⚜
⚜⚜
⚜🍂⚜
⚜🍂🍂⚜
⚜🍂🍂🍂⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_سوم
#ابراهیم_حسن_بیگے
ما باید فکر کنیم و راهی بیابیم تا حاکمان ادب شوند و به صراط مستقیم باز گردند.
عبدالله که خود را در یک قدمی رسیدن به مقصودش می دید، گفت:
نیاز نیست فکر کنید و چاره ای بیندیشید، من به جای شما فکر کرده ام؛ هیچ راهی جز #کشتن این دو تن وجود ندارد.
برک گفت:
اگر بخواهیم علی و معاویه را بکشیم، نباید از خون عمروعاص نیز بگذریم؛ زیرا ممکن است آن پیر حیله گر زمام امور را به دست بگیرد و خود را خلیفه بنامد.
عبدالله گفت:
عمروعاص کوچکتر از آن است که بخواهد چنین #ادعایی کند.
عمرو در تأیید سخنان برک گفت:
او را دست کم نگیر عبدالله ؛ عمروعاص در تمام مصر و شامات صاحب قدرت است.
بهتر است او را نیز از سر راه أمت برداریم.
عبدالله عمامه اش را روی سرش جابه جا کرد و گفت:
بسیار خوب، عمروعاص را نیز از سر راه خود می برداریم.
عمرو پرسید:
حالا چگونه و چه وقت باید اقدام کنیم؟
عبدالله گفت:
من فکر آن را کرده ام؛ من #مأمور قتل على میشوم، زیرا کشتن او #سخت تر و پر مخاطره تر است.
با انگشت به عمرو اشاره کرد و ادامه داد:
تو باید معاویه را بکشی.
به برک نگاه کرد، اما قبل از این که به سخنش ادامه دهد، برک گفت:
و لابد من هم باید عمروعاص را بکشم.
عبدالله سرش را تکان داد و گفت:
بله، عمروعاص هم برای تو.
برک گفت:
ولی من ترجیح می دهم به سراغ معاویه بروم. من قبلا به شام رفته ام و آن جا را می شناسم.
#آمریکا
#تلنگر
#مهم
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.