⚡️
⚡️⚡️
⚡️☄⚡️
⚡️☄☄⚡️
⚡️☄☄☄⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هشتاد_و_چهارم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
اینڪ #اختـــلاف آشڪارتر مےشود و سپـــاه دو دستـــه مےشود؛ عـــده اے راه ڪـوفــه را نشان مےدهند و عده اے راه شــام را.
علـــے نمےتواند با نیمــے از سپاه به سوے شام حرڪت ڪند؛ لذا مےپذیرد ڪه به ڪوفه باز گردند، اما وارد شهــر نشونــد و در اردوگاه نخيلــه در حوالــے ڪوفه اسڪان ڪنند.
آن ها مےپذیرند و در اردوگاه نخيله فرود مےآیند.
علــے ڪه نگـــران بد #عهدے مردم ڪوفه است، رو به آن ها مےگوید:
یڪ هفته اے در اردوگاه خود بمانید و زندگے نظامــے پیشه سازیــد.
زیــاد به دیــدن زنــان و فرزندان خود نروید، زیرا جنگ آوران راستیــن ڪسانے هستند ڪه توانایــے #سختـــے ها و #ناگوارے ها را داشتــه باشند.
ڪسانــے مےتوانند به هنگام نبرد، #مقــــاوم باشند ڪه از #بیـــدارے شب، سوز #تشنگــے، تهے بودن شڪم، #گرسنگـــے و #رنجورے و #ناراحتـــے بدن هاے خود، #پروایــے نداشتــه باشند.
اما آنــــان باز #نیرنــگ پیشه مےڪنند.
به بهانــه هاے مختلف به ڪوفه مےروند و باز نمےگردند و تنهــا ۵۰ تــن در اردوگــاه مےمانند.
علــے دیگـــر از بدقولــے هاے ڪوفیان به تنگ آمده است.
سپــاه ڪاملا از هم پاشیــده است.
بعــــدها علـــــے در سرزنــش آنــان مےگوید:
اے مـــردم ڪوفه!
نفریــن بر شمـا ڪه از فراوانـــے سرزنش شما خستــه شده ام.
آیا به جاے زندگــے جاویــدان، به زندگــے زودگذر دنیــا رضایــت داده ایــد؟
و به جاے عــزت و سربلندے بدبختــے و ذلـــت را انتخاب ڪرده اید؟
هر گاه شما را به جهــاد با دشمنان خــدا فرا مے خوانم، چشم هایتان را از ترس در ڪاسه مے گردانید.
گویــا تــرس از مــــرگ، عقل شما را ربوده است و چون انسان های مســـت، از خــود بیگانــه شده اید و حیـــران و سرگردانید.
گویا عقـــل هاے خود را از دست و درڪ نمےڪنید.
من دیگــر هیــچ گاه به شما #اطمینان ندارم و شمــا را پشتوانــه ے خود نمے پندارم.
شما یـــاران #شرافتمنـــدے نیستید ڪه ڪسے به سوے شما دست دراز ڪند.
☘@chaharrah_majazi
⚡️
⚡️⚡️
⚡️☄⚡️
⚡️☄☄⚡️
⚡️☄☄☄⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هشتاد_و_پنجم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
به شتــران بے ســاربات مےمانید ڪه هرگـاه از یڪ طرف جمــع آورے گردید، از سوے دیگر پراڪنده مےشوید.
آن ها شما را فریـــب مےدهند، اما شما فریب دادن نمےدانید.
#چشــم دشمــن براے حمــله به شما خـــــــواب ندارد، ولے شما در #غفلـــت به سر می برید.
به خدا سوگنــد #شڪست و خوارے براے ڪسانے است ڪه از #یـــارے یڪدیگر دست مےڪشند.
به خدا سوگنــد اگر جنگ سختــے درگیر شود و حرارت و سوزش مرگ شما را در بر گیرد، از اطراف فرزند ابوطالـــب همانند جدا شدن سر از تـــن جدا و پراڪنده مےشوید.
اے مــردم ڪوفــــه!
مرا بر شما و شما را بر من حقــے واجب شده است.
#حـــق شما بر من، آن است ڪه از خیر خواهے شما دریغ نورزم و بیت المال را میان شما #عادلانـــه تقسیم ڪنم و شما را آموزش دهم تا بےسواد و #نــادان نباشید و شما را بیاموزم تا راه و رســــم زندگــے را بدانید.
و اما حــق من بر شما، این است ڪه به بیعت با من #وفــــادار باشید و در آشڪار و پنهان برایم خیرخواهــے ڪنید.
هرگاه شمـــا را خوانــدم، #اجابـــت نماییــد و هرگـــاه فرمـــان دادم، #اطاعـــت ڪنید.
آگاه باشید به خدایــے ڪه جانم در دست اوست، ڪه شامیان بر شما پیروز خواهند شد؛ نه از آن روے ڪه شما به حـــق سزاوارتریــــد، بلڪه در راه باطلے ڪه زمامدارشان مےرود، #فرمانبردارنــــد و شما در گرفتن حق #سستـــے مےورزید.
