#برگی_از_مکافات_عمل
#بخش_اول
حضرت صالح (علیه السلام) از سن 16 سالگی برای ارشاد و هدایت قوم ثمود برگزیده و تا سن ۱۲۰ سالگی در میان مردم تبلیغ کرد یعنی ۱۰۴ سال مشغول ارشاد مردم بود.
روزی به قوم خود گفت: شما از من ناراحت و من هم از شما ناراحتم، نه شما به من و حرف های من #ایمان می آورید و نه من دست از تبلیغ شما بر می دارم، بیایید با هم قراری بگذاریم به اینکه من از بت های شما چیزهایی بخواهم اگر خواسته مرا برآورده کردند حق با شماست و من از میان شما بیرون می روم، شما هم از خدای من چیزی بخواهید اگر انجام داد شما به خدا و حرف هایم ایمان آورید.
آن قوم گفتند: ای صالح؛ این حرف درست است و هفتاد نفر را برای این کار انتخاب کردند و با حضرت صالح به سوی کوه روانه شدند، اول حضرت صالح تا از بت های ایشان تقاضایی کرد، اما بتها جواب ندادند و خواهش او را برآورده نکردند.
وقتی نوبت به آن قوم رسید، به صالح (علیه السلام ) گفتند: از خدای خود بخواه که شتری ماده ، ده ماهه آبستن، سینه سفید و بقیه بدن زرد پر رنگ باشد از دل این سنگ بیرون آید. اگر خدای تو به خواسته ما جامه عمل پوشانید ما همگی به تو و خدای تو ایمان می آوریم.
صالح گفت: تقاضای مشکلی کردید اما برای خدای من آسان است و از #خداوند_متعال خواست که این معجزه را برای ایشان آشکار کند.
ناگهان کوه صدای مهیبی کرد و شكافته شد. سروگردن شتری پیدا گردید و بعد همه آن از کوه بیرون آمد و همان وقت زايد.
وقتی این معجزه بزرگ را از حضرت صالح (علیه السلام) دیدند شصت و چهار نفر از آنان گفتند: صالح ساحر است و با سحر، چنین شتری از کوه بیرون آورد، تنها شش تن ایمان
آوردند.
وقتی به سوی شهر بر می گشتند یک نفر دیگر هم از اعتقاد خود برگشت و به دوستان پیوست، تنها پنج نفر از هفتاد نفر پا برجا ماندند.
#حضرت_صالح (علیه السلام) فرمود: این شتر به درخواست شما از کوه بیرون آمد مبادا او را اذیت کنید یا او را به قتل رسانید که عذاب خدا بر شما نازل می شود.
سپس فرمود: آب این چشمه باید میان شما و شتر تقسیم شود. یک روز شما از آب چشمه استفاده کنید و شتر آب نمیخورد و یک روز هم، آب چشمه برای شتر باشد و شما به جای آب از شیر آن استفاده کنید، مدتی چنین بود و مردم از شیر شتر سرمایه دار شدند.
آنان به فکر افتادند که شتر را بکشند و آب چشمه تمام در اختیار آنان قرار گیرد ولی هیچ کسی جرات این کار را به خود نمی داد و از عواقب آن اندیشه می کردند.
🌺مکافات عمل ص 65 و 66 (همراه با اندکی تلخیص)🌺
🔻کانال تذکره الاولیاء @tezkar
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل 🌺
بخش دوم ماجرای قوم صالح (علیه السلام)
دست به دامن زنان شدند
تحریک کنندگان دیدند کسی حاضر نیست که شتر را پی کند و به قتل رساند . لذا دست به دامن زنان شدند.
زنان جوان و زیبایی را وادار کردند که با غنج، دلال و کرشمه جوانان را بفریبند.
آری مردان کم ایمان و بی تقوا، زود به دام زن ها می افتند به طوری که برای انجام خواسته های ایشان از یکدیگر سبقت می جویند.
در این داستان زنی به نام "ذي صدوق" دختر مردی به نام "محیا" که زنی اشرافی و مالدار بود خود را بر مردی به نام "مصرع" عرضه کرد و گفت: مهريه من پی کردن ناقه صالح است.
زنی دیگر خود را در اختیار "قداربن سالف" قرار داد و گفت: وقتی دسترسی به من پیدا میکنی که ناقه صالح را پی کرده باشی و مهریه من همین است.
این دو نفر که از حرام زادگان بودند به معشوقه های خود وعده کشتن ناقه را داده و در کمین آن حیوان نشستند. وقتی ناقه از کنار چشمه بیرون آمد مصرع، با تیری ساق دو پای ناقه را بهم دوخت و قداربن سالف، با شمشیر دو پای آن را قطع کرد، در آن لحظه حيوان به زمین افتاد و قداربن سالف با ضربتی گردن آن را برید.
وقتی آن دو ناپاک ناقه را کشتند، مردم مانند مور و ملخ هجوم آورده و گوشت آن را پاره پاره کردند و هر کسی به اندازه ای که می توانست از گوشت آن حیوان به خانه خود برد و گفتند: ای صالح! ما که کار خود را کردیم تو هم اگر راست می گویی آن عذابی که به ما وعده میدادی بیاور و هر چه زودتر ما را هلاک ساز و به مکافات اعمالمان برسان.
حضرت صالح (علیه السلام) فرمود: ای قوم! شما گناهی که نمی بایست انجام دهید انجام دادید، به نصحیت های من گوش ندادید و حتما باید در برابر اعمال زشت و ناجوانمردانه خود مکافات شوید و راه فراری برای شما نخواهد بود.
سپس فرمود: شما سه روز بیشتر فرصت ندارید، روز اول رنگ صورتتان زرد، روز دوم سرخ، روز سوم سیاه می شود و عذاب الهی بر شما نازل میگردد.
