🔶
🔸🔶
🔶🔸🔶
🔸🔶🔸🔶
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_نهم
#ابراهیم_حسن_بیگے
عمرو عاص سرفه ای کرد و گفت:
مردک!
او را دو شقه کرده ای و می گویی قصد کشتنش را نداشته ای؟!
عمرو با خونسردی جواب داد:
قرار بود شما را دو شقه کنم.
عمروعاص با تعجب پرسید:
مرا؟؟
تو قصد کشتن مرا داشتی؟
سپس گردنش را راست کرد و افزود:
چرا؟
حرف بزن مردک!
تو کیستی و از سوی چه کسی مأموریت داشتی تا مرا به قتل برسانی؟
عمر و پاسخ داد:
از طرف خدا؛ همان خدایی که کشتن ظالمان را حلال داشته است.
عمروعاص که رگه های خشم در صورت و چشم هایش نقش بسته بود، گفت:
مردک!
خدایی را به رخ من می کشی که من ریشم را در راه او سفید کرده ام؟!
تو از خدا چه میدانی که بنده ی مؤمن او را با دهان روزه، آن هم در محراب عبادت به قتل رسانده ای؟
عمرو پاسخ داد:
او اگر بی گناه باشد، جایش در بهشت است.
نیت من کشتن تو بود که باعث تفرقه در بین مسلمین و نابودی دین خدایی.
عمروعاص فریاد کشید:
خفه شو مردک جنایت کارا بگو از چه کسی دستور داشتی تا مرا بکشی؟
عمرو سکوت کرد و سرش را به زیر انداخت.
صدای عمروعاص او را خود آورد:
۔ آیا از کوفه آمده ای؟
از طرف على مأموریت داشتی تا مرا بکشی؟
حرف بزن پیش از این که سرت را از بدن بی قواره ات جدا کنم!
عمر و باز هم سخنی نگفت، فقط خیره به عمروعاص نگاه کردی صورتش سرخ شده بود.
عمروعاص از جا برخاست، دست به قبضه ی شمشیرش برد، قدمی جلوتر آمد، به سرفه افتاد، پیرمردی که در کنار تخت او ایستاده بود جلو آمد و کتف های او را گرفت.
#امام_زمان
#شهادت
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.