✨﷽✨
#حکایت
خدای مهربانتر از مادر!❤
✍در زمان حضرت موسی(علیه السلام) جوانی بسیار مغرور زندگی می کرد. او همواره مادر پیرش را رنج می داد. بی مهری او به مادر به جایی رسید که روزی مادرش را به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا نهاد تا طعمه درندگان بیابان شود!
هنگامی که مادرش را در آنجا نهاد و از آن کوه پایین آمد تا به خانه بازگردد، مادرش در این فکر افتاد که مبادا پسرم در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش خراش بردارد و یا طعمه درندگان گردد! لذا برای پسرش چنین دعا کرد: خدایا! پسرم را از طعمه درندگان و از گزند حوادث حفظ کن تا به سلامت به خانه اش بازگردد.از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد: ای موسی! به آن کوه برو و منظره مهر مادری را ببین. ببین مهر مادری چه ها می کند؟ جفا دیده اما دعا می کند.
موسی(ع) به آنجا رفت، وقتی مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش و خروش درآمد، که به راستی مادر چقدر مهربان است. خداوند به موسی(ع) وحی کرد: «ای موسی! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم»
📚سرگذشتهای عبرت انگیز، محمدی اشتهاردی
✨﷽✨
#حکایت
خدای مهربانتر از مادر!❤
✍در زمان حضرت موسی(علیه السلام) جوانی بسیار مغرور زندگی می کرد. او همواره مادر پیرش را رنج می داد. بی مهری او به مادر به جایی رسید که روزی مادرش را به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا نهاد تا طعمه درندگان بیابان شود!
هنگامی که مادرش را در آنجا نهاد و از آن کوه پایین آمد تا به خانه بازگردد، مادرش در این فکر افتاد که مبادا پسرم در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش خراش بردارد و یا طعمه درندگان گردد! لذا برای پسرش چنین دعا کرد: خدایا! پسرم را از طعمه درندگان و از گزند حوادث حفظ کن تا به سلامت به خانه اش بازگردد.از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد: ای موسی! به آن کوه برو و منظره مهر مادری را ببین. ببین مهر مادری چه ها می کند؟ جفا دیده اما دعا می کند.
موسی(ع) به آنجا رفت، وقتی مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش و خروش درآمد، که به راستی مادر چقدر مهربان است. خداوند به موسی(ع) وحی کرد: «ای موسی! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم»
#حکایت
🌼بُشْر حافی مردی ثروتمند بود که در خانه اش مراسم لهو و لعب گرفته بود. در مراسم او رقاص و خواننده زن هم وجود داشت.
🌱بعداز اتمام مراسم، بُشْر به کنیز گفت: ای کنیز اتاق را تمیز کرده و تمامی آشغال هارا بیرون ببر.
هنگامی که امام موسی کاظم از جلوی منزل بُشْر رد می شدند، کنیز را در حالی که زباله هارا میگذاشت دیدند.
امام موسی کاظم علیه السلام از کنیز پرسیدند؛ صاحب این خانه آزاد است یا برده؟
🥀کنیز جواب داد؛ آقا صاحب این خانه آزاد است.
امام فرمودند :معلوم است که آزاد است که این چنین مجلس لهو و لعب گرفت.
کنیز وقتی به خانه اربابش برگشت،ارباب گفت؛ ای کنیز، دیر کردی!
🌾کنیز جواب داد؛ سرورم، جلوی در خانه، آقایی بسیار نورانی و با وقار از من پرسیدن صاحب منزل آزاد است یا بنده؟
من هم جواب دادم صاحب این خانه آزاد است.
🦋آن آقای نورانی گفت؛ معلوم است که آزاد است که این چنین مجلس لهو و لعب گرفته.
💕بُشْر که متوجه شده بود آن آقای نورانی امام موسی کاظم علیه السلام بود، با عجله پرسید؛ آن آقا از کدام طرف رفت؟
🍃کنیز جهتی که امام موسی کاظم رفتند را نشان داد.
بُشْر حافی با عجله به دنبال امام رفت. وقتی پیش امام رسید گفت؛ آقاجان تا به حال آزاد بودم، اما از این لحظه تصمیم گرفتم بنده باشم.
🌸بُشْر چون پا برهنه و بدون کفش به حضور امام موسی کاظم مشرف شد، تا آخر عمر کفش نپوشید بخاطر همین به بُشْر حافی مشهور شد.
#حکایت
عارفی را گفتند:
چگونه تنهایی راتحمل می کنی؟
گفت:من همنشین خدایم هستم
هر وقت خواستم
او با من سخن بگوید
#قرآن می خوانم
و هرگاه بخواهم
من با او سخن بگویم
نماز میخوانم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
خانه اى ڪه در آن قرآن فراوان خوانده شود، خیر آن بسیار گرددو بہ اهل آن وسعت داده شود و براى آسمانیان بدرخشد چنان که ستارگان آسمان براے زمینیان مےدرخشند✨
📚کافى ج۲، ص۶۱۰
▪️نامهی پر برکت💌
#حکایت شیعه شدن یک سنی و توبهی یک گنهکار از برکت نامه امام عصر علیه السلام🌸🌿
🔘قسمت اول
#حامی_شیعیان👇👇👇
@Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی4_5787429875438588551.mp3
زمان:
حجم:
7.02M
▪️نامهی پر برکت💌
#حکایت شیعه شدن یک سنی و توبهی یک گنهکار از برکت نامه امام عصر علیه السلام
🔘قسمت اول
📚 غیبت شیخ طوسی، ص۳۱۰
#حامی_شیعیان
┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