(پس از سه روز)در این هنگام خداوند صاعقه مرگ باری را بر آنان نازل کرد که آتش از آن میبارید، در یک لحظه آنان را فرو گرفت و به زمین کوبید به طوری که نه خود قدرت بر خواستن داشتند و نه کسی به یاری ایشان آمد، همه به هلاکت رسیدند و مکافات اعمال خود را دیدند و خانه ها خالی از سکنه گردید.
آری، قصرهای مرتفع و خانه هایی که در شکم کوه برای چنین روزی ساخته بودند نتوانست عذاب خدا را از آنان جلوگیری کند و آن مال های فراوان و باغ های وسیع فائده ای به حالشان نداشت.(1)
🌺اقتباس از آیه 13 ، سوره فصلت ، آیه 44 ، سوره ذاریات .آیه 78، سوره اعراف ،تاریخ انبیاء داستان حضرت صالح🌺
🌼مکافات عمل صفحه 66 و 67 و 68 (همراه با اندکی تلخیص و تغییر)🌼
🔻کانال تذکره الاولیاء @tezkar
🌺#برگی_از_مکافات_عمل 🌺
مکافات به وسیله پشه
بابل شهر بزرگی بوده در کنار شط فرات که #حضرت_ابراهیم (علیه السلام ) را در آن به آتش انداختند ولی حال خراب شده است.
مردم آن سرزمین دارای نعمت های فراوانی بودند که خداوند به ایشان عنایت کرده بود و در سایه آن، به خوشی زندگی می کردند ولی از جهت دین، ایمان و خداشناسی در وادی جهل و گمراهی سرگردان شده و بت هایی را که با دست خود تراشیده بودند پرستش می کردند.
زمامدار این سرزمین، نمرود، پسر کنعان بود، او مردی ظالم و خود رای بود، وقتی نعمت های بی حساب و قدرت خود را تماشا می کرد، جهل و گمراهی مردم را دید خود خدای ایشان خواند و همه را به پرستش خود دعوت کرد.
وقتی که جهل و گمراهی سراسر اجتماع را فرا گرفت و عقیده های مردم فاسد شد. در چنین شرایطی در شهری به نام "فدام آرام " در خانواده مردی به نام "تارخ " فرزندی به نام ابراهیم، از مادری متولد و بزرگ گردید.
او مردم و نمرود را به خدا پرستی دعوت می کرد، از بت پرستی منع می نمود و از شرک و ذائل اخلاقی بر حزر می داشت.
نمرود حرف ابراهیم را قبول نکرد، روی اعتقاد غلط خود ایستاده و پافشاری می کرد، مبارزه همه جانبه را علیه او شروع کرد تا جایی که می خواست خدای ابراهیم را به قتل رساند و برای این کار، برج بزرگی ساخته و بالای آن رفتند و تیر به سوی آسمان انداختند به خیال اینکه خدا را بکشد.
وقتی نمرود تیر به آسمان انداخت، خداوند به جبرئیل دستور داد تیرش را خون آلود گردانند که وقتی بر می گردد فکر کند خدا را کشته است
بعد از آن نمرود به ابراهیم گفت: به خدای خود بگو نیروهای خود را در فلان منطقه آماده کند و من نیز نیروهای خود را برای مبارزه آماده میکنم.
وقتی لشکریان نمرود به آن منطقه وارد شدند و منتظر لشکر خدا بودند یک مرتبه دیدند جلو خورشید تاریک شد. وقتی خوب دقت کردند دیدند پشه های ریزی هستند که برای مبارزه با نمرودیان آمده اند. آن پشه ها به لشکر نمرود هجوم بردند و آنان را فراری دادند
یکی از پشه ها که از همه ضعیف تر بود، یک بالش شکسته، یک پایش لنگ، یک شاخش کنده شده و یک چشمش کور بود از خداوند درخواست کرد که مرا بر نمرودی که ادعای خدایی می کند مسلط کند و مکافات او را به من واگذار نما .
خداوند هم آن را بر نمرود مسلط کرد و فرمود: مجازات و مکافات او با تو باشد، هرکاری که می توانی درباره او انجام بده.
آن پشه ناتوان، اول بالای لب نمرود را نیش زد، لبش بسیار کلفت و بد قیافه شد. بعد از سوراخ بینی او بالا رفت تا خود را به مغز سر نمرود رسانید و آنجا مشغول فعالیت شد و مغز سرش را خورد، او را از اوج قدرت به هلاکت رسانید و از تخت خدایی به زیر کشید.
هر آن پشه که برخیزد ز راهش سر
نمرود ز بید بارگاهش
* * *
چو برداری از رهگذر دود را
خورد پشه ای مغز نمرود را
* * *
بدان خدایی که بر خان پادشاهی او
به نیم پشه رسد کاسه سر نمرود
🌺منبع مکافات عمل صفحه 68 تا 70 🌺
🔺کانال تذکره الاولیاء @tezkar
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل 🌺
مکافات با بارش سنگ
یکی از شهرهایی که مردمش به واسطه گناه عذاب شدند شهر " #سدوم " است که به وسیله جبرئیل از بیخ و بن کنده و وارونه شد.
اهل سدوم مردم فاسدی بودند، چنان فساد اخلاقی در آنان رخنه کرده بود که از هیچ گناهی روی گردان نبودند و در اثر آلودگی دل ها، شرم و حیا از ایشان برداشته شده بود به طوری که از هیچ عمل زشتی روی برگردان نبودند و آشکارا مرتکب فساد و گناه می شدند. نیز از جهت رفتار و کردار پست ترین مردم زمان خود بودند و گناهانی در میان آنان رواج کامل داشته که به بیست عمل زشت آنان اشاره میکنیم.
