eitaa logo
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
236 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
15 فایل
بسم رب حریم حرم]•🕊🥀 شھادت🕊 آغاز خوشبختے است خوشبختے‌اۍ‌ڪہ‌پایانے ندارد شہید ڪہ بشوے! خوشبختِ ابدے میشوے🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندڪۍزما♥↶ @Companiono ⊰نا‌شنآسمـوטּ https://harfeto.timefriend.net/16468027837062 کپی حلال💫
مشاهده در ایتا
دانلود
میگُفت: همیشه تویِ عبـادت متوجه باش ... خدا↓ عاشـق میخواد نه مشتریِ بهـشت خدا عاشـق‌ میخواد 🌷 @testimonial
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جاےدیگہ‌میگفت: اخلاص‌یعنےبه‌جاےاینڪه‌سریع‌نمازبخونے، دوساعت‌قبل‌ازاذان‌وضومیگیرےومنتظرهستے ... اخلاص‌یعنے‌اگہ‌یڪ‌لحظہ‌نفْس‌ازخدادورت‌ڪرد، مےمیرے ... آیامااینطورےهستیم؟!!! حالا‌دوساعت‌پیش‌ڪش،حداقل‌ده‌دقیقه‌زودتر... پاشین‌برا‌ےنماز‌اول‌وقت‌آماده‌بشین... التماس‌دعا...🤲 𝐉𝐨𝐢𝐧...➘ ✨⃟🦋 ❅@testimonial
میگفت: خدا از اداے میخاد نہ نوع ڪار و و ڪار رو. فقط وبا دید بہ وظیفہ توجه ڪردن... 𝐉𝐨𝐢𝐧...➘ ✨⃟🦋 @testimonial
شهید‌حمیدرضا‌فاطمی تولد⇦ ۱‌۳۶‌۵‌.‌۲‌.‌۱۹‌ شہادت⇦ ۱‌۳‌۹‌۴‌.‌۸‌.‌۹‌ محل‌شہادت⇦ حلب محل‌دفن⇦ گلزارشهدای‌اهواز وضعیت‌تاهل⇦ متاهل‌باسه‌فرزند • • • -خاطره‌ای‌ازشهید⇩ هیچ دلبستگی‌ای به دنیا نداشت و تمام برنامه‌هایش را از سر اخلاص انجام می‌داد. آن زمان که یادواره شهدا و مراسم‌ را برگزار می‌کرد آقا حمید بیشتر کارها را می‌کرد، کارها که تمام می‌شد، سرش را پایین می‌انداخت و گمنام می‌رفت. دیگر اصلاً کسی نمی‌فهمید مثلاً سن مراسم را چه کسی زده، هماهنگی‌ها را کی انجام داده است. خودش هم انتظار خاصی از کسی نداشت و دنبال این مسائل هم نبود. هدفش فقط انجام کار برای شهدا بود و می‌خواست آنها راضی باشند... شهادت⇩ آقا حمیدرضا صبح روز شنبه نهم آبان ماه 1394 مقارن با 17 محرم‌الحرام سال 1437 هجری قمری در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) در استان حلب سوریه به شهادت رسیدند. @testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین| #سلام‌_بر_ابراهیم صفحھ ۴۴ ۱٧ شهریور «امیر منجر» صبح روز هفدهم بود. رف
|بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین| صفحھ ۴۵ با هم رفتيم سمت بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزدیک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروح ها را می رسانديم و بر می گشتيم. تقریبا تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. يکی از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه می کردند. هيچکس جرأت برداشتن مجروح را نداشت. ابراهيم می خواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كنی با تير می زنند. ابراهيم نگاهی به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو می گفتی!؟ نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلی مواظب باش. صدای تيراندازی کمتر شده بود. مأمورها کمی عقب تر رفته بودند. ابراهيم خيلی سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن جوان را انداخت روی کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبی از خودش نشان داد. بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامی شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوری بود برگشتم به خانه. عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلی خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکی از بچه ها جلسه داشتيم. برای هماهنگی در برنامه ها. مدتی محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتی منزل مهدی و... در اين جلسات از همه چيز خصوصا مسائل اعتقادی و مسائل سياسی روز بحث می شد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به ايران باز می گردند. . . . زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی @testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین| #سلام‌_بر_ابراهیم صفحھ ۴۵ با هم رفتيم سمت بيمارستان سوم شعبان و سريع ب
|بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین| صفحھ ۴۶ بازگشت امام(ص) «حسین الله کرم » اوايل بهمن بود. با هماهنگی انجام شده، مسئوليت يکی از تيم های حفاظت حضرت امام (ره) به ما سپرده شد. گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهای خيابان آزادی (منتهی به فرودگاه) به صورت مسلحانه مستقر شد. صحنه ورود خودرو حضرت امام را فراموش نمی کنم. ابراهيم پروانه وار به دور شمع وجودی حضرت امام می چرخيد. بلافاصله پس از عبور اتومبيل امام، بچه ها را جمع کرديم. همراه ابراهيم به سمت بهشت زهراص رفتيم. امنيت درب اصلی بهشت زهرا ص از سمت جاده قم به ما سپرده شد. ابراهيم در کنار در ايستاد. اما دل و جانش در بهشت زهرا ص بود. آنجا که حضرت امام مشغول سخنرانی بودند. ابراهيم می گفت: صاحب اين انقلاب آمد، ما مطيع ايشانيم. از امروز هر چه امام بگويد همان اجرا می شود. از آن روز به بعد ابراهيم خواب و خوراک نداشت. در ايام دهه فجر چند روزی بود كه هيچكس از ابراهيم خبری نداشت. تا اينكه روز بيستم بهمن دوباره او را ديدم. بلافاصله پرسيدم: كجایی ابرام جون!؟ مادرت خيلی نگرانه. . . . زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی @testimonial
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210906-WA0044.mp3
6.74M
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 @testimonial