#جُرعه_ای_معرفت
🔻 سلطان محمود غزنوی از هندوستان بر می گشت و جواهراتِ بسیاری آورده بود و در صندوق هایی بر پشت اسبها گذاشته بودند؛
🔸 در راه در کوه، یک مرتبه پای یکی از این اسبها لغزید و صندوقی که حمل می کرد، افتاد روی زمین و جواهراتش در دامنه کوه پخش شد.
🔹 سلطان امر به یغما و تاراج داد که وزرا و لشگریانش هر که هر چقدر میخواهد برود بردارد. خودش از آن جا دور شد که کسی خجالت نکشد؛ همه وزرا و سربازان برای جمع آوری جواهرات رفتند.
🔸 وقتی سلطان محمود دور شد، دید یک نفر پشت سرش دارد میآید؛ نگاه کرد دید اَیاز است گفت پس چرا تو نرفتی جواهر جمع کنی؟
🔹 گفت: قربان از ولیّ نعمت به نعمت پرداختن را ظلم دیدم؛ من شما را میخواهم؛ وقتی شما را دارم چه نیازی به جواهرات دارم.
🔸 این مرتبه ی ائمه اطهار علیهم السلام، نسبت به خدای متعال است که از ولیّ نعمتِ خودشان که خداوند متعال است به نعمت هم مشغول نمیشوند.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🔺حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری.
✅ کانال رسمی #تلاوت_برتر
🆔 @telavat_bartar