۱- آنان با #راه_زنی و قتل و غارت، روزگار خود را می گذراندند.
۲۔ #خیانت در میان ایشان رایج بود به طوری که به رفیق و حتی به نزدیک ترین افراد خود خیانت میکردند.
٣- قلب های ایشان در اثر گناه سیاه شده بود به طوری که #گریه، ناله و زاری هیچ کسی در آنها اثر نمی کرد.
۴- نه دین و مذهبی داشتند که ایشان را از تبه کاری باز دارد و نه شرم و حیاء
5- نه #موعظه ای در آنان اثر می کرد و نه به نصیحت های فرد عاقلی توجه می کردند.
6-هنگامی که برای قضای حاجت به توالت می رفتند خود را از نجاست پاک نمی کردند، (نه با آب و نه با غير آب).
۷. هنگامی که با همسران و دیگران نزدیکی می کردند غسل جنابت انجام نمی دادند.
۸- آنان بسیار #بخیل بودند و حاضر نبودند به محرومان، يتيمان، دردمندان و به گرسنگان خود کمک کنند.
9- آنان #کبوتر_باز بودند، کبوتر بازی از اعمال قوم لوط بوده و تا این زمان ادامه دارد، (افراد کبوتر باز پیروان قوم لوط هستند).
۱۰- ایشان در مجالس عمومی و در کوچه و بازار از معده خود بادهای صدا دار خارج می کردند بدون اینکه حیا کنند و خجالت بکشند.
۱۱- در کوچه و بازارها به هم #فحش های رکیک و ناموسی می دادند.
۱۲- در کوچه و بازار #سوت می زدند.
۱۳- آنان وقت بیکاری، به #قمار بازی مشغول می شدند.
۱۴- آنان #ضرب و #طنبور می نواختند.
۱۵- در مجالس عمومی و خصوصی #رقص میکردند، دست میزدند و پای کوبی می نمودند.
۱۶- وقتی می خواستند با زنان خود نزدیکی کنند از راه عقب وارد می شدند.
۱۷- از همه مهمتر گناه جدیدی از خود اختراع کردند که تا آن روز در هیج مذهب و ملتی سابقه نداشت و تا آن زمان کسی به فکر آن نیفتاده بود.
آن گناه جدید این بود که آنان زنان و همسران خود را گذاشته و با همدیگر عمل لواط انجام می دادند و ای کاش این عمل تنگین و زشت را پنهانی و دور از چشم دیگران انجام می دادند، بلکه با گستاخی هر چه تمام تر مردم را نیز به ارتکاب آن تشویق می کردند تا جایی که در مقابل چشم دیگران و در مجالس عمومی مرتکب این عمل زشت می شدند و از کسی خجالت نمی کشیدند.(1)
۱۸ -مسافرانی که به شهر و دیار آنان وارد می شدند دور ایشان اجتماع میکردند و هر کدام سنگ ریزی پشت ناخن انگشت وسط میگذاشتند و با انگشت شصت روی آن می گذاشتند و انگشت وسط را به شدت رها میکردند، هر کدام سنگ شان به مسافر میخورد او را می گرفت مالَش را تصرف کرده و با او عمل زشت انجام می داد و مقداری غرامت از او می گرفت و اگر احيانة آن مسافر به دادگاه شکایت می کرد #قاضی به نفع قوم خود قضاوت می کرد.
۱۹- بازی ایشان با سنگ های گرد و کروی شکل مانند گلوله گلی، فلزی و شیشه ای بود.
۲۰- آنان در کوچه و بازار دائم مشغول جویدن #صمغ بودند، مانند بعضی از مردم امروز ما که آدت به جویدن #آدامس دارند.(2)
🌺منابع🌺
1.تاریخ انبیاء ص 85 و 86
2.اقتباس از سفینه البحار هشت جلدی ، ج7 ، ص614و615
🌸مکافات عمل ص70 تا 72🌸
🔺کانال تذکره الاولیاء @tezkar
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل🌺
به دامادی شاه رسید
یکی از جوانان پاکدامن، طلبه فقیری است به نام «محمد باقر» معروف به میرداماد که از پاکدامنی و مخالفت با شیطان و هوا و هوس به دامادی شاه عباس می رسد و داستان او از این قرار است.
نقل شده: شبی در قصر شاه عباس کبیر، نزاعی زنانه روی داد و بین یکی از زنان شاه و دخترش کدورتی پیدا شد.
از این رو، دختر شاه قهر کرد و مخفیانه از حرمسرا بیرون رفت، در پشت حرم سرا مدرسه علمیه ای بود که طلبه ها در آن درس می خواندند. وقتی دختر شاه از قصر خارج شد وارد مدرسه گردید و به اتاق یکی از طلاب علوم دینی به نام محمد باقر (میرداماد) که چراغش روشن بود داخل شد.
محمد باقر طبق معمول، شام مختصری تهیه کرده و رختخواب کهنه خود را روی حصیری در کنج اتاق پهن نموده و در برابر شمعی مشغول مطالعه بود..
همین که دختر وارد اتاق شد، در را بست و با انگشت به محمد باقر اشاره کرد که ساکت باش!
آن طلبه بیچاره چون یک مرتبه و بدون مقدمه چنان فرشته صفت و نازنین سیمینی با هیئت شاهزادگی وارد اتاقش شده بود در بهت و حیرانی فرو رفت و نتوانست چیزی بگوید، وقتی دختر شاه داخل شد و نشست، رو به آن طلبه کرد و گفت: آیا چیزی برای خوردن داری؟
طلبه جوان گفت: مختصر شامی تهیه کرده ام و فورا آن را در مقابل دختر گذاشت و دوباره مشغول مطالعه گردید.
