🍃•~•~•🌸•~•~•🍃•~•~•🌸•~•~•🍃
#به_خـودم_گفتـم
هیــچ وقــت
#لبخنــــــــد یـــادت نره.
در شرایط نابسامان
این روزها
«امیـــد، لبخنـــد و چہـــرهے گشـاده»
رو از ڪسـے دریــغ نڪــن.
✍ { #روشنک_بنت_سینا }
#ڪوتــاه_نوشــت
#ایـن_نیـز_بگـذرد
#شعـار_ایـن_روزهایـم
❣@roshanakbentesina
🍃•~•~•🌸•~•~•🍃•~•~•🌸•~•~•🍃
با ما همراه باشید👇
⚡️☄⚡️☄⚡️☄⚡️☄⚡️
⚡️@chaharrah_majazi⚡️
⚡️☄⚡️☄⚡️☄⚡️☄⚡️
ترور رسانه
🍃 🍃🍃 🍃🌸🍃 🍃🌸🌸🍃 🍃🌸🌸🌸🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_هفد
❣رمان قدیس را دنبال میکنم 👆❣
#تحلیل_رمان
چگونه اسلام #جهانی میشود؟؟
رفتن سخن علی (ع) به محراب کلیسا ها
استفان والت، نظریه پرداز واقع گرا☝️
🇺🇸
👈 کمپین بزرگ #افول_آمریکا
#آمریکا
🌿 کانال ارائه دهنده مطالب سیاسی👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
😍خبر خوب😍
🍃کانال رمان های چهارراه مجازی 🍃
به راحتی رمان ها روبخونید ولذت ببرید 👇
http://eitaa.com/joinchat/2471428110C541fa720df
ترور رسانه
🍃 🍃🍃 🍃🌸🍃 🍃🌸🌸🍃 🍃🌸🌸🌸🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_هفد
#ریپلاے به قسمت قبلے☝️
⚜
⚜⚜
⚜💠⚜
⚜💠💠⚜
⚜💠💠💠⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_هجدهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
سرگئے از جــا بلنـد شد و گفــت:
بهتر است فـردا مـن هم با شـما بـه کلیسـا بیایـم.
مےخواهــم دوستان قدیمتــان را ببینم و موعظه هاے جدیدتـان را بشنــوم.
خود از جا برخاست و گفت:
حتما بیــا!
قرار است موعظــه اے ڪنم مـردم از گنـاه فاصـله بگیرنـد و قلـب هایشان به نور حقایق و زندگـے روشن شود.
سرگئــے لبخندے زد و گفت:
خیلــے هم امیدوار نباش چنین اتفاقــے بیفتد پدر؛ قلب هایــے ڪه از جنـس سنـگ باشند، با سال ها بارش بـاران هم نــرم نمےشود.
حالا برویـم ڪه فڪر ڪنم شــام آمـاده باشد.
ڪلیساے حضرت داوود، ڪلیساے ارتدوڪس ڪوچڪے بـود در شـرق بيــروت.
دیــوارهایش از سنــگ مـرمـر سفیــد بـود و حیاط ڪوچڪے داشت ڪه وسط آن حوضــے بود با فواره هاے آب ڪه به صورت هلالــے به میانه ے حوضــے مےپاشید.
مناره ے ڪلیسا باریڪ و ڪوتــاه بـود و تنهــا دو مترے از سقف گنبدے شڪل ڪلیسا بلندتر بود.
ڪشیــش به همراه سرگئــے وارد حیـاط ڪلیسا شدند، در حالــے ڪه ڪشیش قباے مشڪے و بلند ڪشیشے اش را پوشیده بود و زنجیر نقره اي و #صلیــب را به گردن آویخته بود.
ڪشیش این صليـب قدیمــے و گران قیمت را جز در مراسم خاص به گردن نمےآویخت؛ و آن روز براے طلایــے اش را بـه گردن آویختــه بـود.
ڪشیـش این صلیـب قدیمے و گـران قیمــت را جز در مراســم خاص به گردن نمے آویخت؛ پس از سال ها آمــده بـود تا دوستــان قدیمــے اش را ببیند و متفـاوت تر از همیشــه براے آنان سخنرانــے ڪند.
سرگئے ڪت و شلوارے مشڪے، پیراهنــے سفید و ڪرواتــے قرمــز با خطوط ریز مشڪے به تن داشت و دوش به دوش پدر قدم بر مےداشت.
