『 #بــــہ_وقــــت_اذان 』
🍃💕چــــہ ۻــــرب آهنگ
قـــشنگیــــښٺ
اذان 🍃
تـــورا به ســݥــــت خـــ❤️ــــدا مــــیخواند
✨الله و اکبر🌹
✨الله و اکبر 🌹
✨الله واکبر 🌹
✨الله و اکبر🌹
ʝơıŋ➘
@testimonial
"#شهدای_آسمانی"
دلگیرم !!
هرچہ میــدوم!
بہ گرد پایتـان هم نمیرسم!💔
مسئلہ یڪ سـربـنـد و لـبـاس خاڪے نیست!
هواے دلـم از حد هشــدار گذشتہ!😭
شہـــــدا یارے ام ڪنید...
@testimonial
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَدْعُو إِلَى الْكُفْرِ وَ
يُطِيلُ الْفِكْرَ وَ يُورِثُ الْفَقْرَ وَ يَجْلِبُ
الْعُسْرَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
-' خدایا
از تو آمرزش میطلبم براۍ هر گناهی
ڪه به کفر میکشد و فکر و تحیّر را زیاد میکند،
و موجب فقر میشود و سختی را
پیش میکشد،
پس بر محمد و آل محمد درود فرست
و این گونہ گناهم را بیامرز ای
بھترین آمرزندگان ..🌱♥️'
#جرعهایازعلی
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ۶۸ او به خواندن دعاهای كميل و ندبه وتوسل مقيد ب
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۶۹
برخورد با دزد
«عباس هادی »
نشسته بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهيم
سريع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال
فرار بود!
بگيرش... دزد... دزد! بعد هم سريع دويد دم در. يکی از بچه های محل
لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمين شد!
ِ تکه آهن روی زمين دست دزد را بريد و خون جاری شد. چهره دزد پر
از ترس بود و اضطراب. درد می كشيد که ابراهيم رسيد. موتور را برداشت و
روشن کرد و گفت: سريع سوار شو!
رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد با هم رفتند
مسجد! بعد از نماز كنارش نشست؛ چرا دزدی می كنی!؟ آخه پول حرام كه...
دزد گريه می كرد. بعد به حرف آمد: همه اين ها را می دانم. بيكارم، زن وبچه
دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم.
ابراهیم فكری كرد. رفت پيش يكی از نمازگزارها، با او صحبت كرد.
خوشحال برگشت و گفت: خدا را شكر، شغلی مناسب برايت فراهم شد.
از فردا برو سر كار. اين پول را هم بگير، از خدا هم بخواه كمكت كند.
هميشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می كشد. پول حلال
كم هم باشد بركت دارد.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۷۰
شروع جنگ
«تقی مسگر ها»
صبح روز دوشنبه سی و يكم شهريور ۱۳۵۹ بود. ابراهيم و برادرش را ديدم.
مشغول اثاث كشی بودند.
سام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات ميره
كردستان ما هم همراهش هستيم.
با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيری بشه. جواب داد:
باشه اگر شد من هم می يام.
ظهر همان روز با حمله هواپيماهای عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان
به سمت آسمان نگاه می كردند.
ساعت ۴ عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكری با يك جيپ آهو، پر از
ّمدل هم بود. من هم سوار شدم.
وسايل تداركاتی آمد. علی خر
موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشی
نداشتيد؟!
گفت: اثاث ها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.
روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختی بسيار و عبور از چندين جاده
خاكی رسيديم سرپل ذهاب.
هيچكس نمی توانست آنچه را می بيند باوركند. مردم دسته دسته از شهر فرار
می كردند
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial
🌿💗
دلت که گرفــت، 🍂
یادت باشه✋
که تو در هر زمان و مکان؛🕥
خـــ♥️ــدا را
در تملک خویش داری🦋
یادت باشه🍃
دل حرمِ خــداسـت، 😍
و تنها با یادِ او آرام میشود...💕
پس...!؛🖐🏻
در هیـاهوی درونت ❄️
خدا و یاد او را💭
جستجو کن و بدان....👇🏻
تصاحب یادِ خداوند در خود ،
عاشـــقــانهتـریـن 🌿
غزلِ بندگیست...🤗♥️
@testimonial
『 #بــــہ_وقــــت_اذان 』
🍃💕چــــہ ۻــــرب آهنگ
قـــشنگیــــښٺ
اذان 🍃
تـــورا به ســݥــــت خـــ❤️ــــدا مــــیخواند
✨الله و اکبر🌹
✨الله و اکبر 🌹
✨الله واکبر 🌹
✨الله و اکبر🌹
ʝơıŋ➘
@testimonial
ولیاصلازمینتاآسمونفرقهست..
بیناونیکهحالشوسرسجاده..
بامداحیوگریهخوبمیکنه..
بااونیکهآهنگگوشمیکنه..
تهشمهیچی..🚶🏻♀
#بایدرنگخداگرفت.. :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه فرشته شدن 🌱
آیت الله جواد آملی
@testimonial