دختر وقتی شام را خورد رو به محمد باقر کرد و گفت: رختخواب برای استراحت کجاست؟
گفت: آماده است و به همان جایی کرد که رختخوابش بود اشاره کرد..
دختر گفت: ای جوان! نباید در اتاق را باز کنی و کسی را از آمدن من به اینجا خبر دار نمایی، بعد به سوی رختخواب رفت و در آنجا به استراحت پرداخت.
از آن طرف چون به شاه خبر دادند که شاهزاده خانم از حرمسرا خارج شده است، دستور داد: مأمورین تمام شهر را جستجو کنند و او را پیدا نمایند، مبادا دختر جای نامناسبی رود و برای او حادثه غيره منتظره ای واقع شود!
مأمورین هرچه جستجو کردند خبری از شاهزاده به دست نیاوردند و فکر نمی کردند که او در حجره طلبه ای رفته باشد.
هنگام صبح، دختر از خواب برخواست و از اتاق بیرون آمد. در این هنگام مأمورین او را دیدند، دختر و آن طلبه را که نزدیک بود از ترس جان دهد گرفتند، به حضور شاه بردند و گزارش دادند که شاهزاده خانم دیشب تا صبح در اتاق این طلبه بوده است!؟
شاه از شنیدن این حرف بسیار خشمگین شده از محمد باقر پرسید: چرا شاهزاده خانم را دیشب در اتاق نگاه داشتی و به ما خبر ندادی؟
گفت: قربان! او مرا تحدید کرد و گفت: اگر به کسی اطلاع دهی تو را به دست جلاد خواهم سپرد!
شاه دستور داد دختر را معاینه پزشکی کردند، چون دید به او تجاوزی نشده و سالم است ، رو به جوان کرد و گفت: تو که جوان بی زنی هستی، چه طور توانستی از این دختر دلنواز و ماهرو که بدون دردسر به اتاق تو آمده و در رخت خوابت خوابیده چشم پوشی کنی؟ مگر تو #شهوت نداری؟!
در این هنگام محمد باقر ده انگشت دستان خود را به شاه نشان داد، او دید تمام انگشتانش سوخته و گوشت هایش ریخته است پرسید چرا انگشتانت سوخته است؟!
گفت: چون شاهزاده خانم در رختخوابم خوابید، شیطان و نفس اماره مرا وسوسه کرد که اتاق خلوت و چنین فرشته ای امشب نصیب تو شده، چرا معطلی؟ چنین فرصتی کمتر به دست می آید، تو هم حرکت کن و کام بگیر.
اما هر دفعه که #شیطان مرا وسوسه می کرد و شهوت من به جوش می آمد و تصمیم به آلودگی دامن گرفتم، یکی از انگشتانم را روی شعله سوزان شمع میگرفتم تا طعم عذاب جهنم را بچشم و دست به #بی_عفتی نزنم.
لذا از سر شب تا صبح با #نفس خود در حال جنگ بودم، به لطف خدا اگر چه تمام انگشتانم سوخت ولی شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند، از این جهت مشاهده میکنید که شاهزاده خانم سالم مانده است؟!
شاه از تقوا و پرهیزکاری این جوان خوشش آمد، دستو داد: تا همان دختر را به عقد او در آورند و او را به #میرداماد، لقب داد و او را محترم و گرامی داشت.(1)
اری، یک طلبه جوان به برکت مبارزه با شیطان و مبارزه با نفس اماره، به پاداش پاکدامنی خود رسید، یک شبه از حجره بی فرش، تاریک و نمناک پا به قصر شاهی گذاشت، به مقام والایی نائل آمد و معروف خاص و عام گشت.
🌺منابع🌺
1.دانستی های تاریخی،ص8 ، محمد جواد اَهَری
مکافات عمل ص351تا 353
🔺کانال تذکره الاولیاء @tezkar
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل 🌺
مکافات #کم_فروشی
یکی از گناهانی که خداوند متعال در قرآن مجید برای آن وعده عذاب داده #کم_فروشی و #گران_فروشی است، مال مردم را زیاد گرفتن و مال خود را کم دادن است تا جایی که یک سوره به نام کم فروشان و زیاد بگیران نازل شده است.(1)
خداوند در این سوره چنین افرادی را وعده عذاب داده (2) و آنان را در حکم #کفار قرار داده است. آنجا که می فرماید:
"وای بر کافران از مشاهده آن روز بزرگ"(3)
امام صادق (علیه السلام) در ذیل این آیه می فرماید :
" کم فروشی بوی کفر می دهد " (4)
کم فروشان علاوه بر این که خود را مدیون مردم میکند و در روز قیامت باید از عهده خسارات آنان برآیند، در دنیا هم مکافات خواهد شد و مکافات دنیایی کم فروشان این است که محصول آنان به واسطه نیامدن باران، سیل، سرما و آفات از بین می رود و مبتلا به خشكالى و قحلی می شوند و برکت از زندگی آنان برداشته میشود.
مناسب است در این جا روایتی را که از زبان نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شده است بیان کنم تا عبرتی برای گرانفروشان و کم فروشان باشد.
آن حضرت روی پنج گناه بزرگ تکیه می کند و پیرامون اهمیت آنها اینگونه می فرماید که :
1. هیچ قوم و ملتی عهد شکنی نکردند مگر اینکه خداوند، دشمنانشان را بر آنان مسلط ساخت( تا ایشان را ذلیل و خوار کند).
۲- هیچ جمعیتی و گروهی به غیر حکم خدا حکم نکردند مگر اینکه فقر و بیچارگی و حیرانی در میان آنان زیاد شد.
۳- در میان هیچ ملت و جمعیتی #فحشا و منکرات ظاهر نشد مگر اینکه مرگ و میر و #مرگ_های_ناگهانی در میان آنان فراوان گشت.
