ترور رسانه
🍃 🍃🍃 🍃🌸🍃 🍃🌸🌸🍃 🍃🌸🌸🌸🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_نود
#ریپلاے به قسمت قبلے☝️
🍃
🍃🍃
🍃🌸🍃
🍃🌸🌸🍃
🍃🌸🌸🌸🍃
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_نود_و_ششم
#ابراهیم_حسن_بیگے
کشیش بعد از این که با پرفسور صحبت کرد، گوشی را گذاشت و همان جان کنار میز تلفن ایستاد.
به فکر فرو رفت.
ایرینا از توی آشپزخانه بیرون آمد، کنار کشیش ایستاد، نگاهش کرد و پرسید:
چه شده میخائیل؟
چرا رنگت پریده است؟
کشیش که انگار نای ایستادن نداشت، دست هایش را به میز تکیه داد و کمرش را قوز کرد.
ایرینا با نگرانی بیشتر سؤالاتش را تکرار کرد و افزود:
پرفسور چی گفت؟
چه کارت داشت؟
خشکی دهان و مور مور شدن زیر پوست و افزایش طپش قلب، خبر از بالا رفتن فشار خون داشت.
نشست روی صندلی و بدون این که به چهره ی نگران ایرینا نگاه کند گفت:
قرص فشارم را بیاور، حالم خوب نیست.
ایرینا با عجله رفت و وقتی با لیوانی آب برگشت که کشیش احساس سرگیجه می کرد.
ایرینا قرص را گذاشت بين لب های او و لیوان آب را به دستش داد.
کشیش قرص را بلعید و آب را تا نیمه سرکشید.
پشتش را به صندلی تکیه داد.
ایرینا لیوان را از او گرفت و پرسید:
به من بگو چه شده میخائیل؟
چرا حرف نمی زنی؟
کشیش با نوک زبان، خشکی لب هایش را زدود و گفت:
سارقان به منزلمان در مسکو دستبرد زده اند.
#تلنگر
#یمن
#صلوات
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.