فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرکت خود جوش امت حزب الله ایران به سمت نقطه صفر مرزی خسروی..🇮🇷
#مرگ_بر_اسرائیل
#مرگ_بر_آمریکا
سلام خدمت همراهان گرامی🙂❤️
امیدوارم مثل همیشه حالتون خوب باشه..
امروز مبحث داریم📗
فرق اساسی عشق کاذب و واقعی🤔
این هست که عشق واقعی بهت تعادل میده🌹
تعادل جسمی..تعادل روحی روانی..
ثقلین🏴
سلام خدمت همراهان گرامی🙂❤️ امیدوارم مثل همیشه حالتون خوب باشه.. امروز مبحث داریم📗 فرق اساسی عشق
.
خب حالا مقایسه کنیم؟
بنظرتون داشتن دوست دختر برای پسر🧍♀
و داشتن دوست پسر برای دختر🧍
به ما تعادل، آرامش فکر،
و آرامش روحی روانی میده‼️
یا اضطراب، عذاب وجدان،ترس و....میده⁉️
ثقلین🏴
. خب حالا مقایسه کنیم؟ بنظرتون داشتن دوست دختر برای پسر🧍♀ و داشتن دوست پسر برای دختر🧍 به ما تعادل
.
همه دخترا یا پسرا میگن ما طرف مقابل مون رو دوست داریم ونمیخوایم؛ از دستش بدیم🤦♀🤦♀
اصلا برو خودتو واسش بکش
این آخرشه دیگه درسته؟
ولی میخوام حداقل یه تلنگر به وجدانت بزنم
مطمئنم و شک ندارم خودتم قبول داری
راهی که داری میری اشتباهه❌❌
اما به چند دلیل داری که ادامه میدی‼️
۱. وابستگی ۲. دلبستگی
۳. حس ترس و تهدید از طرفمقابل
۴. حس ترس از آینده ی خودت و دلایل دیگه
ثقلین🏴
. همه دخترا یا پسرا میگن ما طرف مقابل مون رو دوست داریم ونمیخوایم؛ از دستش بدیم🤦♀🤦♀ اصلا برو خود
عشق واقعی بهت تعادل میده👌👌
من یه نکته همینجا اضافه کنم!
شاید بعضیا باشن بگن👇👇
خب ما هم وقتی مثلا با دوست دخترمون هستیم..یا با دوست پسرمون هستیم..
خیلی حالمون بهتره..
عشق کاذب و واقعی عشق واقعی
به تو در رعایت اولویت ها کمک میکنه
اولویت های واقعی زندگی نه اولویت های غیر واقعی مثلا عشق واقعی به تو در خوندن نماز اول وقت یاری میرسونه در رعایت حجاب ، رعایت عفت و حیا ، رعایت غیرت و...
ثقلین🏴
عشق واقعی بهت تعادل میده👌👌 من یه نکته همینجا اضافه کنم! شاید بعضیا باشن بگن👇👇 خب ما هم وقتی مثلا
.
اگر پسری با دختری دوست شد..
و گفت عکس بفرست🤦♀🤦♀
عکس بدحجابی یا سرلختی🥺🥺
یا گفت مانتویی باش👌👌
اون دوست داشتن واقعی نیست🤕🤕
جالبه بدونین✅✅
پسری هم که با یک دختر مانتویی دوست شد و گفت چادری شو بازم نمیشه به دوست داشتن کاملش اعتماد کرد در ادامه میگم؛
ثقلین🏴
. اگر پسری با دختری دوست شد.. و گفت عکس بفرست🤦♀🤦♀ عکس بدحجابی یا سرلختی🥺🥺 یا گفت مانتویی باش👌👌
یه نکته خاص به دخترخانمای کانال✔️
اگر در رابطه ای و شکست خوردی..
که البته شکست حتمیه..
به هیچ وجه ..
رابطه ی دوم رو برای پر کردن خلاء عاطفی شروع نکن در صورت شروع نکردن و توبه موفقیتت حتمیه ولی در صورت شروع کردن چون شکست حتمیه حالت خیلی خیلییییی وخیم تر از قبل خواهد شد..
ثقلین🏴
یه نکته خاص به دخترخانمای کانال✔️ اگر در رابطه ای و شکست خوردی.. که البته شکست حتمیه.. به هیچ وجه
شاید بعضیا بگن چه بحث بی مورد و الکیی ولی خب باید دونست یکی از چاله هاییکه بعضیا دارن روز به روز بیشتر غرق میشن ؛ بخاطر کمبود محبت یا فشارشهوت و دوستی های اشتباه با جنس مخالف هست
ثقلین🏴
شاید بعضیا بگن چه بحث بی مورد و الکیی ولی خب باید دونست یکی از چاله هاییکه بعضیا دارن روز به روز بی
پس لازمه در موردش جدی صحبت کنیم
و همچنین ریشه یابی کنیمو برای درست کردن ریشه هایاین اشتباهی که مرتکب شدیم تلاشکنیم اولا همه مثل یک خانواده یا مثل یک دورهمی قراره باهم بریم جلو و سعی کنیم ترک کنیم و جبران کنیم ثانیا قراره ناامیدی رو کنار بذاریم و باامید کامل به عنایت خدا❤️
پیش بریم..ثالثا قراره با این ترک گناه به خودمون یکم بیشتر برسیم چون با این ارتباط ها بعضیا خودشونو دیگ فراموش میکنن ووقتی از خواب غفلت بیدار شدن می بینن عه عه کجا بودن و چی شدن
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
بدون_تو_هرگز 71
"غریبِ آشنا..."
🇮🇷 بعد از چند سال به ایران برگشتم ...
🌺 سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسینِ 7 ماهه داشت ...👶🏻
حنانه دخترِ مریم، قد کشیده بود ... کلاس دوم ابتدایی ...
امّا وقار و شخصیتش عین مریم بود 👌🏼
از همه بیشتر ... دلم برای دیدنِ چهره مادرم تنگ شده بود... 💞
🏫 توی فرودگاه ... همه شون اومده بودن ... همین که چشمم بهشون افتاد ... اشک، تمامِ تصویر رو محو کرد ...😭
خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم...❤️
شادی چهره همه، طعمِ اشک به خودش گرفت...
💕 با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن ... هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت ...
🔹حنانه که از 1 سالگی، من رو ندیده بود ... باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید ...
محمدحسین که اصلاً نمی گذاشت بهش دست بزنم ... 😊
🏠خونه بوی غربت می داد ... حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشتِ همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم...😔
🌷اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن ...
🔺 امّا من ... فقط گاهی ... اگر وقت و فرصتی بود ... اگر از شدتِ خستگی روی مبل ... ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد ... از پشتِ تلفن همه چیز رو می شنیدم ... 📞
🔸غمِ عجیبی تمامِ وجودم رو پر کرده بود...😞 فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم ... کمی آروم می شدم ...💓
چشمم همه جا دنبالش می چرخید...
🌌 شب ... همه رفتن ... و منم از شدت خستگی بی هوش...😴
🌃 برای نماز صبح که بلند شدم ... پای سجاده ... داشت قرآن می خوند ...📖
رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش ...
💞 یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم ... با اولین حرکتِ نوازشِ دستش ... بی اختیار ... اشک از چشمم فرو ریخت... 😭
–مامان ... شاید باورت نشه ... امّا خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود...
🔹و بغضِ عمیقی راهِ گلوم رو سد کرد....
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا