#امام_حسین
سـاده دلـیم بـﮧ دلـے کار نـداریـم
جز حضـرتـ ارباب خـریدار نـداریـم
با لطمـﮧ بـروے بـدن خود بنوشتـیـم مـا مست حـسـیـنـیـم بـﮧ کسـے کار نـداریـم
#صبحتون_حسینی 🌱
ʝơıŋ➘
🌷@testimonial
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۷۹
كنار يک تپه محاصره شديم، نزديك به يكصد عراقی از بالای تپه و از
داخل دشت شليک می كردند.
ما پنج نفرهم دركنار تپه در چاله ای سنگر گرفتيم و شليک می كرديم.
تا غروب مقاومت كرديم، با تاريك شدن هوا عراقی ها عقب نشينی كردند.
دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند.
از سنگر بيرون آمديم، كسی آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درخت ها
رفتيم.
در آنجا پيكر شهدا را مخفی كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب
آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم.
بعد از نماز به دوستانم گفتم: برای رفع اين گرفتاری ها با دقت تسبيحات
حضرت زهرا (ص)را بگوئيد.
بعد ادامه دادم: اين تسبيحات را پيامبر، زمانی به دخترشان تعليم فرمودند كه
ايشان گرفتار مشكلات و سختی های بسيار بودند.
بعد از تسبيحات به سنگر قبلی برگشتيم. خبری از عراقی ها نبود. مهمات ما
هم كم بود.
يكدفعه در كنار تپه چندين جنازه عراقی را ديدم. اسلحه و خشاب
و نارنجك های آنها را برداشتيم. مقداری آذوقه هم پيدا كرديم و آماده
حركت شديم. اما به كدام سمت!؟
هوا تاريك و در اطراف ما دشتی صاف بود. تسبيحی در دست داشتم و
مرتب ذكر می گفتم. در ميان دشمن، خستگی، شب تاريك و... اما آرامش
عجيبی داشتيم!
نيمه های شب در ميان دشت يك جاده خاكی پيدا كرديم. مسير آن را ادامه
داديم.
به يك منطقه نظامی رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۸۰
چندين نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگرهایی هم در داخل مقر ديده
می شد.
ما نميدانستيم در كجا هستيم. هيچ اميدی هم به زنده ماندن خودمان
نداشتيم، برای همين تصميم عجيبی گرفتيم!
بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم!
با ياری خدا توانستيم با پرتاب نارنجك و شليك گلوله، آن مقر نظامی را
به هم بريزيم.
وقتی رادار از كار افتاد، هر سه از آنجا دور شديم. ساعتی بعد دوباره به
راهمان ادامه داديم.
نزديك صبح محل امنی را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز
را استراحت كرديم.
باور كردنی نبود، آرامش عجيبی داشتيم. با تاريك شدن هوا به راهمان
ادامه داديم و با ياری خدا به نيروهای خودی رسيديم.
ابراهيم ادامه داد: آنچه ما در اين مدت ديديم فقط عنايات خدا بود.
تسبيحات حضرت زهرا ۳ گره بسياری از مشكلات ما را گشود.
بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن ايمان، از نيروهای ما می ترسد.
ما بايد تا ميتوانيم نبردهای نامنظم را گسترش دهيم تا جلوی حملات
دشمن گرفته شود.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرجحسینی شدنماهاروخدیجه داد
@testimonial
پيامبر اکرم «ص» :
-إنّالشَّيطانَإذاسَمِعَالنِّداءَبالصَّلاةِهَرَبَ.
-شيطانچونبانگدعوتبهنمازرابشنودبگريزد.
📒كنز العمّال
عاشقانوقتنمازاستاذانمیگویند...♥️
⏳اذانظهربهافقتهران☀️
اَللّهُاَکــبَر•••🕌
"حے ؏ـلی الآغوشخدا"
#التمآسدعآ🤲🏽❤️
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
بعضےوقتافکرمیکنمڪهازچهعناصری
تشکیلشدم..
بهایننتیجهمیرسمڪه:
۹۵٪ادعا
۵٪عُجب(خودپرستے)
تبدیلشدیمبهمجسمههایتوهم..(:
توهمخوببودن،توهمآدمحسابـےبودن
حاصلعُجبوادعاتَوَهمه!
@testimonial
گمنامے یعنے:
نوجوان۱۹سالہ ای کہ
وقتےلازم شد بره تو میدون مین
پوتین هاشودرآورد.
گفتن:این چہ کاریہ؟
گفت:پوتین هاروتازه
گرفتم،بیت المالِ حیف بسوزه
@testimonial
‹💔🥀›
••
[یهروزلباسِتنگ،یهروزلباسِڪوتـاه
یهروزلباسِپاره ): 👀
هیرفتیمدنبالِمُـد ڪه
یهوقت بھموننگنعقبمونده
رفتیمدنبالسِتڪردنڪه
بشیمشیڪتریــنآدمِدنیا):
یهوقتبهخودتمیایمیبینی
باشیطونستشدے
••
🥀⃟ 🖤¦⇢ #تلنگرانہ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یهکنجازحرم ....💔😭🚶🏾♂