پــدر ڪارپیانس ڪه جلوے در سالن چشــم به انتظار ایستــاده بود، بـه محض دیــدن آن ها بـه طرفشـان آمـد.
بعــد از خوش آمدگویــے، به سرگئــے نگــاه ڪرد و گفـت:
هر بار ڪه سرگئــے را مےبینم زیباتـر و خوش انـدام تر شـده اسـت؛ درســت مثل جـوانے هاے جنـاب ایوانــف!
خدا حفظشان ڪنــد.
☘@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.
⚜
⚜⚜
⚜💠⚜
⚜💠💠⚜
⚜💠💠💠⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_هجدهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ڪشیــش خندیــد و دسـت بر شانه ے پدر ڪارپیانس گذاشت و گفت:
شمــا ڪه نصــف سن مرا هم ندارید ڪارپیــانس!
چگونه جوانــے ها دیده اید؟
پدر ڪار پیـانــس گفت:
خودتان را ندیــدم، عڪس هایتان را ڪه دیده ام جنـاب ایـوانــف...
حالا بفرماییــد داخــل ڪه مـردم منتظر شما هستند.
داخل ڪلیســا گـرم بـود و با ایـن ڪه همه ے نیمڪت ها پر از جمعیــت بـود، اما چنان سڪوتے حاکم بود ڪه وقتــے قـدم بر مےداشتند صداے گام هاے آن ها در سالــن پیچید.
همه از جا بلند شدند.
هم همه اے فضاے سالن را پر ڪرد.
پـدر ڪارپــیانــس بازوے ڪشیش را گرفته بــود و از راهروے بیـن نیمڪت ها عبــور داد، در حالـے ڪه سرگئــے پشت سرشان حرڪت مےڪرد.
مردمے ڪه سال ها بـود ڪشیش را ندیده بودند یا آنهایــے ڪه از حضـور یڪ ڪشیش ڪهنسال روسـے با خبر شده بودند، به گرمــے از او استقبال مےڪردند.
ڪشیش مثل یڪ ڪاردینال، با تڱان دادن سرودست به آن ها پاســخ مےداد و گاهے هم با پیـرمـرد یا پیرزن هایــے ڪه مےشناخت و سابقه ے دوستــے با آن ها داشت، احوال پرسـے مےڪرد.
ڪشیش و سرگئــے در ردیف جلو نشستند.
پـدر ڪارپیـانــس پشت تریبــون ڪه سمت چپ #محـــراب زیر #صلیــــب بزرگــے قرار داشت، ایستـاد و از حاضریــن خواســت ڪه بنشینند.
ڪشیش احساس ڪرد که آن استقبال مــردم خوشحــال شده است و ڪمے هم به وجــد آمده اسـت.
شیرینــے و هیجــان استقبال را در دل داشت ڪه به خود نه ڪرد ڪه نبایــد اجـــازه بدهـد غرور و تڪبر او را به هیجــان بیاورد ڪیست؟!
مگر خــادم و خدمــت گزارے بیش در ڪلیسا نبــوده و نیــست؟!
✨ #ادامـــہ_دارد ...
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.
آیا #آمریکا می تواند الگو باشد؟!
#افول_آمریکا 🇺🇸
کانال ارائه دهنده مطالب و تحلیلات سیاسی👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
#رازهای_جاسوسی_غرب
⭕️کمپانی مارکونی انگلستان⭕️
یک شرکت فنی بود که تلاش های بسیاری در زمینه ی مهندسی ارتباطات انجام داد ،
این کمپانی با سرویس های #جاسوسی "ام ای ۵ " و"ام ای ۶"
انگلستان مرتبط بود و خدماتی به آنها میرساند.
پیتر رایت یکی از عوامل موفقیت آن شرکت را #استعداد_فراوان در یافتن دانشمندان خودساخته می داند
برای مثال : کمپانی مارکونی فردی به نام فرانکلین را که در عرض چند سال به بزرگترینـ مغز فنی کمپانی تبدیل شد را، از یک کارگاه کوچک که در مقابل ساخت لامپ هرهفته چند شلینگ مزد به او می پرداخت بیرون کشیده بود ...!!
+کنج نویس+
(ر.ش شناسایی و شکار جاسوس ص۱۸)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❌ـــــــ
در ادامه با #رازهای_جاسوسی_غرب همراه باشید
کپی باذکر منبع 🚫
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
ترور رسانه
⚜ ⚜⚜ ⚜💠⚜ ⚜💠💠⚜ ⚜💠💠💠⚜ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_هجد
#ریپلاے به قسمت قبلے☝️
⚜
⚜⚜
⚜💠⚜
⚜💠💠⚜
⚜💠💠💠⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_نوزدهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
به #یادش آمد که علی نه در برابر تشویق های دوستان و نه دشمنان و مخالفان و منتقدان #تغییری نمی کرد.