هر آینه ملـت هاے جهان صبــح ڪننـد در حالــے ڪه از ستم زمامدارانشان، در ترس و وحشتند و من شب را صبح مےڪنم در حالےڪه از ستمگری پیروان خــود وحشت دارم.
من شما را براے جهــاد با دشمــن برانگیختم، اما ڪوچ نڪردیــد.
حــق را به گوش شما خوانــدم، ولــے نشنیدید و در آشڪار و نهــان شما را دعوت ڪردم، اما اجابت نڪردید. پند و اندرزتان دادم، قبول نڪردید.
اے مـــردم ڪه بدن هاے شما حاضـــر و عقل هاے شما پنهــان و افڪار و آراے شما گوناگون است!
رهبـــر شمــا از خــدا اطاعــت مےڪند، شما با او مخالفــت مےڪنید، اما رهبر شامیان خداے را معصیــت مےڪند، مـردم از او فرمانبر دارند.
شمـا را چـه مے شــود اے مــردم ڪــوفه؟
✨ #ادامـــہ_دارد ...
لینک قسمت اول ❤️رمان قدیس❤️
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
☘@chaharrah_majazi
-.-|🍀|-.-
سلیمان صــرد خزایــی خطــاب به حاکـم زبیری:
این مسکوکات را خرج مستمندان کــوفه کنید
بعد از علی (ع) گرسنگان و مستمندان زیادی در کوفه بی پناه ماندند...
مطالب ناب را اینجا بخوانید👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
چــڪ هاے خداونــد سر وقــت
⚜ #پـــــــاس می شود...
#عڪس_نوشتــه ❣
اینجا ببینید👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
ترور رسانه
⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️☄⚡️ ⚡️☄☄⚡️ ⚡️☄☄☄⚡️ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_
#ریپلاے به قسمت قبلے☝️
⚡️
⚡️⚡️
⚡️☄⚡️
⚡️☄☄⚡️
⚡️☄☄☄⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هشتاد_و_ششم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ڪشیش انگشتش را لاے ڪتاب گذاشت، آن را بسته عینڪش را برداشت و سرش را بلند ڪرد.
هنوز فڪرش در ڪوفه بود و سخنان علــے ڪه صداے زنانــه اے او را به خود آورد.
ســلام پر ایوانف!
این شما هستیــد؟
ڪشیــش به پیرزن نگاه ڪرد.
بلوزے سرمه اے و دامــن گل گلــے بلندے پوشیده بود و روسرے سفیدے بر سر داشت.
پیـــرزن، بند ڪیف سفید رنگش را در دستــے چسبیده بود و با هیجــان به ڪشیش نگاه مےڪرد:
باورم نمےشود شما پــدر ایوانـف باشید!
اینجـا چه مےڪنید پدر؟
مگر به مسڪو نرفته بودیــد؟
ڪشیش پیــرزن را به خاطر نیاورد، اما حدس زد ڪه باید یڪے از صدها پیرزنــے باشد ڪه به ڪلیسایش مےآمدند و او برایشان موعظــه مےڪرد.
با وجـود این، لبخندے زد و وانمــود ڪرد او را به خاطــر آورده است.
-پــدر من از دیدنتان خوشحــال شدم.
دلمان برایتــان تنگ شده بود.، ڪشیش گفت:
من هم از دیدن شما خوشحال شدم خواهر پیرزن پرسید:
آمده اید ڪه در بیــروت بمانید؟
ڪشیش پاسخ داد:
خيــر!
آمده ام به دیــدن پسرم.
بایـــد برگردم به مسڪو پیرزن با تأسف سرش را تڪان داد و گفت:
چه قــدر بد شد پــدر!
ڪاش مےماندید.
دعاهاے شما در حق ما همیشه مستجاب مےشد.
ڪشیــش گفت:
خدا صداے قلب هاے شڪسته را مےشنود و پاســخ مےدهد؛ با او حرف بزنید خواهر، بدون واسطه بهتــر شنیده مےشود.
پیـــرزن با چشمانــے به شوق نشسته، به ڪشیش نگاه مےڪرد.
بر سه صلیـــب ڪشیده و گفت:
شما داشتید مطالعه مےڪردید پدر؛ مزاحمتان نمےشوم، بایــد برگردم.
چه خــوب شد دیدمتـان.
🍃@chaharrah_majazi
⚡️
⚡️⚡️
⚡️☄⚡️
⚡️☄☄⚡️
⚡️☄☄☄⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هشتاد_و_هفتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ڪشیش با تبسـم گفت:
من هم از دیدنتان خوشحال شدم خواهــر.
دست خـدا به همراهتـان.
پیـرزن ڪه رفت، ڪشیش به دوردست ها نگاه ڪرد.
در افــق دیـد او، در قلـب دریایـے آبــے و آرام، چند ڪشتــے شنــاور بودنـد.
ڪشیــش ڪتاب را ڪه هنوز انگشتش در بین صفحـات آن بود، بالا آورد و به جلد آن نگاه ڪرد؛ ڪلمــه ے علــے در زمینه ے ڪرم و مشڪے جلـد، ڪمے برجسته به چاپ رسیده بود.