۴- هیچ قومی زکات مال خود را منع نکردند و از دادن آن خودداری نمودند مگر اینکه باران رحمت از آنان قطع شد و خشکسالی ایشان را فرا گرفت.
5. هیچ گروه و طایفه ای کم فروشی و گرانفروشی نکردند مگر اینکه زراعت آنان (به وسیله های گوناگونی ) از بین رفت و قحطی ایشان را فرا گرفت.(5)
🌺منابع🌺
1.سوره مطففین
2.سوره مطففین آیه 1
3.سوره مریم آیه 36
4.تفسیر نورالثقلین ج5 ص527 نقل از اصول کافی
5.تفسیر فخررازی ج31 ص88، تفسیر ابوالفتح رازی . تفسیر نمونه ج26 ص243
🌸مکافات عمل ص76 و 77🌸
🔺کانال تذکره الاولیاء @tezkar
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل 🌺
قوم شعیب #کم_فروش بودند
یکی از اقوامی که به واسطه کم فروشی به هلاکت رسیدند و نسل آنان از روی زمین قطع شد قوم لجوج و خودخواه و سرکش شعیب بودند که در سرزمینی اطراف شام به نام "معان" زندگی می کردند ، مذهب و آیین آنان بت پرستی و شرک به خدا بود، بت آنان جنگل و نیزار و دوستی مال و منال بود.
گناه این قوم، #کم_فروشی بود. وقتی آنان جنسی را به مردم می فروختند از سنگ سبک استفاده میکردند و در موقع خریدن از سنگ سنگین و پیمانه بزرگتر استفاده می نمودند.
خداوند برای هدایت و ارشاد آنان پیامبری از خودشان به نام "#شعیب "در میان آنان مبعوث کرد و معجزاتی به او عنایت فرمود.
حضرت شعیب، مردم را به #یکتاپرستی، #عبادت_پروردگار و به #عدالت دعوت می کرد، از عاقبت شوم بر حذر می داشت و برای بیدار کردن آنان چنین می فرمود:
ای مردم! جمعیت شما کم بود خداوند زیادتان گردانید، فقیر بودید بی نیازتان ساخت، اگر به هدایت و ارشاد من گوش فرا ندهید به عذاب خدا گرفتار خواهید شد.
مردم او را مسخره کردند و گفتند:
ای شعيب! به ما بگو، آیا این نماز تو، به تو می گوید که ما به عبادت غیر آن چیزی که پدران گذشته ما عبادت می کردند دعوت کنی ؟ واز خرید و فروش و معامله دلخواهانه ما نهی نمایی؟ ما این طور بار آمده ایم و تا به حال هیچ ضرر و زیانی هم ندیدیم، ما از همین راه کم فروشی به ثروت های فراوان
رسیدیم. (1)
در جواب نصیحت های دلسوزانه حضرت شعیب، چنین گفتند: " ای شیعب تورا سحر کرده اند که این چنین با ما سخن می گویی و ما را از روش گذشتگانمان منع میکنی ، ما هر چه فکر می کنیم، می بینیم تو هم مانند ما بشری بیش نیستی. و ما فکر می کنیم که تو صد در صد از دروغ گویانی(2)
#مکافات_قوم_حضرت_شعیب
وقتی مردم زیر بار حضرت شعیب نرفتند و آن پیامبر مهربان و دلسوز را ساحر و دروغ گو پنداشتند، دل آن حضرت به درد آمد، پرودگار را به یاری خود طلبید و از او خواست که ایشان را به کیفر کفر، فجور، گران فروشی و کم فروشی مکافات کند.
در این جا نفرین آن پیامبر الهی به اجابت رسید و خداوند با نازل کردن عذاب او را یاری کرد و قوم او را به هلاکت رسانید و مکافات قوم به این گونه بود که:
هفت روز چنان هوا گرم شد که تا آن زمان سابقه نداشت، باد به کلی از وزیدن باز ایستاد و از شدت حرارت همه می سوختند تا اینکه ابری در بیابان پیدا شد.
همه مردم به امید آنکه شاید این ابر بارانی داشته باشد به سحرا رفتند و با خوشحالی و سرعت خود را زیر سایه آن قرار دادند که از حرارت طاقت فرسای آفتاب نجات پیدا کنند.
وقتی همه مردم از شهر بیرون آمدند و در زیر سایه ابر گرد آمدند عذاب الهی بر آنان نازل شد، بدین گونه که زمین زیر پایشان به لرزه در آمد به طوری که نتوانستند روی پای خود به ایستند و ناچار به زانو در آمدند و روی زمین افتادند.
در این حال پاره های آتش از ابر باریدن گرفت و چنان قیامتی بر پا کرد که دنیا کمتر به خود دیده بود، سنگ های آسمانی گداخته شده با صیحه و صاعقه از آن ابر بر سرشان باریدن گرفت که دلهایشان از ترس آب شد و همه به هلاکت رسیدند و جزای اعمال خلاف خود را دیدند.(3)
🌺منابع🌺
1- اقتباس از سوره هود، آیه ۸۹
اقتباس از سوره شعراء، آیه ۱۸ و ۱۸۷
3.اقتباس از سوره اعراف آیه 90 و 91 ، سوره هود آیه 98
🌸مکافات عمل ص77تا 79🌸
🔻کانال تذکره الاولیاء @tezkar
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل 🌺
مکافات سرپیچی از دستورات
بنی اسرائیل سال های طولانی در زیر چکمه های شاهان مصر و حکام ظالم به سر می بردند، از این جهت دماغشان سوخته، گردنهایشان خورد و ذلیل گشته، به اجبار تن به ذلت داده به طوری که ضعف و تسلیم در مقابل دشمن را دولت می پنداشتند و حاضر نبودند اسمی از جنگ و مبارزه با دشمن را بشنوند.