نه از تشویق ها به وجد می آمد و نه از توهین ها خشمگین می شد و می گفت:
چه بسا کسانی که با #ستایش فریب خورده اند.
کشیش می خواست شعف و شوق ناشی از استقبال چند لحظه پیش را از خود دور کند، تا جزء فریب خوردگان نباشد.
صدای پدر کار پیانس او را به خود آورد:
احضار محترم!
مؤمنین گرامی!
خداوند امروز ما را به دیدن مردی مفتخر کرد که سال های زیادی در این کلیسا شما را به عیسی مسیح دعوت کرد و از وسوسه های شیطان دورتان ساخت.
شما با اعتراف هایتان و او با دعاهایش راه بهشت را نشانتان داد.
شاید برخی از شما که جوان هستید ندانید که پدر میخائیل ایوانف بیش از ۳۰ سال از عمر خود را در جمع ما و در این کلیسا موعظه کرده است و شاید بسیاری از جوان ترها به دست ایشان غسل تعمید داده شده باشند.
و اینک پس از قریب دو دهه، به میان ما بازگشته است تا با ما از عیسی مسیح سخن بگوید و راه رسیدن به آسمان را نشان بدهد.
من سخن کوتاه می کنم و از پدر ایوانف تقاضا دارم تا به جایگاه بیایند و چون گذشته با نفس گرم خود، ما را هدایت کنند.
پدر کار پیانس در میان صدای کف زدن و تشویق مردم، از پشت تریبون کنار رفت و به طرف کشیش آمد.
خواست زیر بازوی او را بگیرد و تا کنار تریبون مشایعت کند که کشیش دستش را عقب کشید و از اوتشکر کرد و در میان صدای ممتد كف زدن حضار که حالا ایستاده بودند، پشت تریبون قرار گرفت.
با دست راست به مردم اشاره کرد که بنشینید.
وقتی صداها آرامگرفت و سکوت برقرار شد، دست به جیب قبایش برد و چند ورق کاغذ تا شده را بیرون آورد.
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.
⚜
⚜⚜
⚜💠⚜
⚜💠💠⚜
⚜💠💠💠⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_بیستم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
آن ها را بدون این که باز کند به دست راستش گرفت و چشم به مردم دوخت که در بین آنها چهره های آشنا می دید:
بسیار خوشحالم که قبل از فرا رسیدن مرگ و فرو شدن در خاک این توفیق حاصل شد که یک بار دیگر شما مؤمنين عزیز را از نزدیک ملاقات کنم.
خدا را #سپاسگزارم به خاطر هر آن چه به ما #عطا کرده و هرچه #نکرده.
این سال ها که از شما دور بودم، قلبم با شما بود.
همان طور که پدر کار پیانس گفتند، من همه ی جوانی ام را صرف این کلیسا کردم.
بیروت اگرچه زادگاه من نبود، اما عمر طولانی خود را در میان این شهر و شما مردمان خوبش گذراندم و خوشحالم که اینک در کنار شما هستم.
از شما پوزش می طلبم که متن #موعظه ام را نوشته ام و برایتان می خوانم.
اگر خسته تان کردم، بر من ببخشایید.
سپس برگه هایی که توی دستش بود را باز کرد.
عینکش را به چشم زد و شروع کرد به خواندن
سپاس خدایی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمت هایش ناتوان و تلاشگران از ادای حق او درمانده اند.
خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی کنند.
اوست بخشنده ی تمام نعمت ها و دفع کننده ی تمام بلاها و گرفتاری ها او را می ستاییم و در برابر مهربانی ها و نعمت های فراگیرش، به او ایمان می آوریم؛ چون مبدأ هستی و آغاز کننده ی خلقت آشکار اوست.
از او هدایت می طلبیم؛ چون راهنمای نزدیک اوست.
از او یاری می طلبیم که توانا و پیروز است و به او توکل می کنیم؛ چون تنها #یاور و کفایت کننده اوست.
ای مؤمنین!
به دنیا #دل نبندید که آب دنیای #حرام، تیره و گل آلود است.
✨ #ادامـــہ_دارد ...
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.