#پارت_دوازدهم
#سلام بر_ ابراهیم
💢پوریای ولی💢
🦋جوایز مسابقات قهرمانی باشگاه ها، هم جایزه نقدی بود، هم به انتخابی کشور می رفت.
ابراهیم خیلی خوب کشی میگرفت و همه ی حریفان خود را یکی یکی شکست داد.
من به رفقا میگفتم؛ مطمئن باشید امسال داش ابرام میره تیم ملی.
ابراهیم با اقتدار به فینال رفت.
حریف پایانی او آقای (محمود. ک) بود که همان سال قهرمان ارتش های جهان شده بود.
🍃قبل از شروع فینال به رختکن رفتم و با ابراهیم درمورد حریفش گفتم. مربی هم آخرین توصیه هارا به ابراهیم گوشزد کرد.
🍁ابراهیم سمت تشک رفت و به حریف خود با لبخند سلام کرد و دست داد. حریف ابراهیم چیزی در گوش او گفت و ابراهیم هم به نشانه تایید سرش را تکان داد.
🌱با سوت داور مسابقه شروع شد. ابراهیم خیلی بد کشی و همش دفاع میکرد. بیچاره مربی انقد داد زد و راهنمایی کرد که صداش گرفت.
✨حریف ابرهیم مرتب حمله میکرد و ابراهیم باخونسردی مشغول دفاع بود که در پایان سه اخطار از داور گرفت و باخت.
🍃وقتی داور دست حریف را بالا میبرد، ابراهیم خوشحال بود. انگار که خودش برنده شده! بعد هردو کشتی گیر همدیگه رو بغل کردند. 🎖️🏆
🥀از دست ابراهیم خیلی عصبانی بودم رفتم رخت کن و همش به سرش داد زدم و به بازویش مشت زدم.
بعداز نیم ساعت که آرام شدم از ورزشگاه زدم بیرون، حریف ابراهیم را دیدم که با لبخند سمت من آمد و سلام کرد.
من با عصبانیت جواب سلامش را داد و گفتم فرمایش؟ 😬
بدون مقدمه گفت؛ عجب رفیق با مرامی دارید. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم شک ندارم که شما میبرید. اما هوای مارو داشته باش. مادر و برادرم بالا نشستند و کاری کن ما خیلی ضایع نشیم.
☘️بعد ادامه داد :نمیدونی مادرم چقد خوشحاله. راستش من تازه ازدواج کردم و به پول این مسابقه خیلی احتیاج داشتم. نمیدونی چقد خوشحالم😄
🌸اصلا نمیدونستم چی بگم. ودر راه همش به کار ابراهیم فکر می کردم.یاد تمرین های سخت ابراهیم که در این مدت کشیده بود افتادم.
(ابراهیم مانند پوریای ولی از خودگذشتگی کرده)
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