با این حال #حضرت_موسی به آنان گفت: اگر مال و ثروت می خواهید، اگر خانه و کاشانه لازم دارید، اگر مایل به داشتن کاخ ها و باغ ها هستید در این شهری که نزدیکی ما موجود است، همه برای شما رایگان آماده است به شرط اینکه قدرتی از خود نشان دهد، شجاعتی را در معرض نمایش قرار دهید، صف های خود را فشرده کنید و حمله به سوی شهر را آغاز نماید، مردمش را از آنجا بیرون و به جای آنان در کاخ ها و باغ های آنان منزل کنید، صاحب تمام مال ثروت ایشان شوید، یک عمر در ناز و نعمتی به سر برید و از حیرانی و بدبختی نجات پیدا کنید.
آنان از ضعف و ترسی که از دشمن داشتند گفتند: "ای موسی! در این شهر مردمی جبار و قدرتمند هستند، ما هرگز داخل شهر نمی شویم تا آنکه مردم جبارش از آنجا بیرون روند آنگاه ما داخل خواهیم شد"(1)
"ای موسی ! ما اینجا به انتظار نشسته ایم تو و پروردگارت داخل شهر شو و با مردمش جنگ کن و آنان را بیرون نما آنگاه ما داخل میشویم. "
حضرت موسی نگاه به اطراف کرد، دید یک طرف بنی اسرائیل، یک جمعیتی ترسو، بزدل، ضعیف، خوش گذران و تن پرور، اما در مقابلشان دشمنی قوی و دارای جمعیتی بیشتر و شجاع، از طرفی خود و برادرش هارون تنهای تنهاست.
لذا در مقابل پروردگار عرض کرد: خدایا! من تنها اختيار خود و برادرم را دارم و حرفم در این مردم اثر نمیکند، خدایا خود میان ما و این مردم حکم کن.
خداوند به موسی وحی فرستاد ( که ایشان باید #مکافات شوند، باید در مقابل ترس و بی حالی و سستی که دارند مجازات گردیند).
ای موسی " آنان را رها کن تا در همین بیابان حیران و سرگردان گشته و تا چهل سال در اطراف این شهر متحير بمانند و تو بر این قوم فاسق و ترسو حسرت نخور و دلسوزی نکن .
آنان باید چهل سال در این بیابان بمانند تا پیر مردان، رؤسا و بزرگانشان به هلاکت رسند و به تدریج نسل جدیدی، نسل قوی، شجاع و جوان، پر تحرک، مطیع فرمان و با ایمانی از ایشان به وجود آید، آن وقت است که آنان از جنگیدن با دشمن شانه خالی نمیکنند و با تمام قدرت به جهاد می پردازند، دشمن را از شهر بیرون می کنند و به جای آنان قرار می گیرند.
بنی اسرائل مدت چهل سال در بیابان سینا هر روز به سوی شهر حرکت می کردند هنگامی که شب فرا می رسید، زمین چرخشی به خود می داد و آنان را به جای اول بر می گردانید.
در این مدت بنی اسرائیل مکافات عمل خود را دیدند، به مرور زمان مردند، فرزندان ایشان به دنیا آمدند و بزرگ شدند، قدرت، نیرو، شجاعت، اراده پیدا کردند و آماده برای مبارزه شدند.
در این مدت موسی و هارون هم از دنیا رفتند، این فرزندان شجاع با "#یوشع_بن_نون"که وصی موسی بود به شهر حمله کرده، مردم ظالم آنجا را بیرون کردند و خود به جای ایشان قرار گرفتند.
🌺منابع🌺
1.اقتباس از سوره مائده آیات 26 تا 30
🌸مکافات عمل ص80 تا 82 (همراه با اندکی تلخیص)🌸
🔻کانال تذکره الاولیاء @tezkar
تاييد شده ي تذكرة الاولياء:
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل 🌺
ویژگی های #حضرت_یحیی
قبل از آن که به مجازات و مکافات بنی اسرائیل درباره بی تفاوتی آنان در برابر ظالمان و خونریزان بپردازیم مقداری درباره ویژگی های حضرت یحیی، زندگانی و شهادت آن حضرت می پردازیم.
بعد از آنکه حضرت زکریا در سن پیری اولادی از خداوند متعال درخواست کرد ، خدا حضرت یحیی را به او عنایت نمود.
قبل از آن که به شهادت و علت شهادت وی بپردازیم لازم دانستم ویژگی های آن حضرت را بیان کنم، حضرت یحیی ویژگی هایی دارند که کمتر کسی آن ویژگی ها را دارد (یا اصلاندارد) ویژگی های یحیی از این قرار است.
١۔ خداوند در کودکی فرمان نبوت، عقل کامل، هوش فوق العاده و درایت را به او عنایت فرمود.
۲۔ خداوند در همان کودکی رحمت، محبت و مهربانی نسبت به بندگان را از سوی خود به او بخشید.
٣. خداوند در کودکی پاکی روح و جان، پاکی عمل و اخلاص در عمل پاکی پیروان، نیکی به پدر و مادر را به او لطف فرمود.
۴- از همان کودکی خدا ترس و با #تقوا بود، از #گناه و #معصیت به دور وز آنچه بر خلاف دستورات پروردگار بود اجتناب می کرد.
5_ از همان روزی که #خود را شناخت، مطیع پدر و مادر بود احترام آنان را داشت و با ایشان خوش رفتاری می کرد.
6-ظالم و ستمگر نبود و از ظلم، خیانت و جنایت دیگران ناراحت بود .
7-#متكبر، #خودخواه و #خود_بین نبود، خود را بر دیگران ترجیح نمی داد و در مقابل همه #متواضع بود.
