#پارت_پازدهم
#سلام_بر_ابراهیم.
🌸ابراهیم را در یکی از مغازه های بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود، و آنهارا جلوی مغازه روی زمین گذاشت.
🦋وقتی کارش تمام شد، جلو رفتم و گفتم، آقا ابرام این کار باربرهاست، برای شما زشته کارتن رو جابجا میکنید.
☘️ابراهیم نگاهی به من کرد و گفت:کار که عیب نیست، بی کاری عیبه، این کار جلوی غرورمو میگیره و مطمئن میشم که هیچی نیستم.
✨گفتم:تو ورزشکاری اگر کسی تورو تواین وضعیت ببینه بد میشه آخه خیلیا شمارو میشناسن
💞ابراهیم خندید و گفت :ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم.
🍃بعد از مدتی آقا ابرام من و چندتا از دوستان رو به چلو کبابی برد و بهترین غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد.
🍁غذا خیلی خوشمزه بود. تابحال غذای به آن خوشمزگی نخورده بودم که آقا ابراهیم پرسید :غذا چطور بود؟
🌾گفتم:خیلی عالی بود دستت درد نکنه.
🌸آقا ابراهیم گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار باربری کردم. خوشمزگی این غذا بخاطر زحمتی که برای پولش کشیدم!!
✍️باز نویسی کتاب سلام بر ابراهیم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