با انگشت روے این برجستگــے دست ڪشید و فڪر ڪرد علــے نیز چون عیســے و موســے و نــوح، از امـت خویش چه زخم ها خورده است!
بےمهرے مــردم نسبت به رهبرے ڪه پرچم هدایتشان را به دست گرفته ب ود و آن ها را به بهشـت خداونـد دعـوت مےڪرد، نهایت جهل و عنــاد بـود.
چــراغ در دست هاے علــے بـود و آن ها تاریڪے را جستجو مےڪردند.
چون موش هاے ڪور، از آفتاب و روشنایے مےگریختند و در دالان هاے تاریڪ زمین، آرام مےگرفتند.
ڪشیش عینڪش را به چشم زد و ڪتاب را گشود تا سرنوشت علــے و امتش را از لابه لاے سطور سیــاه خطوط ڪتاب، جستجو ڪند:
معاویــه با آرامــش خاطر نفس مےڪشد.
از خطر بزرگــے به سلامت جسته است.
نزدیـڪ است سپیده ے دولتش بدمد.
آرزویــے ڪه شب هاے ڪے فڪرش را مشغول ڪرده بود، اڪنون رشد یافته، شاخ و برگ رویانده، شڪـوفا شده، جوانه ها زده و بالاخره به ثمر نشسته است.
ڪے خوش، یڪے پس از دیگرے به او مےرسد.
در اردوگــاه علــے ڪرده است.
نبرد نهــروان، نبــرد دشمنان معاویــه با یڪدیگر، از برف ڪشندگان زیادے برجا گذاشته است.
بسیارے، خویشان و دوستــان و اقـوام خود را از دست داده اند، عزادارنـد و تخــم اختـلاف بیـن آن ها جوانــه زده است.
🍃@chaharrah_majazi
⚡️
⚡️⚡️
⚡️☄⚡️
⚡️☄☄⚡️
⚡️☄☄☄⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
چرا معاویــه خوشحــال نباشد وقتے ڪه علــے را نه با #شمشیر هاے مــردم شــام، بلڪـه با #نیرنــگ هاے خودش، عمروعــاص و جاسوسانـے ڪه در میان مردم ڪوفه بذر #نفـــــاق مےپاشند، از پاے در خواهد آورد؟!
چرا معاویــه در گفتگو با مـردم و یــاران #ابلــه و ساده اندیــش خود، ایـن پیروزی را ارمغانــے از سوے خـــدا نخواند؟!
آن روز عصــر، بزرگــان شــام را در تالار اصلــے ڪاخ خود جمع مےڪند و مےگوید:
دیدید در این جنــگ خــدا با دشمنانتان چه ڪرد؟
در حالــے ڪه آن ها به سوے شما آمدند تا ریشه ے شما را از بیــخ و بن بر ڪنند.
لیڪن خـدا آنـان را گرفتار تفرقــه ڪرد و جنگ و بلا را از سر شما ڪوتاه نمود.
شما آن ها را به امــر خدا به حڪمیت خواندید و نتیجه حڪمیت به نفــع شما و به ضــرر آنان به پایان رسیــد.
آنگاه خداونــد ما را #یڪپارچه ساخت و اختلاف میان ما را اصــلاح ڪرد و آنان را پراڪنده و دشمن یڪدیگر ساخت؛ به طورے ڪه خون یڪ دیگر را مےریزند.
و اینڪ وقت آن است ڪه به سرزمین مصر برویم و آنجا را ڪه پر از ثروت و برڪت الهــے است از چنگ علــے بیرون بڪشیم.
بعد نگاهـش را اریــب به عمروعاص مےدوزد ڪه در سمت راست او ایستاده و تبسمے معنادار بر لب دارد.
معاویــه مےداند ڪه بخشــے از پیروزے خود را مدیون عمروعاص است و او باید به وعده اے ڪه داده است، عمـــل ڪند.
رو به او مےگوید:
نظر تو چیست عمروعاص؟
با مــصر چه ڪنیم؟
عمروعاص مےگوید:
نظرم این است ڪه سپاه انبوهــے به مصر بفرستے و فرمانده اے قاطع، لایق و با تجربــه را نیز در رأس سپــاه خود بگمارید دوستداران ما در آنجا باید پیش از رسیدن سپــاه شام، مردم را براے مقابلــه با فرماندار علے در مصر آماده ڪنند.
سلاح تفرقــه در مصر اگر تیــز شود، ڪار سپاه در فتــح مصــر آســان خواهد شـد.
✨ #ادامـــہ_دارد ...
لینک قسمت اول ❤️رمان قدیس❤️
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
🍃@chaharrah_majazi
الهی!
از کرم همین چشم داریم و از لطف تو همین گوش داریم
بیامرز ما را که بس آلوده ایم بکرد خویش بس درمانده ایم بوقت خویش
بس مغروریم به پندار خویش
بس محبوبیم در سزای خویش
دست گیر ما را به فضل خویش
باز خوان ما را بکرم خویش
بارده ما را به احسان خویش
#خواجه_عبداله_انصاری
#مناجات
🏻 @chaharrah_majazi