eitaa logo
ترور رسانه
1.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
849 ویدیو
45 فایل
راهبردها و اقدامات #آمریکا در مواجهه با ایران💠 همراه با ✅ تاریخ معاصر مدیر @Konjnevis 📘جهت خرید #کتاب : @Adminketabb 💥لینک کانال کتاب های سیاسی تاریخی: https://eitaa.com/joinchat/562167825C0712bdfc96
مشاهده در ایتا
دانلود
خوب که نگاه کنی می بینی طبیعت چه اسراری تودلش داره که با زبان بی زبانی به ما میگه یک دانه وقتی ازدل خاک و تاریکی شروع می کنه به جوانه زدن اولین چیزی رو که میبینه وعاشقش میشه نور وروشنایی است واین عشقش به آفتاب منجربه رشد و بالندگی دانه میشه. آدم ها هم بانگرش ها وعشق وعلاقه مندی هاشون میتونن مسیر رشد و تعالی رو دنبال کنن، یا برعکس سقوط و نابودی رو طی کنند. پس بیایید همیشه عاشق نور و روشنایی بمونیم. زیرا عشق به روشنایی مارو دانا خواهد کرد و دانایی باعث توانایی و تعالی روح میگردد. چه خوش گفته است مولوی «زخاک تیره می روید ولیکن، نگاهش برشعاع آفتاب است». ☄☀️☄ ✍ @chaharrah_majazi
#طرح_حفظ #قسمت_۱۴ 🔹موضوع:بخشش هنگام خشم 🔸#آیه: وَإذا ما غَضِبُواْ هُمْ یَغْفِرُون 🔺ترجمه:و هرزمان که خشمگین شوند،می بخشند. (شوری/37) 🔍 @chaharrah_majazi
لُــــقمِــہ اے براے آقایون😉 هروقت مردی به زنی چند شاخه گل هدیه میده یا یادداشت های عاشقانه اش مورد نیازش رو یادداشت می کنه به اون زن اجازه میده تا بدونه چقدر منحصر به فرده. #همسرانہ 💑 #عشق_برتر 💞 @chaharrah_majazi
سلام دوستان😍 یه خبر خوب داریم براتون😍😍😍 از الان داستان جدیدمون شروع میشه😃 هرشب شب ساعت ۲۲:۰۰ @chaharrah_majazi
💖بــســـمــ ا... « » با این دفعه تقریبا پنجمین بارے بود که آن دوکودک معصوم رو میدیدم. هر وقت حوصله ام سر می رفت و دچار تکرار روزمرگي می شدم، تصمیم میگرفتم مسافتے رو پیاده روی کنم و در این میان تمامی حوادثی که دورو برم اتفاق می افتاد رو از نگاه می گذراندم... همیشه قسمت هاے جنوبی وحاشیه ای شهر،دردها وناگفتنی های بسیارے داشت،که ساختمانهای بلند و جذبه های خیره کننده بازار مانع از دیدن این حاشیه ها می شد ، و یا کوچکی و محقر بودن این خانه ها به چشم نمی آمدند همچون خطای دیدی که اصلا لحاظ نمی شدند... 👑پاتوق کودکان زیر درخت انجیر بزرگی بود که از پای آن،جوے آبی می گذشت و در تهِ جوی جلبک هایی بودند که رنگِ چرکِ خاک به خود گرفته بودند و گه گاهی لنگه کفشی خمیازه کِشان مسیر جوی را طی می کرد. ★ صدای قورباغه های بر گل نشسته وجیرجیرکها،گوش فلک را کر می کرد. در این میان هم موش ها فرصت جولان بسیارداشتند،ازاین سوی جوے به آن سوی جوے خوشحال وخرامان،آزاد و بی قید... بخاطر اینکه آنجا تله موشی نبودتا به دام افتند،آن مکان خودش به منزلهٔ تله ای بود تا یکباره اندیشه وذهنِ هر رهگذري را به دام افکند و لحظه ای در خود غرق سازد.