8-از اول دامن خود را آلوده به گناه نکرد.
9- از همان اول، آگاه به احکام تورات بود و آنها را برای مردم بیان می کرد و می توانست همه مطالب تورات را بشمارد و مطالب مهم آن را تفسیر کند.
10. اگر چه او پیامبر بود اما تسلیم پیامبر زمان خودش حضرت عیسی بود و از دستورات آن حضرت اطاعت میکرد.
۱۱- در برابر بی دینان، ظالمان، جنایت کاران و عیاشان سخت کوش بود و از هیچ قدرتی نمی ترسید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکرد.(1)
۱۲- از همان کودکی عاشق #عبادت و بندگی خدا بود و در ردیف عابدان بنی اسرائیل در بیت المقدس مشغول عبادت بود تا جایی که گوشت بدنش آب شد و پوست بدن او به استخوان چیید.
۱۳- از شنیدن نام جهنم و عذاب مجرمان به وحشت می افتاد، فریاد می زد و از خود بیخود می شد.
🌺منابع🌺
1.اقتباس از سوره مریم آیات 12. تا 14
🌸مکافات عمل ص84🌸
🔻تذکره الاولیاء @tezkar
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل 🌺
مکافات به شکل بوزینه
یکی از دستوراتی که حضرت موسی برای قومش آورد این بود که در ایام هفته یک روز را به عنوان #عبادت_پروردگار تعطیل عمومی کنند، دست از کسب و کار، خرید و فروش و کارهای مادی بردارند و به عبادت خدا و راز و نیاز بپردازندِ روزی کار تعیین شد روز جمعه بود (مانند تعطیلی این زمان) ولی بنی اسراییل درخواست کردند که روز تعطیلی و عبادت آنان روز شنبه باشد، #حضرت_موسی (علیه السلام) هم قبول فرمود.
روزهای شنبه حضرت موسی در اجتماع بنی اسرایئل حاضر می شد و ایشان را موعظه و پند می داد.
سال ها به این ترتیب گذشت و بنی اسرایئل روز شنبه را محترم می شمردند و آن را مخصوص عبادت خداوند می دانستند و در آن روز کسی دست به کارهای دنیا نمیزد.
دوران موسی به پایان رسید و از دنیا رفت، دوران پیامبری داوود فرا رسید، در آن زمان عده ای از بنی اسرائیل، در شهری به نام ایله، در کنار دریای احمر زندگی میکردند، آنان احترام روز شنبه را از بین بردند و به خلاف دستور موسی در روز شنبه به صید ماهی می پرداختند.
ماهی ها اطلاع پیدا کرده بودند که روز شنبه آزادند و کسی مزاحم آنها نیست از این جهت آنها روزهای شنبه آزادانه روی آب می آمدند و روزهای دیگر در قعر دریا می رفتند.
دنیا پرستان بنی اسرایئل، دور هم جمع شدند و با یکدیگر گفتند: باید فکری کرد و نقشه ای کشید تا از این رنج و زحمت خلاص شوند و بتوانند از این ماهی هایی که روز شنبه روی آب می آیند استفاده کنند. در همان مجلس تصمیم گرفتند جدول ها و نهرهایی از دریا به ساحل بکنند و روزهای شنبه که ماهی ها روی آب می آیند داخل آن نهرها شوند و آخر روز، آن نهرها را ببندند، نگذارند ماهی ها به دریا برگردند و روز یکشنبه به آسانی آنها را صید کند و همین کار را هم کردند.
در اینجا مردم به سه دسته تقسیم شدند، یک دسته کسانی که به این حیله ماهی می گرفتند و از این راه سود فراوانی به دست آوردنده
دسته دوم کسانی بودند که دست به چنین کار خلافی نزدند و مخالفین را موعظه و نصیحت می کردند که این کار خلاف دستور موسی و تورات است از این کار دست بردارید اما آنان دست از این کار بر نداشتند و به کار خود ادامه دادند.
طایفه سوم افراد بی تفاوتی بودند، نه ماهی صید می کردند و نه #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر می کردند و به آن دسته که امر به معروف و نهی از منکر میکردند میگفتند: چرا گناه کاران را نصیحت میکنید؟ آنان را به حال خودگذارید؛ زیرا خداوند آنان را به واسطه این کارشان #عذاب میکند.
خداوند متعال، هم طایفه اول را به واسطه گناه و هم طایفه سوم را به واسطه بی تفاوتی در مقابل گناه مسخ کرد و بزرگان آنان را به شکل خوک و جوانان شکل بوزینه و میمون در آورد، آنان شب را در خانه های خود خوابیدند و صبح به شکل حیوانات در آمدند و به مکافات خود رسیدند و طایفه دوم نجات پیدا کردند.
🌺منابع 🌺
اقتباس از سوره های نور ، اعراف ، آیات 163 تا 166 . سوره مائده آیه 60
🌼مکافات عمل ص90🌼
🔺کانال تذکره الاولیاء @tezkar
#برگی_از_مکافات_عمل
دو نیم شدن مرة بن قیس
کسانی که به دست حضرت علی (علیه السلام) مکافات شدند یکی از آنان مرة بن قیس است. او مردی کافر و صاحب مال و خدم و ثروت زیادی بود و از دشمنان حضرت امیرالمومنین به حساب می آمد.
یک روز در نزد او صحبت از پدران و اجداد او به میان آمد که همه آنان در جنگ ها به دست حضرت امیرالمومنین به کشته شده اند.
سئوال کرد: قبر علی بن ابی طالب کجاست؟
گفتند: نجف اشرف است.
