681 ق)
🔻آغاز نخستین کنگره بینالمللی امامزادگان (1434 ش)
🔻کشف ماهیت کهکشانِ راه شیری توسط "ویلیام هرشِل" ستارهشناس انگلیسی (1782 م)
🔻آغاز جنگهای بیستوپنج ساله انگلستان و دانمارک (871 م)
🔻تولد "رابرت هوک" دانشمند انگلیسی و پایهگذار علم هواشناسی (1635 م)
🔻تصویب قانون استقلال هند در پارلمان انگلستان (1947 م)
🔻قتل "زُهَیر محسن" مبارز فلسطینی توسط عوامل مشترک مصر و اسرائیل (1979 م)
🔻درگذشت خانم "جِین اوسْتین" بانوی داستاننویس انگلیسی (1817 م)
👇👇👇
✅ @telaavat