#چقدر_آه_کشیدم_شهید_چمران_را
1. دیروز که آن فیلم چند دقیقه ای شهید چمران پخش شد، به همکارم گفتم این فیلم به صد بار دیدن می ارزد. نه به خاطر این که حالا یک نفر توی این فیلم رسوا شده است یا نشده است. به خاطر این که آدم حسرت می خورد از اینکه امروز چقدر جای یکی مثل شهید چمران خالی ست.
آن آقای محترم، درست یا غلط، توی آن فیلم با ادبیات زمان خودش حرف زده است. بدشانسی آن آقا فقط این بود که ادبیات و سطح فکرش با یکی مثل شهید چمران مقایسه شد و گرنه امثال آن آقا توی دنیای سیاست فراوانند اما مثل شهید چمران با آن متانت و اخلاق و افق نگاه، همیشه کم بوده اند.
2. کمال گرایی توی فطرت آدم هاست و از طرفی این قلب ها هستند که برای آدم تصمیم می گیرند و انتخاب می کنند و آدم مجبور است انتخاب قلبی اش را انتخاب کامل و بی نقصی جلوه دهد و برای تمایلش هزار جور منطق و دلیل و سند و مدرک دست و پا کند.
به هر حال من هم امروز به صاحب قلب ها متوسل می شوم و در انتخابات شرکت می کنم. به آن اقای بدشانس محترم هم رای نخواهم داد و به انتخاب اکثریت احترام خواهم گذاشت.
3. به امید آن جمعه ای که همه ی قلب ها به انسان کامل متمایل شوند و او را که برگزیده ی خداست بر انتخاب های ناقص و کوچک خود ترجیح دهند.
به قول عزیز
الهی به حق پنج تن خدا صاحبمانو برسانه….
#هذا_یوم_الجمعه
@telkalayyam
#قد_اقبل_الیکم_شهرالله
روی
ماه
خدا
را
ببوس…
……………..
عنوان کتابی از مصطفی مستور
@telkalayyam
#شکوه_امر_خدا
عاشق این است که من یا مادرش با همان لحنی که قربان صدقه اش می رویم امر و نهیش کنیم.
حتی خودش مدام یادآوری می کند که این جا جای امر و نهی است.
مثلا می رود کنار راه پله و با همان لهجه ی شیرین و خوردنی که شصت درصدش را حرف دال تشکیل می دهد صدا می زند: بگو نرو نزدیک پله. می افتی بابا جون.
و من باید بگویم: نرو نزدیک پله می افتی بابا جون. و این باباجون را باید با تاکید بگویم تا آن حالت وصف نشدنی به او دست بدهد.
یا دستش را گرفته ام و توی کوچه راه می برم . می گوید: بگو از توی آب ها راه نرو . خیس می شی بابا جون
و من باید بگویم از توی آب ها راه نرو خیس می شی باباجون.
و این بابا جون را باید خیلی کش بدهم
یا من سر کار هستم که تلفن زنگ می زند و او پشت گوشی است. ساعت دوایش شده اما مادرش حریفش نشده که به او دوا بدهد.
از پشت گوشی می گوید: بگو دواتو بخور که زود حالت خوب بشه بابا جون
و من بگویم دواتو بخور که زود حالت خوب بشه. و او بگوید: باباجونشم بگو و من دوباره بگویم دواتو بخور که زود حالت خوب بشه باباجون...
و بعد از چند ثانیه صدای گریه اش را بشنوم که ناشی از قورت دادن دوای تلخ است و صبر کنم تا کمی گریه اش بند بیاید و بگوید : بگو آفرین باباجون که دواتو خوردی
و من بگویم : آفرین باباجون که دواتو خوردی و او دیگر گریه نکند و خداحافظی کند.
انگار این توی فطرت ما آدم هاست که دوست داریم کسی که ما را امر و نهی می کند یک جور ویژه ای دوستمان هم داشته باشد و دوست داریم کسی که یک جور ویژه ای دوستمان دارد حتما امر و نهیمان کند...
............
از یادداشت های سال ۱۳۸۸
شکوه امر خدا، عنوان کتابی ست از حجةالاسلام علیرضا پناهیان:
http://www.bayancenter.ir/products/books/page/shop.product_details/product_id/18/flypage/flypage.tpl/pop/0.html
#نقش_فرزندان_در_تربیت_پدر_و_مادر:
http://2ta7.persianblog.ir/post/17/
@telkalayyam
#ایها_المجتبی_یابن_رسول_الله...
کریم
به کسی می گویند
که با لبخند در را به روی تو باز کند
بی آنکه
از صدای در، خاطره ی خوشی داشته باشد
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
#والامة_مصرة_علی_مقته
از اعمال شب نوزدهم یکی این بود که صد مرتبه بگویی
اللهم العن قتلة امیرالمؤمنین
و هر بار به این فکر کنی
که مگر بابای ما را چند نفر کشتند؟
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
#روضه_های_قرآنی
یومئذ تُحدّثُ أخبارَها
زلزال/4
چاهی که تو در آن سر فرو می بردی
یک روز
به سخن می آید...
#تلک_الایام
@telkalayyam
#هر_گیاهی_شیعه_ی_روییدن_است
دل سروده ای از مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام
و فی صدری لباناتٌ
إذا ضاق لها صدری
نکَتُّ الأرض بالکفِّ
و أبدیت لها سرّی
فمَهما تنبتُ الأرضُ
فذاک النّبتُ من بذری
در سینه رازهایی دارم
هر گاه سینه ام از آن ها به تنگ می آید
با دست بر زمین می کوبم
و راز دلم را برای زمین بازگو می کنم
پس هر گاه زمین گیاهی برویاند
آن گیاه
راز دل من است....
..........
این شعر را به همراه داستان آن از اینجا بخوانید:
منتهی الآمال(محدث قمی)/باب دوم/فصل هفتم/در بیان حالات میثم تمار
.........
تیتر: مصرعی از احمد عزیزی
#حتی_بیشتر
@telkalayyam