چون مُردابی که طعمه را درخود فرو میبلعد... ∞ ∞ ∞ نگاهم به آسفالت زیرپایم افتاد،که چون صورتِ آبله ای بود که هنوز زخمهایش خوب نشده بود،درمیان صدای جیرجیرکها که به کنسرتی شبیه بود، باصدای تیزو یکسره بی هیچ سکوتی می خواندند و آرامشِ فضا را برهم می ریختند. صدای دوکودکی نظرم رو جلب کرد دو پسر بچه،یکی پا برهنه ودردستش چوبی بود ودیگری که قدبلندتری داشت ونحیف. لباسهایشان کهنه و پرچرک،موهایشان ژولیده ،نگاهشان معصوم وبر لبشان خنده وشادمانی موج می زد... دنیای این کودکان محدود به سایه تک درخت انجیر و جوے آبی بودکه درآن شنا می کردند،گویی آنها با واژهٔ پارک،سرسره ،تاب،اسباب بازی ،خوراکیهای خوشمزه بیگانه بودندو درعوض دایره لغات ذهنشان پر بود از گرسنگی، کتک ،عطش گرما،سرمای سوزان ،برهنگی،اعتیاد،تنهایی... همینطورکه دایره لغات کودکان را در ذهنم ورق می زدم با اشاره دست آنهارا صدا زدم ودو کودک به سمت من آمدند. ادامه دارد... ✍ @chaharrah_majazi
🔴 کتابی که ۱۴۰۰ سال پیش خبر از چگونگی آفرینش منظومه شمسی می دهد❗️ {آيا آفرينش شما مشکل تر است يا منظومه شمسی؟ جوانب آن را بهم آورده غلظت آن را بالا برد و آن را ساخت و شب و روز را برای آن درست کرد! “زمين و سيارات را نوآوری نمود} واژه «سَـمْـک» به معنی: غـلظت و تراکم و کـلـفــتیِ بهـم برآمده است. يعنی جمع و جور و کلفـت و متراکم شده. و واژه «رَفع» در آيه نيز به معنی: "بالا بردن و افزايش دادن" است که از معانی آن است. 💢نکات آيات: ۱ـ‌ زمين و سيارات در ابتدا به هم متصل بوده اند، بعد از هم باز شده و بلند شده اند. ۲ـ ميان سيارات ستوندهای نامرئی وجود دارد. ۳- ميان سيارات تعادل وجود داد. 👇👇👇👇 ۱- منظومه شمسی در ابتدا در کـنـار هـم تشکیل شده و بعدها از هم فاصله گرفته اند. علت اين که قرآن دور شدن آنها را "بلند کردنِ" آن ها توصيف نموده اين است که بالای ما قـرار دارنـد و دور شـدن آن‌ها نسبت به ما حالتِ "بلند شدن و بالا رفـتنِ آنها" دارد. ۲- سيارات منظومه شمسی با نيروی جاذبه که انسان آن را بصورت ستون های از موج تصور می کند و به شکـل سـتـون آنـ را رسم می کند با هم نگـه داشته شده اند. ۳ـعـلـتِ کشيده نشدن سيارات بطرف همديگر و يا هل ندادن همديگر وجود نيروی جذب و دفع متعادل ميان آنها است. زمين در حرکت خود دور خورشيد که رو به دور شدن از خورشـيـد است خود را از خورشيد دفع می کند (که به آن نيروی گريز از مرکز گفته می شود). نيروی کشش خورشيد و دفع زمين به يک اندازه است، به اين خاطر نه خورشيد می تواند زمين را بطرف خود بکشد و نه زمين از مدار خود دور خورشيد خارج شده و به بيرون از منظومه شمسی. در نتيجه نيروی دفع (نيروی گريز از مرکز) آن نيز بيشتر می شود که برابر می شود با نيروی جاذبه بيشتر شده خورشيد، و هنگامي که از خورشيد دور می شود و نيروی جاذبه خورشيد کمتر می شود سرعت حرکت آن نيز کمتر می شود، و به اين شکل هميشه نيروی جذب و دفع (نيروی گريز از مرکز) برابر است. اين وضع در رابطه با همه اجرامی که در مرکز هستند و اجرامی که در مداری دور آنها می گردند صادق است، مانند زمين و ماه. 🌙🌎🌙 📚معجزات علمی قرآن @chaharrah_majazi
کتابی که قرن ها پیش خبری شگفت از آفرینش منظومه شمسی می دهد...❗️ #بخوانید 🌸 با ما همراه شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
