الگویی به بلندای تاریخ
نگاهی به ساعت انداختم؛ ده و چهل و پنج دقیقه بود، هنوز یک ربعی وقت داشتم تا به محل قرار برسم. مسیر زیادی نبود قدم زنان به محل ملاقات رفتم خیلی دلم میخواست بدانم عزیزی که به دیدارش میروم چند ساله بوده است، الان مادرش چه میکند؟ آیا در جمع امروز حضور دارد یا خیر ؟ اصلا آیا مادر و پدرش در قید حیاتند ؟؟ خیلی سوالات دیگر در ذهنم نقش بسته بود.
در افکار خودم غرق بودم بی آنکه بدانم به محل قرار رسیده ام، صدای مداحی و نوحه خوانی بلند گو مسجد بلند بود: روی لب ها نور و قدر و کوثر و طاها ذکر نورانی عاشق ها تسبیحات حضرت زهرا (س)
الله اکبر این همه جلال، الله اکبر این همه شکوه، الله اکبر، در راه علی، فاطمه ایستاده مثل یک کوه
صدای مهدی رسولی بود که با نوحه خوانی کل منطقه رو مزین به نام خانم زهرای مرضیه سلام الله علیها کرده بود، بوی عطر گلاب و نوحه خوانی روز شهادت بی بی چه حال هوای بی نظیری را ایجاد کرده بود!
کم کم جمعیت در حال افرایش بود آن طرف تر موکبی در حال پخش شیر کاکائو و کیک بود، خواستم تبرکی یه شیر داغ بردارم که دیدم جمعیت به سمت انتهای خیابان میروند. یکی ندا داد به استقبال شهید بروید.
چادرم را که روی زمین کشیده میشد کمی جمع کردم و من هم به سمت جمعیت رفتم مداحی بلند گو این بار برای شهید میخواند: شهید گمنام سلام! خوش اومدی مسافر من ! خسته نباشی پهلوون! خووش اومدی به شهرمون ! وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید تو مگه کجا بودی !
نگاهی انداختم به جمعیت اطراف اشک ها سرازیر بود گویا هریک به گونه ای با شهید درد و دل میکرد، شاید یکی شهادت میخواست و عاقبت به خیری و دیگری زندگی شهدایی.
شال ها رو میدیدم ک بالا پرتاب میشدند و سربازان همراه شهید آن ها را تبرک کرده و باز به سمت صاحبانشان برمیگرداندند، انگشترم را در آوردم تا به یک سرباز بدهم و تبرک کنم اما سیل جمعیت من را عقب تر عقب تر برد تا کاملا از تبرک انگشتر ناامید شدم حالا دیگر همراه با جمعیت اشک های من هم سرازیر شده بود به ویژه که مداح فریاد میزد این شهید ۱۷ سال بیشتر نداشته است شهید ۱۷ ساله ای که برای لبیک به مادر ۱۸ ساله خون خود را هدیه کرده بود .
یاد مدینه افتادم و مادر هجده ساله ای که مثل چنین روزی، در حالی به آسمان پرواز کرد که دلش از جور زمانه شکسته و قلبش رنجور بود؛ حق امامش را غصب کرده و او در راه گرفتن این حق، تمام هستی خود را داده بود و اینک با بدنی ضربه خورده و نحیف و ناتوان به دیدار معبود شتافت اما ناله های او در دفاع از امامش در کل تاریخ پیچیده است .
حالا دیگر شهید روی دستان مردم با ذکر یا فاطمه یا فاطمه و اشک هایی که به یاد مظلومیت بانو هجده ساله ریخته میشد به سمت حرمش راهی میشد تا همه بدانند ناله های فاطمه در تاریخ بی پاسخ نمانده و فرزندان روح الله و سید علی اگر روزی در مدینه نبودند اما الان مادر را یاری می کنند و این خونهای بر زمین ریخته سندی خواهد بود بر لبیک به ندای مادر
و امروز همه ما به استقبال این شهید بزرگوار آمده ایم تا با شهدا و رهبر عزیزمان عهد ببندیم این فرهنگ شهادت را نسل به نسل به فرزندانمان منتقل میکنیم تا اگر روزی اولین اماممان به جز زهرای مرضیه(س) یاوری دیگر نداشت، اینک اخرین اماممان بی یار و یاور نمی ماند.
#فتنه_مدینه
#فاطمیه
#شهدا_دفاع_مقدس
#شهدا_مدافع_حرم
#شهدا_مدافع_وطن
✍سیده راضیه حسینی نژاد
@terrorofmedia