«و الغریب، من لم یکن له حبیب»
غریب، کسی است که حبیبی ندارد
#نهجالبلاغه | نامه ۳۱ ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
🌻͜͡🌤
بہماهِرو؎تواینآرزوڪہمندارم
هزارسالاگربینمتهنوزڪماست
#اللھمعجللولیكالفرج♥️
#نیمهشعبان😍
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
⭕️میشه دست چند تا نیازمند رو گرفت؟
🔻پولمونو میسوزونیم که هیچ، گاهی خودمونو و مملکت رو هم میسوزونیم! و از همه مهمتر یه عالمه حق الناس گردنمونه
✅میشه با هزینه اضافی چهارشنبه سوزی بیش از قبل به نیازمندان کمک کنیم
#نشر_حداکثری
#چهارشنبه_سوزی
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ٢٢ اما يكبار با بچه های محله نازی آباد بازی كرد
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ٢٣
کشتی
« برادران شهید »
هنوز مدتی از حضور ابراهيم در ورزش باستانی نگذشته بود که به توصيه
دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ کشتی رفت.
او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را
با وزن ۵٣ کيلو آغاز کرد.
آقایان گودرزی و محمدی مربيان خوب ابراهيم درآن دوران بودند. آقای
محمدی، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلی دوست داشت. آقای
گودرزی خيلی خوب فنون کشتی را به ابراهيم می آموخت.
هميشه می گفت: اين پسر خيلی آرومه، اما تو کشتی وقتی زير می گيره،
چون قد بلند و دستای کشيده و قوی داره مثل پلنگ حمله می کنه! او تا امتياز
نگيره ول کن نيست. برای همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته!
بارها می گفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهانی می بينيد، مطمئن باشيد!
سال های اول دهه ۵۰ در مسابقات قهرمانی نوجوانان تهران شرکت کرد.
ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکست داد. او در حالی که ۱۵ سال بيشتر
نداشت برای مسابقات کشوری انتخاب شد.
مسابقات در روزهای اول آبان برگزار می شد ولی ابراهيم در اين مسابقات
شرکت نکرد!
مربی ها خيلی از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور ليعهد برگزار می شد و جوايز هم توسط او اهداء شده.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ٢٣ کشتی « برادران شهید » هنوز مدتی از حضور ابرا
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ٢۴
برای همين ابراهيم در
مسابقات شرکت نکرده بود.
سال بعد ابراهيم در مسابقات قهرمانی آموزشگاه ها شرکت کرد و قهرمان
شد. همان سال در وزن ۶٢ کيلو در قهرمانی باشگاه های تهران شرکت کرد.
در سال بعد از آن در مسابقات قهرمانی آموزشگاه ها وقتی ديد دوست
صميمی خودش در وزن او، يعنی ۶٨ کيلو شرکت کرده، ابراهيم يک وزن
بالا تر رفت و در ٧۴ کيلو شرکت کرد.
در آن سال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان ۱٨ ساله، قهرمان ٧۴
کيلو آموزشگاه ها شد.
تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوی و
بلند خود باعث شده بود که به کشتی گيری تمام عيار تبديل شد
***
صبح زود ابراهيم با وسائل کشتی از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه
افتاديم. هر جایی می رفت دنبالش بوديم!
ِ تا اينکه داخل سالن هفت ِ تير فعلی رفت. ما هم رفتيم توی سالن و بين
تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتی بعد مسابقات کشتی آغاز شد.
آن روز ابراهيم چند کشتی گرفت و همه را پيروز شد. تا اينکه يکدفعه
نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشاگرها تشويقش می کرديم. با عصبانيت به
سمت ما آمد.
گفت: چرا اومديد اينجا !؟
گفتيم: هيچی، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميری.
بعد گفت: يعنی چی !؟ اينجا جای شما نيست. زود باشين بريم خونه
با تعجب گفتم: مگه چی شده!؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشين،
پاشين بريم خونه.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
💛"🦋]
یھ وقتایے هرچے دعا میکنے🖇
چلھ برمیداریے..'✨
توسل میکنے..'🌼
نمیشھ کہ نمیشھ !🍃
تا وقتش برسھ...☝️🏻😇
اگر الان نشد لابد دارھ برات قشنگ ترش میکنھ....!!🙈😍✨
°
•
رفیق . . .🖐🏻
در"فضاےمجازۍ"
نبردسنگینشدھ...
امروزههرڪسےیڪگوشی دارد
مانندِڪسۍاسٺڪہسݪاحۍدردسٺدارھ
پسبایدبدونه
ڪہچگونہازاینسلاحاستفاده
ڪنه؛
وچہچیزۍراباآن"هدف"بگیرد(:🤞🏻!...
#ٺلنگر[✨]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
چهارشنبه سوریه ،اما دلم میخواست باشم
چهارشنبه سوریه💔😭
بطلب که دلتنگ یک کنج حرم نشستنیم بیبیجان😔
▫️میدونستید وحشت از صدای ترقه و نارنجک
باعث سکته و مرگ پرنده ها میشه؟
اونایی هم که تخم دارن ، وقتی وحشت زده میشن لونه خودشون رو ترک میکنن و این باعث میشه تخمشون سرد بشه
و جوجشون بمیره
↫ یادمه خواهر خودم وقتی کوچولو بود با صدای هر ترقه اونقدر گریه میکرد که صورتش سیاه میشد
به فکر اون نوزاد کوچولوئه
به فکر اون خانوم حامله
به فکر بیمارانی که دارن توی خونه استراحت میکنن
و به فکر خودمون و خانوادمون باشیم
#نهبهانسانآزارےوحیوانآزارے