💖بــســمــ ا... « » همینطورکه دایره لغاتِ کودکان را در ذهنم ورق میزدم،با اشاره دست، آنهارا صدا زدم و دو کودک به سمت من آمدند گفتم:سلام خوش میگذره؟ پسربزرگتر گفت:آره گفتم:اسمت چیه گفت:امید گفتم:به به،چه اسم قشنگی از داداش کوچیکه پرسیدم،اما لکنت زبان داشت و کلمات نامفهوم میگفت چندبار داداش بزرگه خواست بجای داداش کوچیکه حرف بزنه اما نذاشتم،گفتم:باید خودش یادبگیره اسمشو بگه رو به پسرکوچولو گفتم نکنه اسمت تدبیره؟! داداش بزرگه خنده اش گرفته بود وقتی امید می خندید،دندانهای پوسیده وسیاهش نمایان می شد و برگونه راستش فرو رفتگے بامزه ای ایجادمی شد... 👀دوباره پا پیچِ پسرکوچیکه شدم وگفتم تازمانیکه اسمت رو نگی تدبیر صدات می کنم دوباره دوتایی زدن زیرخنده ومقداری از آب دهن پسرکوچیکه ریخت رو صورتم و امید با آرنجش ضربه ای به بازوی دادش کوچیکه زدو خنده هاشون قطع شد بهشون گفتم:اشکال نداره پیش میاد دیگه... دستمو بردم داخل کیفم ازلابه لای خرت و پرتهای بهم ریخته یه بیسکوییت شکلاتی درآوردم دادم به امید گفتم:به داداشی هم بدي، تنها نخوری خداحافظی کردم و هنوز چند قدمی بر نداشته بودم که صدای کشمکش دو تا داداش بالا گرفت دوباره برگشتم و با تقسیم عادلانه خوراکی به دعوای دوبرادر خاتمه دادم به امیدگفتم:توبزرگتری باید هوای داداش کوچیکه روداشته باشی امیدلبخندی زد وگفت :باشه خانوم با لبخندی بی خداحافظی از آنجا دورشدم . ____________________________ 🌿باردومی که بچه هارودیدم پسرکوچیکه روی آسفالت جلوی خونه شون نشسته بود خونه شون شبیه مغازه های کوچولویی بودکه در روستاها دیده میشد...که محدود به چندقفسه آهنی با یک درب کوچک زنگاری... گویا هیچوقت قلموے رنگ به خود ندیده بود. جلوتر رفتم،پسرکوچیکه بادیدن من خندید و امید که با بچه محله هاشان درحال بازی بود،بادیدن من بازی رو رها کرد....به سمت من اومدوسلام داد منم مقداری خوراکی ویه تعداد لباس پسرانه بهش دادم وگفتم :اینا مال تو و داداشه ✨برق خوشحالی رو توی چشمای امید دیدم یه خانوم حدود بیست وهشت ساله درآستانه درِ خونه ظاهرشد،زنی گندم گون وکوتاه قد،باچشمانی درشت وابروهایی پرپشت واصلاح نشده با شال سیاه رنگی که خبراز مصیبت تازه میداد و چتری های جلوی مویش که به طور نامنظمی کوتاه شده بودومیان این چتری های کوتاه وبلند انبوهی از موهای سفیدو زردخودنمایی می کرد خیره به چهره زن درتصور خویش می اندیشیدم،آخرین باری که این زن به آرایشگاه رفته کی بود؟ آیا وقتی درمقابل آینه می ایستداز زن بودنش متنفرنمی شود؟ چهره زن خشن وافسرده بودوکمانی ابروهای پرپشتش به این افسردگی دامن می زد... ادامه دارد... ✍ @chaharrah_majazi
در آغاز، ما با طراوٺ گُـــــل هاے بهارے بہ دنیا آمدیم... ســاده بودیم... همچون بنفشه هاے کنارِ جویبار! اکنون باید هزار بار بمیریم تا آن طراوٺ وسادگے نخستین را، . 🔹🔶🔷 ✍ @chaharrah_majazi
ســـــــــــاده بــــــودیم...! 💐💐 ✍ #ماه_نویس #خوندن پست رو از دست ندیدا😍 ما رو همراهی کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
زبان آفتاب پرست دو برابر خودش است! ⚜♦️⚜ 📚راز هایی از جهان آفرینش به بپیوندیـــــد http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8