هدایت شده از [ تینـو ]
روزهای بعد از ضربت خوردن بود
مردم پشتِ دربِ خانه ی امیرالمومنین جمع شده بودند
امام حسن درب خانه را گشود ،
و امر فرمود که مردم آنجا را ترک کنند
تعدادی با نا امیدی برگشتند
اما أصبغ ابنِ نباته آنجا ماند و با تضرع اصرار و التماس کرد
و جایی نرفت تا بلاخره اذنِ دخول گرفت ...
در شب بیست و یکم
اثر زهر و گردش آن در بدن مبارک حضرت
بسیار آشکار بود ...
وقتی به قدم های آن حضرت نگاه کردیم
دیدیم کاملا قرمز شده اند
و این برای ما بسیار سخت بود و
دیگر از حضرت ناامید شدیم
بدن آن حضرت سنگین بود
مردم نزد آن حضرت آمدند
و امام آنها را امر به معروف و نهی از منکر کرد
هر قدر برای آن حضرت خوردنی و آشامیدنی آوردیم
تناول ننمودند و لب های مبارکشان
به ذکر خدا در حرکت بود
و مانند مروارید از پیشانی نازنینشان عرق میریخت
و آن را با دست مبارک خود پاک میکردند
عرض کردم : ای پدر ! میبینم دست به پیشانی خود میکشید
فرمودند : فرزندم! از رسول خدا شنیدم که میفرمودند :
وقتی مرگ مومن نزدیک میشود
پیشانی او مانند مروارید عرق میکند و ناله ی او از بین میرود .
[ شهید تنها ص۲۰۲ ]
مثل من مثل تشنه ای است که
در شب تاریک در صحرای بی پایانی
در جست و جوی اب روان باشد و
ناگهان به اب برسد !
من همیشه از خدا میخواستم که
هر وقت مقرر شده بمیرم ، در بستر نمیرم
در راه خدا کشته شوم و این آرزوی من بود
که به آن رسیدم
و ما کنت الا کقارب ورد و طالب وجد
[ نهج البلاغه نامه۲۳ ]