آدم از کسی ناراحت میشه که ازش توقع داره. ازش انتظار داره کاریو که باید بکنه، انتظار داره یه کاریو نکنه، انتظار داره درک کنه، انتظار داره بفهمه. اگر دیدید از دستتون ناراحت شد بدون روی شما حساب ویژه باز کرده وگرنه چرا باید ازکسی که توقعی نداشت ناراحت شد !.
امروز یه کیکم با طعم لیمو تمشک شاید توت فرنگی. یکم ترش و گس چون خستگیِ امروز خیلی زیاد بود، چون کلاس امروز خیلی شلوغ بود، چون بچها گاهی گوش هاشون میگرفتن و فراغ از من به کار خودشون میرسیدن. شیرین به مقدار زیاد چون امروز سارا بهم گفت بهترین خالهی دنیام، چون نگار با خمیر بازی برام کیک تولد درست کرد.
بودن کنار بچها بهم یادآوری میکنه که هنوز بچم؛ هنوز میتونم با چیزای کوچیک ذوق کنم، هنوزم میتونم لجبازی کنم، هنوزم میتونم خودم باشم و آدمای دیگه برام مهم نباشن، هنوزم میتونم بی دغدغه باشم، هنوزم میتونم دنبال دوست جدید باشم. هنوز هم میتونم کودک باشم.
امروز کلاس آشپزی داشتن بچها و قرار بود ژله درست کنن، معمولا وقتی کلاس آشپزی داشته باشن مربی ها از اون خوراکی محرومن و ندارن *😭 برای همین امروز ژله قسمت من نشد و من فقط تماشاگر بودم؛ ولی قسمت گوگولیِ ماجرا اینجا بود که نگار و رایان و سارا (سه تا از بچه های من) گفتن " خاله ما برای تو ژله درست میکنیم " 😭✨️. اونجا واقعا اکلیل میپاچیدم :* )))))).