آن ملعون با دو هزار سوار و چند هزار پیاده به سوی نجف اشرف به حرکت در آمدند. وقتی این خبر به مردم شریف نجف رسید، همه آماده مقابله با او شدند و شش شبانه روز مقابل او ایستادند، نگذاشتند داخل شهر نجف شوند. اما بعد از این مدت او به زور داخل شهر شد
بعد از ورود به شهر نجف، آمد در مقابل قبر امیرالمومنین شد و گفت: یا علی! تو پدران و اجداد مرا به قتل رساندی. من می خواهم از تو انتقام بگیرم.
آن خبیث به سربازان خود دستور داد که ضریح مقدس را از روی قبر آن حضرت بردارند، قبر را خراب کنند و جنازه را بیرون آورند.
در این حال دو انگشت، مانند ذوالفقار از قبر و ضریح مقدس بیرون آمد، به کمر آن ملعون زد و او را از وسط به دو نیم کرد و آن دو نیم در همان ساعت تبدیل به سنگ سیاه شد و به مکافات عمل زشت و ناروای خود رسید.
مردم با ایمان نجف، آن دو تکه سنگ را بردند و در پشت دروازه نجف انداختند. هر کس که به زیارت قبر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) می آمد آب دهان بر او می انداخت و زیر پاهای خود او را لگد مال می کرد، از خصوصیات آن خبيث این بود که هر حیوانی بر او می گذشت بر روی آن دو سنگ بول میکرد.
مدتها آن دو تکه سنگ آنجا بود و مردم و حيوانات وقتی از کنار او میگذشتند به او توهین می کردند تا اینکه بعضی از مردم جاهل او را از آنجا نقل مکان دادند و بردند در مسجد کوفه گذاشتند
مدتی هم در مسجد کوفه بود و مردم به او توهین می کردند. تا اینکه به مرور ایام از بین رفت و دیگر اثری از آثار او باقی نیست و معلوم نشد که در کجا واقع است، این معجزه روشن امیرالمومنین با از بین رفت و به دست فراموشی سپرده شد.
یکی از علما در این باره فرموده است: خدا ذلیل کند کسی که مجسمه آن ملعون را نقل مکان داد و این معجزه بزرگ امیرالمومنین را از بین برد. .(1)
هنوز جای آن دو انگشت مبارک که از قبر بیرون آمده و آن دشمن را دو نیم کرد در ضریح مقدس آشکار است و در پایین پای آن حضرت به طرف چپ ضریح نمودار می باشد، افرادی که به زیارت امیرالمومنین می روند می توانند آنجا را زیارت کنند.
فردوسی در این باره می فرماید:
شهی که زد به دو انگشت مرة را به دو نیم
برای قتل عدو ساخت ذولفقار انگشت
آن است امام کز دو انگشت
چون مرة قيس کافری کشت
🌺منابع 🌺
1.منتخب التواریخ ص119
مکافات عمل صفحه 116 تا 188
🔺کانال تذکره الاولیاء @tezkar
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل 🌺
فرود آمدن سنگی از آسمان
در سال دهم هجرت، بعد از آنکه پیامبر اسلام حجة الوداع انجام دادند، در بازگشت، روز هجدهم ذیحجه به سرزمین غدیرخم رسیدند.
در اینجا جبرئیل از طرف خداوند متعال نازل شد و دستور جانشینی و خلافت امیرالمؤمنین را به حضرت رسول ابلاغ کرد.
آن حضرت در همان بیابان سوزان، دستور داد مردم را جمع کنند و منبری از جحاز شتر بر سه پله بنا نمایند.
بعد بالای آن منبر رفت و علی را طلب کرد و دست آن حضرت را بلند نمود و فرمود: ای مردم! بدانید و آگاه باشید. هر کس من مولی و ولی او هستم (از امروز) على مولی و ولی اوست، مقداری درباره فضیلت على (علیه السلام ) صحبت کرد، تعریف از دوستان و بدگویی از دشمنان امیرالمؤمنین (علیه السلام ) کرد و از منبر به زیر آمد، به مردم دستور داد در همانجا با علی (علیه السلام ) به عنوان خلافت و جانشینی آن حضرت بیعت کنند و همه بیعت کردند.
هنگامی که داخل مدينه شدند و این خبر در تمام شهرهای اسلامی پخش شد، اول کسی که اظهار دشمنی با علی را کرد، شخصی است به نام (نعمان بن حارث فهری) از اطراف مدينه سوار بر شتر خود شد و داخل مدينه گردید.
آن مرد در مقابل پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسول الله!به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا دهیم، دادیم. فرمودی من فرستاده خدا هستم قبول کردیم، دستور به جهاد، حج، نماز، روزه، خمس و زکات دادی همه را پذیرفتیم. حال کارت به جایی رسیده که این جوان، پسر عمو و دامادت علی بن ابی طالب را به جانشینی خود قرار دهی. آیا این سخنی است که از پیش خود می گویی یا دستوری است که از جانب خداوند متعال به تو نازل شده است؟!
پیامبر اسلام رو به سوی او نمود و فرمود: قسم به خدایی که معبودی جز او نیست! این دستور از جانب خداوند متعال است.
در این حال (نعمان) روی از آن حضرت برگردانید و در حالی که سوار بر شتر خود میشد گفت: خدایا! اگر این سخن حق است و از جانب تو می باشد (من تحمل چنین سخنی را ندارم) سنگی از آسمان بر من بفرست (و مرا به هلاکت رسان).
این جا بود که نفرینش به اجابت رسید و سنگی از آسمان فرود آمد و در مقابل دیده همگان او را به هلاکت رساند و به مکافات دشمنی خود با ولایت علی رسید.(1)
🌺منابع🌺
اقتباس از آیات 1 و 2 سوره معارج از تفسیر مجمع البیان ج10 ص352
مکافات عمل ص114 و 115
🔺کانال تذکره الاولیاء @tezkar