#و_الباب_المبتلی_به_الناس…
کریم
به کسی می گویند
که با لبخند، در را به روی تو باز کند
بی آنکه
از صدای در
خاطره ی خوشی داشته باشد...
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
#یا_قتیل_العبرات…
گاهی هم
بهشت را به بها (ی یک قطره اشک) می دهند
نه به بهانه (ی هفتاد سال نماز و روزه).
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
#بانوی_اربعین!
چهل روز است دارم از خودم سؤال می کنم...
.
.
انگار
حسینی شدن ما
راهی جز
بی حسین شدن تو
نداشت...
#حتی_بیشتر
#این_اربعین_به_لطف_خدا_کربلایی_ام
@telkalayyam
#لبیک_داعی_الله
تا قبل از عاشوارا شاید بشود یک جایی را پیدا کرد و گوشه ای خزید یا سر و صدایی راه انداخت و صدای غربت امام را نشنید اما عاشورا هر چه به اربعین نزدیک تر می شود صدا بلندتر و برانگیزاننده تر می شود آنقدر که هیچ صدای دیگری انگار به گوش نمی رسد. آدم ها هرچقدر هم که دوووور شده باشند اربعین که می شود مجبورند سری برگردانند به سمت کربلا… به جایی که صدا از انجا می آید.
بعضی ها زودتر به سمت صدا می روند. از همه ی مال دنیا، مایحتاج مختصری را به اندازه ی یک کوله پشتی برمی دارند و به سمت صدا پرمی کشند… صدا آنقدر کشش دارد که حتی بی دست و پایی و ضعف و مریضی و پیری، حریف به سردویدن جان های مشتاق نیست. بعضی ها به دلیلی که خودشان هم از ان بی خبرند فقط با دلشان همراه این کاروانند. صدا آن قدر قدرتمند و واضح و شفاف و رساست که رسانه ها هم رسانایی شان را مدیون او هستند.
آنهایی که عاشورا سپر برداشته بودند اربعین سپر می اندازند و آنهایی که عاشورا تیر می انداختند، اربعین سپر برمی دارند.
اربعین همه ی ذرات در تلاطم اند. ذره های عاشق حس فرصت دوباره ی عاشقی دارند. ذره های غافل حس جاماندگی و تکاپوی رسیدن دارند. ذره های مغرور حس ذره گی دارند و ذره های بزرگ حس حقارت و کوچکی… .
صدا، سازهای مخالف را به تحدی می خواند. صداهایی را که ادعای جهانی بودن دارند… صداهایی را که خودشان را نسخه ی آرامش و امنیت و سعادت می دانند… صداهایی را که یک سال همه ی دنیا را به سمت خودشان کشانده بودند… .
صدا آنقدر با سخاوت است که دوست و دشمن را پذیرایی می کند. فقرا را به پادشاهی می رساند و پادشاهان را مجبور به گدایی می کند. حتی مردمی که رنج معیشت دارند به طمع می افتند که چون پادشاهان سخاوتمند شوند و حتی دولت ها که سر و صدای نسخه ی اقتصادی و محار فلان و بسته ی نجات بخش بهمان دارند به طمع می افتند که بی سر و صدا خزانه شان را از سفره ی این صدا پر کنند.
دوست و دشمن چه برای ماندن چه برای جانماندن باید چنگ به دامن اربعین بزنند. رسانه ها برای دیده شدن. اهل ساز و آواز برای شنیده شدن….
صدا دوست و دشمن را بی اراده به سمت خودش می کشاند. من توی این مسیر حتی مرد عنکبوتی را دیدم و باربی و بت من و لاک پشت های نمی دانم چی را دیدم که رنگ و رو رفته و چروک خورده آویزان شده بودند به پشت پیراهن بچه ها و داشتند به کربلا می رفتند. همین هایی که ساخته شده بودند تا بچه های ما را از کربلا دور کنند حالا چنگ زده بودند به دامن کربلا که زیر دست و پا نمانند.
اربعین صدای غربت امام است که آدمها را از همه جای جهان به سمت خودش می کشاند و می رساند به قبه ای که دعا زیر آن مستجاب است… .
@telkalayyam
#لیستنقذ_عبادک_من_الجهاله_و_حيرة_الضلاله
و صدای آن پیرمرد هنوز در گوشم است
که با چشم اشکبار از حرم بیرون می آمد
و بلند می گفت:
خیلی خوب شد…. خیلی خوب شد…
@telkalayyam
#ریان_برگرد...
ریّان بن صلت می گوید:
می خواستم از خراسان برگردم به عراق
رفتم که با امام رضا علیه السلام خداحافظی کنم.
توی راه با خودم گفتم یادم باشد بعد از خداحافظی، یکی از لباس های امام را از ایشان بگیرم که کفنم باشد.
باز با خودم گفتم یادم باشد از آقاچند درهم از مال شخصی خودش را بخواهم که تبرک باشد و با آن ها برای دخترهایم انگشتر بسازم
پیش امام رسیدم
از فکر جدایی با امام و شدت دلتنگی گریه کردم و اصلاً کارهای دیگر را یادم رفت.
بیرون آمدم.
امام صدایم زد: ریّان برگرد!
برگشتم
فرمود دوست داری یک مقدار از درهم های خودم را بدهم تا برای دخترهایت انگشتر بسازی؟
دلت می خواهد یکی از پیراهن هایم را بدهم که هر وقت از دنیا رفتی، با آن کفنت کنند؟....
.....
ر.ک: منتهی الآمال/ج2/باب دهم/فصل سوم/گفتار پنجم
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
احمد را با خودم برده ام توی یکی از این همایش هایی که بیشتر مدعوین چرت می زنند و صرفاً دارای ارزش خبری است... موقع بیرون آمدن چند تا فرم به ما می دهند که بالای آنها نوشته: فرهیخته ی ارجمند....
برگشته ایم خانه
احمد به خواهر کوچکترش: افتخار کن بابا فرهیخته ی ارجمنده...
خواهرش: نخیرم؛ اصلا فرهیخته ی ارجمند؛ جدّ و آبادشونه...
http://2ta7.persianblog.ir/post/47/
#نقش_فرزندان_در_تربیت_پدر_ومادر
@telkalayyam
#راه_های_رسیدن_به_خدا
پسرک یک بار در مراسم تعزیه حضور یافته .
از بین کاراکترهای مختلف با اسب ارتباط عجیبی برقرار کرده... فضای ذهنی و تخیلاتش را اسب ها پر کرده اند و شب و روز با هم روزگار می گذرانند...
اسب هایی با شخصیت های متنوع و محیرالعقول...
اسب هایی که گاهی مرزهای خیال را زیر سم می گذارند و در عالم واقع حسابی دردسرساز می شوند...
پسرک به روضه خوانی هم علاقه ی وافری دارد...
اوج روضه اش اینجاست که وقتی امام از اسب به زمین افتاد...
حالا مناجات دلخواه خودش را هم پیدا کرده:
یا ذوالجناح والاکرام!
#غلامرضای_عمو
#قبل_از_چهار_سالگی
#چگونه_با_اسب_به_خدا_برسیم
@telkalayyam
#یلدا
نه فال حافظ و نه چای داغ می خواهد
دلم زیارت شاهِ چراغ می خواهد
@telkalayyam